eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
اقامت امام در مدائن، چهل روز طول كشيده است و امروز او تصميم مى گيرد تا به سوى كوفه حركت كند . او نامه اى براى قَيس و يارانش كه در مَسْكِن ] شمال بغداد [ اردو زده اند مى فرستد و از آنها مى خواهد تا به سوى كوفه باز گردند . امام به سوى كوفه حركت مى كند و به مسجد كوفه مى رود، مردم كوفه از او مى خواهند تا براى آنان سخن بگويد . مسجد پر از جمعيّت است، امام به منبر مى رود و چنين مى گويد : اى مردم ! ما امير شما و مهمان شما بوديم ! ما خاندان پيامبر شما هستيم كه خداوند ما را از هر گونه پليدى پاك نموده است . گوش كن ! امام فقط اين دو جمله را تكرار مى كند . صداى گريه مردم بلند مى شود، كسى تا به حال، مسجد كوفه را اين چنين نديده است . مردم منتظرند تا امام، سخن ديگرى بگويد ; اما آن حضرت فقط همان دو جمله را تكرار مى كند . آرى امام اين گونه دارد حرف دل خود را با مردم كوفه مى گويد . آرى، شما با من بيعت كرديد ولى آن لحظه كه به يارى شما نياز داشتم مرا تنها گذاشتيد . ما از مدينه به شهر شما آمديم ولى شما چگونه از ما پذيرايى كرديد ؟ ! از آن طرف، وقتى معاويه امضاى امام حسن(ع) را پاى صلح نامه مى بيند بسيار خوشحال مى شود و در سپاه شام، جشن و شادى بر پا مى شود . معاويه با عدّه اى از سپاهيان خود به سوى كوفه حركت مى كند تا در آنجا مردم كوفه با او بيعت كنند . آرى، او سالهاست كه آرزوى تصرّف كوفه را داشته است و اكنون به اين شهر مى رود . . . معاويه در نزديكى هاى شهر كوفه است، او دستور مى دهد تا سپاه شام در نُخَيْله ] اردوگاه نظامى كوفه [ اردو بزنند . نُخَيْله همان اردوگاه بزرگ كوفه است كه هميشه حضرتعلى(ع) وقتى مى خواست به جنگ برود در آنجا اردو مى زد . طبق برنامه قبلى، با رسيدن معاويه به نُخَيْله، امام حسن(ع) به آنجا مى رود و با او بيعت مى كند . آرى، تاريخ تكرار مى شود، يك زمان در مدينه، حضرتعلى(ع) بعد از وفات پيامبر مجبور شد با ابوبكر بيعت كند و امروز هم امام حسن(ع) با معاويه بيعت مى كند . بعد از بيعت امام حسن(ع)، به مردم كوفه هم خبر داده مى شود تا در روز جمعه براى خواندن نماز به نخيله ] اردوگاه نظامى كوفه [بروند . روز جمعه فرا مى رسد و سپاهيان شام و مردم كوفه، همه، براى خواندن نماز جمعه مى آيند و امام حسن(ع) نيز در اين جمع، حاضر است . نماز به امامت معاويه برگزار مى شود، بعد از نماز، معاويه به امام حسن(ع)مى گويد : "اى حسن بن على! برخيز و به مردم اعلام كن كه از حكومت كناره گيرى كرده اى و رهبرى مسلمانان را به من واگذار نموده اى" . امام از جاى بر مى خيزد رو به مردم مى كند و مى فرمايد : اى مردم ! معاويه گمان مى كند چون من او را شايسته خلافت مى دانستم با او صلح كرده ام ، امّا بدانيد اين خيال باطلى است . به خدا سوگند ! اگر شما مرا يارى مى كرديد و تنهايم نمى گذاشتيد هرگز با او صلح نمى نمودم چرا كه رهبرى امّت اسلامى ، به فرموده پيامبر ، از آنِ من است ، امّا من براى صلاحِ مسلمانان ، از حقّ خود ، گذشتم . معاويه به خيال خودش مى خواست تا پيروزى خود را به رخ امام حسن(ع) بكشد ; امّا سخنان امام، حقايق را روشن ساخت . آرى، امام حسن(ع) به مردم فهماند كه درست است امروز معاويه به حكومت رسيده است ولى او خليفه و رهبر مسلمانان نيست . 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
‌ 🌷مهدی شناسی ۳۹🌷 🌼شما گل نرگس را دیده اید؟!هیچ تیغی ندارد. به امام زمان گل نرگس می گویند. 🌼یک جهت به خاطر مادرشان است ولی یک جهت هم به خاطر این است که وقتی ایشان پا به عرصه ی عالم می گذارد،هیچ رنجی با خودش به همراه ندارد. سراسر رحمت است. 🌼مایه ی آسودگی و آسایش خیال بندگان است. به همین خاطر مردم او را روی چشم می گذارند... 🌺🌺🌺🍃🍃🍃 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
💢“بزودی امام زمان (عج) ظهور خواهد کرد” 🔹خوابی که پدر شهید از پسرش می بیند؛ تو خواب به من گفت: آقا بزودی امام زمانمون ظهور میکنه، بهش گفتم :پسرم شرایط ظهور هنوز فراهم نیست در پاسخ به من گفت: شما نمیدونی انشالله به همین زودی ها آقامون ظهور میکنه. 🔹 یکم بهمن ۹۳ در تعقیب و گریز با اشرار به درجه رفیع شهادت نائل گردید ➥ @shohadanaja@shohada_vamahdawiat
هوا تاریک شده بود. همه‌ی افراد قافله نگران بودند. یکی گفت: حالا چه کنیم؟ اگر از مدینه و مکه بازگشتیم، جواب زن و بچه‌اش را چه دهیم؟ یکی دیگر گفت: اگر ما تند نمی‌رفتیم، سید احمد عقب نمی‌ماند. دیگری گفت: اگر سید گرفتار راهزن‌های جاده نشده باشد، حتماً تا الان گرگ‌های گرسنه حسابش را رسیده‌اند. کاروان برای نماز صبح ایستاد. همگی وضو گرفتند و نماز را به جماعت خواندند. بعد از اتمام نماز، ناگهان صدای ناله‌ای بلند شد. چشم‌ها به سوی صاحب ناله خیره گشت. همه تعجب کرده بودند! سید احمد!؟ آن هم در این موقع که کاروان چند کیلومتر از او دور شده بود! این غیر ممکن بود! اما واقعیت داشت! همگی دور سید حلقه زدند و از او خواستند تا شرح ماجرا را بگوید. او آرام آرام شروع به سخن نمود: وقتی بارش برف، شدید شد من از قافله عقب ماندم. هر کاری می‌کردم که اسب را تند برانم نمی‌توانستم. لحظه به لحظه فاصله‌ی من با شما بیشتر می‌شد تا جایی که دیگر هیچ یک از شما را نمی‌دیدم. حیرت زده و درمانده شده بودم. وحشت سراسر وجودم را در بر گرفته بود. هیچ راهی برایم باقی نمانده بود. شروع کردم با خدا حرف زدن. به پیامبر متوسل شدم و گفتم: «آقا زائرت را نا امید مکن» بعد یادم آمد که اگر گم شدگان می‌خواهند امام زمان را به یاری بخوانند، او را با لقب « ابا صالح » صدا بزنند. امام زمانم را صدا زدم. با او درد و دل کردم. با لقب ابا صالح اشک از گونه‌هایم جاری می‌شد. از جا برخاستم و کمی به جلو حرکت کردم. به اطراف نگاهی انداختم. ناگهان باغی در جلویم ظاهر شد. با خود گفتم: «شاید در این باغ باغبان یا سرایداری باشد تا بتوانم شب را در آن‌جا پناه ببرم» با خوشحالی وارد باغ شدم. مردی را دیدم که بیل در دست گرفته بود و آرام به شاخه‌های درخت می‌زد. چهره‌ی گشاده و چشمان نافذش اضطرابم را شست، آرامشی عجیب سراسر وجودم را در بر گرفت. سلام کرد. پرسید: «این جا چه می‌کنی؟» بی اختیار به گریه افتادم: «می‌ترسیدم در این بیابان بلایی به سرم بیایید، تو را به خدا کمکم کنید.» با اطمینان پاسخ داد: «این که چاره‌اش آسان است. نماز شب بخوان تا راه را پیدا کنی.» ادامه دارد 🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ای بردلم امیر، یا مجتبی حسن محبوب بی نظیر، یا مجتبی حسن از سوی ذالجلال، درمکتب کمال مارا توئی دبیر ، یا مجتبی حسن فرزند شیر حق ، مهر منیر حق روشنگر ضمیر، یا مجتبی حسن حلال مشکلی ، فرمانده ی دلی ای عشق دلپذیر ، یا مجتبی حسن من آهوی دلم ، بوده ست از ازل در دامتان اسیر ، یا مجتبی حسن ذکرم شده مدام ،ازصبح تا به شام یاغوث‌وُ یا مجیر ، یا مجتبی حسن تو دُرِّ کوثری ، بی شک وُ شبهه هست خیر شما کثیر ، یا مجتبی حسن فرزند شیر حق، مهر منیر حق روشنگر ضمیر، یا مجتبی حسن جان علی قسم ، مستم کن ازکرم از باده ی غدیر، یا مجتبی حسن من پیر‌ وُ خسته ام ، ازپا نشسته ام دست مرا بگیر ، یا مجتبی حسن سلطان ذوالکرم ، بنما عنایتی بر این فقیر پیر ، یا مجتبی حسن مگذار روز حشر ، درپیشگاه حق افتد سرم به زیر ، یا مجتبی حسن هرچند من بدم ، از خود مکن ردم خرده به من مگیر ، یا مجتبی حسن @shohada_vamahdawiat
16. من از میان مسلمین با هیچ کس به طور خصوصی رابطه نداشتم. تنها کسی که با او مانوس بودم و به او اعتماد داشتم و از مصاحبتش آرامش می یافتم و همواره خود را به او نزدیک می ساختم شخص رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. او مرا از کودکی در دامن خود پروراند و در بزرگی منزل و ماوا داد و هزینه زندگی مرا بر عهده گرفت. با وجود او، من از این که در پی یافتن کاری باشم و یا کسبی نمایم، بی نیاز بودم و زندگی خود وخانواده ام بر عهده آن جناب بود. شاگرد خصوصی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) 🌹🌹🌹🍃🍃 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
بخوان دعای ِ فرج را ، که یار می آید ز سوی ِ کعبه یکی تک سوار می آید بخوان دعای فرج را ، ظهور نزدیک است رسیده مـژده به دلـها ، قـرار می آید بخوان دعای فرج را ، که عطر ِ لطف ِ خدا از آستان ِ شَــه ِ خوش تبار می آید بخوان دعای فرج را ، که شب رسیده به سر قسم به خال ِ لبانش ، بهار می آید بخوان دعای فرج را ، به حق ِ خون ِ حسین زمان ِ وصل رسیده ، نگار می آید بخوان دعای فرج را ، که وعده کرده خدا ز سوی ِ کعبه یکی تک سوار می آید 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ از فڪرگنـاه پـاڪ بودن عشـق است ازهجرتو سینه چاڪ بودن عشق است آن لحظہ ڪہ راه می‌روی آقــا جـان زیر قــدم تو خاڪ بودن عشـق است #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
مداحی آنلاین - جانان جانان جانانه - سیب سرخی.mp3
3.04M
🌸 (ع) 💐جانان جانان جانانه 💐آقام حسن شاه کریمانه 🎤 👏 👌بسیار زیبا 🌷گلچین بهترین های روز 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
بعد از چند روز، معاويه به داخل شهر كوفه مى آيد تا در مسجد كوفه مراسم بيعت برگزار شود . قرار بر اين شده است كه همه مردم به مسجد بيايند و با او بيعت كنند . معاويه همراه با اطرافيان خود به سوى كوفه حركت مى كند . نگاه كن ! آن مرد كيست كه جلوتر از معاويه راه مى رود و پرچم او را به دوش گرفته است . او حبيب بن حمّار است، من او را مى شناسم او يكى از ياران حضرتعلى(ع) بوده است چرا اكنون پرچم دار معاويه شده است ؟ مثل اينكه معاويه او را با پول خريده است . همسفر خوبم ! خيلى دلم مى خواهد براى تو خاطره اى را نقل كنم . يك روز حضرتعلى(ع) در مسجد كوفه، بالاى منبر بود و مردم به سخنان او گوش مى دادند . ناگهان، آن حضرت به يكى از درهاى مسجد ] باب الفيل [ اشاره كرد و فرمود : "روزى فرا مى رسد كه معاويه از اين در، وارد اين مسجد مى شود در حالى كه حبيب بن حمّار پرچم او را به دوش گرفته است" . حبيب بن حمّار از پايين منبر گفت : "يا على ! من از شيعيان و ياوران شما هستم، آخر چگونه ممكن است كه پرچم دار معاويه بشوم" . آرى، حبيب بن حمّار آن روز تعجّب مى كرد ; امّا امروز كه معاويه به او پول زيادى داده است پرچم معاويه را بر دوش مى كشد . معاويه از همان درى كه حضرتعلى(ع) پيش بينى كرده است، وارد مسجد كوفه مى شود . نگاه كن، امام حسن(ع) به مسجد آمده است، معاويه از امام حسن(ع)مى خواهد تا برخيزد و از مردم بخواهد تا با او بيعت كنند . امام حسن(ع) از جاى بر مى خيزد و چنين مى گويد : اى مردم ! اگر شما در سرتاسر زمين بگرديد غير از من و برادرم كسى را پيدا نمى كنيد كه جدّ او پيامبر باشد . آگاه باشيد كه خلافت و رهبرى مسلمانان حقّ من بود و معاويه براى رسيدن به آن به جنگ من آمد و من صلاح امّت را در صلح با او يافتم ، اكنون بدانيد كه من با او بيعت كرده ام . 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان   بسم الله الرحمن الرحیم   اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.   خدایا روزی کن مرا در آن فرمانبرداری فروتنان وبگشا سینه ام در آن به بازگشت دلدادگان به امان دادنت ای امان ترسناکان.  🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
شهداءومهدویت
#ملاقات_با_امام_زمان_عج #باغبان هوا تاریک شده بود. همه‌ی افراد قافله نگران بودند. یکی گفت: حالا
ابتدا فکر کردم شوخی می‌کند، اما جدّیت از کلام و صورتش می‌بارید. او طوری صحبت می‌کرد که جای چون و چرا باقی نمی‌گذاشت. سجده‌ی خود را پهن کردم و شروع به خواندن نماز شب کردم. اصلاً احساس غربت و تنهایی نمی‌کردم. احساس می‌کردم که در جایی بهتر از خانه‌ی خود قرار دارم. وقتی نمازم به پایان رسید باغبان نزدیک آمد و آهسته گفت: «حالا جامعه بخوان» شگفت زده پرسیدم: «جامعه!؟» پاسخ داد: «زیارت جامعه، مگر نمی‌خواستی به دوستانت برسی؟» پوزخندی زدم و گفتم: «زیارت جامعه چه ربطی به پیدا کردن قافله دارد؟ زیارت جامعه را باید کنار صحن و سرای امامان خواند!» به یاد فضای روحانی این زیارت افتادم. دلم هوای زیارت کرده بود اما فقط چند جمله‌ی اول آن را حفظ بودم. شروع به خواندن ابتدای زیارت کردم: « السّلام عَلَیْکُم یا اَهل البَیتِ النّبوه و موضع الرسالة...» باغبان گفت: «علیک السلام» زیارت را ادامه دادم: «السلام علی ائمه المهدی و مصابیح الدجی...» دوباره باغبان جواب سلامم را داد. از کارش تعجب کرده بودم اما جای گفت و گویش نبود چرا که با گفتن هر جمله از زیارت جمله‌ی بعد به زبانم می‌آمد. زیارت جامعه با اشک و آه به پایان رسید. باغبان جلو آمد و گفت: «حالا عاشورا را بخوان که دیگر دارد کارت درست می‌شود» من زیارت عاشو را را حفظ نبودم. با خود گفتم: «حالا که توانستم زیارت جامعه را به این بلندی بخوانم شاید بتوانم زیارت عاشورا را هم بخوانم» رو به قبله ایستادم و شروع کردم: «السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا بن رسول الله...» دوباره آن نیروی قبلی به سراغم آمده بود. با خواندن هر خط خط دیگر به یادم می‌آمد. هنگام خواندن این زیارت باغبان به شدت گریه می‌کرد و شانه‌هایش به شدت می‌لرزید. زیارت عاشورا هم به پایان رسید. باغبان افسار الاغی را بر دست گرفت و جلو آمد. رو به من کرد و گفت: « بلند شو، می‌خواهم تو را به قافله‌ات برسانم» خنده‌ام گرفت و گفتم: «دو تایی با یک الاغ؟ حتماً خیلی هم زود می‌رسیم» ادامه دارد ⚘⚘⚘⚘⚘⚘🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59