﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مولاے من
چشم وجودمان
خیره بہ نورِ حضور شماست
و دست استغاثہ
و روے حاجتمان
متوسل بہ درگاهتان
تا خداوند طلعت رشیدتان را
بہ ما بنمایاند.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#ازجهنمتابهشت
#پارتبیستچهارم
﷽
_ مامان ، من دارم میرم
امیرعلی_ ببخشید بانو. میتونم بپرسم کجا تشریف میبرید؟ البته اگه فضولی نیستاااااا
_ اختیار دارید حاج آقا. دارم تشریف میبرم مسجد راز و نیاز کنم دعا کنم یه عقلی به تو بده .
وای کاش مسجدو نمیگفتم الان میفهمه مسخرش کردم ناراحت میشه یه وقت.
امیرعلی_ مچکرم خواهر. مارو هم از دعای خیرتون محروم نفرمایید.
بله طبق معمول خان داداش ما از مسخره شدن توسط دیگران ناراحت نشد. اوووووف البته خوبه ها.
_ باشه. افتخار میدم که بدونی کجا تشریف میبرم . داریم با بر و بچ میریم دربند.
امیرعلی_ خواهری دربند محیطش خوب نیست به خصوص برای چندتا دختر تنها. کاش هماهنگ میکردی باهم میرفتیم یه سری.
_ امیر داداش اولا که ضد حال نزن. بعدشم دوستای من همه آشنان ؛ یاسی و شقایق و نجمه. الان بیا بریم.
امیرعلی_ الان که نمیتونم قرار دارم.
_ پس بابای
امیرعلی_ حانیه
_ تانیا هستم.
امیرعلی_ خواهری مواظب خودت باش.
این دل نگرانی های برادرانشو دوست داشتم ؛ اما ارزو به دلم موند یه بار تانیا صدام کنه. کلا تو فامیل همه حانیه صدام میکردن ، اسمی که ازش متنفر بودم….
سوار ۲۰۶ نجمه شدم و به محض ورود صدای ضبط و زیاد کردم.
نجمه_ اهم اهم. فکر کنم آهنگ از من مهمتره نه؟
_ اوهوم. اوهوم. حالا سلامممم. خووووووووفی؟؟؟؟؟
نجمه_ تو آهنگتو گوش کن. بعدش هم اگه دوست داشتی بگو این چندوقته کدوم….. بودی نه یه زنگی نه پیامی نه خبری ؟ زود تند سریع بتعریف.
شروع کردم کل این دو سه هفته رو تعریف کردم البته به جز اون حس و حال و آرامش.
به محض تموم شدن حرفام رسیدیم دم خونه خاله اینا و یاسی سوار شد و نجمه دیگه فرصت اظهار نظر نکرد و بعد هم دو تا کوچه پایین تر خونه شقایق اینا. .
.
.
نجمه_ خوب نظرتون با قلیون چیه ؟
همزمان همه باهم
_ صددرصد
نجمه_ پس به سمت قهوه خونه
رفتیم بالا و تو یه قهوه خونه نشستیم. از شانس ما صاحب قهوه خونه از اون پسرای لات بود و تخت کناریمون هم ۴ تا پسر اومدن نشستن. شاید دخترایی بودیم که اصلا دین و حجاب و اینجور چیزا برامون مهم نبود ولی فوق العاده از رابطه با جنس مخالف بیزار بودیم فقط من یه بار تجربش کردم و اون یه بار هم به بدترین شکل با احساساتم بازی شد……
با صدای صاحب قهوه خونه برگشتم طرفش.
صاحب قهوه خونه _ خوشگلا چی میل دارن؟
_ خوشگل که هستیم ولی به تو ربطی نداره.
یکی از چهار تا پسری که کنارمون بودن _ ای جانم نگاه کن خانمی چه نازیم داره.
روبه اون پسره گفتم _ شما یاد نگرفتی تو کار مردم دخالت نکنی؟
پسره_ ای جانم. خانم خوشگله بهت برخورد؟
_ خفه شو عوضی.
پسره_ جوووون
_ زهرمار
یکی دیگه از دوستاش_ نوش جونمون اگه با دست شما قرار باشه نوش بشه.
صاحب قهوه خونه_ اخ گفتی
_ خفه شین عوضیا.
پسره_ ای واااای خانمم عصبی شد.
اومدم جوابشو بدم که با صدای مردونه کسی پشت سرم……..
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹چاه های آخرالزمان...
🎙 #استاد_دانشمند
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
💢خون محمد به جوش اومد.
🔹خبر رسید که یکی از اشرار سابقه دار منطقه به نقطه دور افتاده ای از کویر فرار کرده است .
🔹مردم آن منطقه آدم های فقیر و مستضعفی بودند . خانه شان کپر های محقری بود که با گیاهان بیابانی و گل ساخته بودند . محمد که وارد یکی از کپرها شد دختر بچه ای سه چهار ساله شروع کرد با او حرف زدن . زبانش را نمی فهمید .
🔹از پیرمرد فرتوتی که گوشه کلبه نشسته بود پرسید : این بچه چی می گه ؟ پیرمرد با صدای خش دارش جواب داد : میگه مادرم رو اینا کشتن !خون محمد به جوش آمد .
🔹آن خبیث ها برای زهر چشم گرفتن زن بیچاره را کشته بودند . اهالی روستا هم از ترس حرفی نمی زدند اما آن کودک راز اشرار را فاش کرده بود . محمد اولین نفری بود که به مخفیگاه اشرار نزدیک شد. در آخرین لحظه تیری به کلیه اش برخورد کرد و از ستون فقراتش گذشت . بعد از پنج سال تحمل درد و رنج و جراحی های مختلف به شهادت رسید .
➥ @shohada_vamahdawiat
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چیکار کردیم که امام زمانمون بیاد؟
فقط به دعا کردنه؟
فقط به عجل گفتنه؟
ما دچار روزمرگی شدیم ....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام اے صاحب دنیا کجایی؟
گل نرگس بگو مولا کجایی؟
جهان دلتنگ رویت گشته، بنگر
تو ای روشنگر شبها کجایی؟
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#ازجهنمتابهشت
#پارتبیستپنجم
﷽
اون آقا_ اونجا چه خبره؟
یه ابهتی داشت که قشنگ ترس رو تو چهره پسرا و صاحب قهوه خونه میشد به وضوح حس کرد ولی بلاخره… یکی از پسرا_ دنبال فضول میگردیم.
اون آقا_ عه؟ الان.بچه های گشت که بیان کمک همراهیتون میکنن که راحت فضول رو پیدا کنید.
با گفتن این حرف قیافه هاشون خنده دار شده بود شدید.
همون پسری که اول ازهمه تیکه انداخته بود _ داداش غلط کردیم به خدا دیگه تکرار نمیشه اصلا شکر خوردیم . مگه نه بچه ها؟
دوستاش سرشونو به نشانه مثبت با ترس تکون دادن.
بعد همون پسر خطاب به من گفت _ خواهر ما از شما عذر میخوایم.
و بعد خطاب به دوستاش _ بچه ها بدویید.
با شنیدن کلمه خواهر داشتم میترکیدم از خنده ولی ترسیدم بخندم .
تو تمام مدت حرفای اون پسره اون آقایی که الان تازه فرصت کردم تیپ و قیافش رو ببینم داشت با پوزخند نگاشون میکرد. کاملا مشخص بود که از اون بچه مذهبیاس ؛ ریش که به نظرم چهرشو جذاب تر کرده بود ، فقط از ریشاش و تسبیحی که بسته بود دور دستش میشد فهمید مذهبیه وگرنه مثله امیرعلی خیلی خوشتیپ بود چیزی که من تا حالا تو کمتر مرد مذهبی دیده بودم.
بعد از رفتن پسرا صاحب قهوه خونه هم با ترس دویید و رفت تو مغازه. پسره داشت از محوطه اونجا میرفت بیرون که ناخداگاه با عجز گفتم _ به خدا من نمیخواستم….. برگشت طرفم ، ولی تو چشمام نگاه کرد همون طور که سرش پایین بود گفت _ اگه نمیخواستید اینجوری نمیومدید…. با صدای مردی که گفت ( امیرحسین کجایی ) حرفش نیمه تموم موند و جواب داد_ اومدم.
و بعد بدون خداحافظی رفت.
برگشتم سمت بچه ها. حسابی ترسیده بودن. یاسمین داشت گریه میکرد و شقایق و نجمه هم دست همو گرفته بودن و داشتن میلرزیدن. با حرص نگاشون کردم
_چتونه؟
شقایق_ تانی میدونی اگه گشت میومد مارو میبرد مامان اینا میکشتنمون یا اگه پسرا بلایی سرمون میاوردن.
_ حالا که چیزی نشده. پاشین بریم.
و به دنبال این حرف کولم رو برداشتم و به سمت پایین راه افتادم بچه ها هم بدون هیچ حرفی دنبالم.
اعصابم حسابی خورد بود یعنی چی ؟ این پسره در مورد من چه فکری کرده بود؟ شاید حجابم درست نبود ولی دلم نمیخواست پسرای اطرافم بهم تیکه بندازن و هروقت هم که این اتفاق میوفتاد اعصابم خورد میشد و به همین خاطر کمتر پیش میومد تنها برم بیرون و بیشتر با عمو میرفتم که کسی کاری بهم نداشته باشه . ولی هعی الان که دیگه عمو نبود . کاش به حرف امیرعلی گوش داده بودم و نیمده بودم. دوباره یاد حرف پسره افتادم. یعنی ظاهر من انقدر غلط اندازه؟ شایدم واقعا همینطور باشه…..
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سوال های یازدهمین مسابقه #هفتشهرعشق
💜۱_ مُجَمَّع اهل کجا بود؟ و برای دفاع از امام حسین علیه السلام چه اقدامی کرد؟
🌷۲_ مسلم بن عوسجه چند سال سن داشت؟
💧۳_ وقتی جَوْن غلامِ ابوذر غِفارى اجازه ی رفتن به میدان میگیرد امام چه جوابی به او میدهد؟
🎗 ۴_ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام چند ساله بود چرا به او لقب سقا داده شده؟
🌻 ۵_ او اَنس بن حارث در میدان چه رجزی میخواند؟ و در کدام جنگ ها در رکاب حضرت علی علیه السلام بوده است؟
🌼 ۶_ اَبو ثُمامه چه یادآورئی به امام حسین علیه السلام میکند؟ و امام چه دعائی در حق او میکند؟
💜 ۷_ زُهير در روز عاشورا چند روز بود که مسلمان شده بود و در میدان چگونه رجز خواند؟
🌷 ۸_ حضرت علی اکبر علیه السلام بعد از اینکه به میدان رفت از امامچه درخواستی کرد و چه جوابی از امام شنید؟
💙 ۹_ وقتی امام کنار پیکر حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام میرسد چه میگوید؟
💖 ۱۰_ وقتی تیر به گلوی علی اصغر علیه السلام مینشیند امام حسین علیه السلام چه میکند و چه ندائی از آسمان میشنود؟
دوستان عزیزم جواب سوالهای یازدهمین مسابقه #هفت_شهر_عشق رو با یک دلنوشته به مناسبت میلاد با سعادت امام زمان عج الله تعالی فرجه به آیدی زیر ارسال کنید...👇👇👇
@Yare_mahdii313
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام صبحتون بخیر
تا آخر امشب فرصت ارسال جواب سوالها و دلنوشته ی مهدوی دارید🌹🌹🌹
کربلایی حسن عطایی@zekr_media - حسن عطایی_۲۰۲۲_۰۳_۱۶_۱۸_۳۱_۱۹_۶۴۱.mp3
زمان:
حجم:
4.06M
گل نرگس بیا آقا...💐💐
کربلایی حسن عطایی
میلاد امام زمان( عج)
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
📜زندگی نامه
🔹سرتیپ دوم پاسدار محمد علی شهریار پناه در بیست و یكم تیر ماه 1340 در شهرستان سيرجان ودر خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود . پدرش حسين و مادرش ماه جهان نام داشت. تا پايان مقطع متوسطه در رشته رياضي تحصيل كرد..
🔹سرانجام این شهید بزرگوار پس از عمری جهاد و خدمت به مردم در تاریخ يازدهم اسفند 1378 در درياچه مهارلو شيراز بر اثر سانحه هوايی به شهادت رسيد. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان كرمان واقع است.ازاین شهید بزرگوار يك پسر و دو دختر به یادگار مانده است .
🌹شادی روحش صلوات 🌹
➥ @shohada_vamahdawiat