eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعتى از شب گذشته است، امشب مهتاب بالا آمده است. خواب به چشم من نمى آيد. نمى دانم فردا چه خواهد شد. خدا خودش رحم كند. تو نگاهى به من مى كنى و مى گويى: ــ چرا اين قدر نگران هستى؟ گيرم كه ابن عبدُوُدّ با دوستانش از خندق عبور كردند، آنها چهارنفر بيشتر نيستند، اين كه اين قدر نگرانى ندارد. ــ اين چه حرفى است كه تو مى زنى؟ اگر ابن عبدُوُدّ از خندق عبور كند، در واقع هزار نفر از خندق عبور كرده است. ــ يعنى چه؟ چطور چنين چيزى ممكن است. ــ ابن عبدُوُدّ شجاع ترين جنگجوى عرب است. او را با هزار نفر برابر مى دانند. ــ نه، اين طورى ها هم كه تو مى گويى نيست. ــ مگر حكايت سرزمين "يَليَل" را نشنيده اى؟ ــ نه، حكايت آن را چيست؟ ــ يَليَل، منطقه اى ميان مكّه و مدينه است. سال ها پيش، وقتى كاروان تجارى قريش از آنجا عبور مى كرد، قبيله "بنى بَكْر" به اين كاروان حمله كردند. آن روز ابن عبدُوُدّ همراه كاروان بود. او شمشير از نيام كشيد و به همه كاروانيان دستور داد تا كنار بروند و او به تنهايى در مقابل همه غارتگران ايستاد. از آن روز او را جنگجوى "يَليَل" مى نامند. صبح فرا مى رسد، صداى شيپور جنگ به گوش مى رسد، طبل ها نواخته مى شوند، شورى در سپاه احزاب افتاده است. ابن عبدُوُدّ زره بر تن مى كند، كلاه خود بر سر مى گذارد و سوار بر اسب مى شود، دوستان او هم همراه او هستند. او آرام آرام حركت مى كند، سپاه را يك بار دور مى زند تا اسبش خوب گرم شود. بعد از آن اسب را به حالت تاختن درمى آورد. همه مسلمانان نگاهشان به اسب سواران است. به راستى آنها چه نقشه اى در سر دارند. معلوم نيست كه چه مى خواهند بكنند. ابن عبدُوُدّ به قسمتى از خندق مى رود كه روبروى كوه سَلع است، امّا به سرعت از آنجا دور مى شود، هيچ كس نمى تواند پيش بينى كند كه او مى خواهد چه كند. ابن عبدُوُدّ از خندق دور مى شود و در دور دست مى ايستد، به نقطه اى خيره مى شود. هدف را مشخص مى كند و ناگهان او دهانه اسب را مى كشد و ضربه اى محكم به اسبش مى زند، اسب مثل باد پيش مى تازد و چهارنعل پيش مى آيد و به نقطه "مداد" نزديك مى شود. اكنون فرياد ابن عبدُوُدّ در فضا مى پيچد: بپر! خداى من! اسب مانند مرغى از بالاى خندق به پرواز درمى آيد و از خندق عبور مى كند. بعد از او دوستانش هم از خندق عبور مى كنند. على(ع) به همراه اسب سواران با سرعت به سوى منطقه "مداد" هجوم مى برد، او عدّه اى از بهترين تيراندازان را در آنجا مستقر مى كند تا راه عبور دشمن بسته شود. بعد از آن، على(ع) خود را به مركز فرماندهى مى رساند، او اسب را تحويل يكى از يارانش مى دهد تا به منطقه "مداد" بازگردد. ابن عبدُوُدّ همراه با چهار سوار به سوى كوه سَلع مى تازند، آنجا كه اردوگاه مسلمانان است. وقتى به آنجا مى رسند لگام اسب ها را مى كشند و منتظر مى مانند. ابن عبدُوُدّ پيش مى تازد و درست روبروى اردوگاه مى ايستد. نفس همه در سينه حبس شده است. خيلى ها با تعجّب نگاه مى كنند، آخر چگونه ابن عبدُوُدّ توانست از خندق عبور كند؟ ديگر صداى طبل ها و شيپورها به گوش نمى رسد، كفّار همه خوشحال هستند امّا مسلمانان در سكوت كامل هستند. مردى كه يك تنه با هزار سوار برابر است در مقابلشان ايستاده است و شمشير خود را در فضا مى چرخاند. اين ابن عبدُوُدّ عجب اعجوبه اى است، راست مى گويند كه او اسطوره عرب است. همه مبهوت اويند، هيچ كس از جاى خود تكان نمى خورد. به راستى اين دلاور قهّار چه خواهد كرد؟ آيا يك تنه به لشكر اسلام حمله خواهد كرد؟ او گفته است كه براى پيروزى آمده است! ❣❣❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌸یک شب که به هیئت رفته بود.و حدود ساعت 2.30 نصف شب بود. و خسته و کوفته. 🌸اون ترسید که نماز صبحش قضا بشه اون شب دم در ورودی مسجد روی یک کارتن خوابید.😍 تا وقتی که مردم برای نماز جماعت صبح؛ به مسجد میخواهند وارد شوند او را بیدار کنند. چون دقیقا دم در ورودی خوابیده بود. اینجوری هم نماز صبحش قضا نشد و هم نماز صبحش را به جماعت خواند. @shohada_vamahdawiat
کودک که بودم پدرم جمعه ها صبح درب خانه را آب و جارو می کرد تا  اگر مولا از آن حوالی عبور کند … و نو روز هر باره این حس را در من زنده می کند مردمی را می بینم که سراسر شوق و شورند ، خانه تکانی می کنند و لباس های نو برتن… اما برای چه ؟ برای که ؟ اینان منتظرند تا  بهار شود ؟ سالهاست می اندیشم که هنگام بهار مگر چه می شود که اینگونه به هم می ریزیم ، مهربان می شویم، به سراغ هم می رویم و از همه مهمتر منتظر می شویم… انتظار … 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دحوالارض در قرآن در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد». بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است. @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ را نگاه کنید چشاتون تر شد برای مهدی فاطمه عج که در غربت هستن دعا بفرمایید @shohada_vamahdawiat
نماز اول وقت یادتون نره التماس دعا 🌹🌹🌹🌹🌹
Dua-Kumail-Samavati.mp3
8.39M
... شب آمده تا دل زِ خدا یاد کند بنده از کارِ بدش توبه و فریاد کند چون به فرمودهِ حق دستِ دعا بردارد او اجابت کند و بنده ی خود شاد کند.      🌺التماس دعا 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
سلام آقا... که الان رو به روتونم؛ من ایستادم،زیارتنامه میخونم حسین جانم... تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه همین گریه به لبخند تو می ارزه.... بزار سایت همیشه رو سرم باشه قرار ما،شب جمعه حرم باشه   @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ صبح هر جمعہ ز ایام تو را می‌طلبد مژده از آمدنٺ ده که دلم آب شده ذڪر نامت به من آموخت که عاشق بشوم از گل روے تو گل‌های جهان ناب شده #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبح_آدینه_تون_مهدوی🌼🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
💢تعصب های پلیسی 🔹سبک زندگی مان طوری بود که مرتب برایمان مهمان می آمد . ابوالحسن برایشان کم نمی گذاشت ولی یک روز مرا به گوشه ای کشید و گفت : این کیه اومده ؟ این با امام بده. 🔹توی برخوردش خنثی نبود. برای خودش ملاک و معیار داشت ، با این وجود گفتم : زشته مرد ... مهمونه...گفت: باشه ... شیعه باید بعد از حضرت علی (ع) ولایت داشته باشه اما این به امام توهین می کنه! شهید مدافع وطن @shohadanaja@shohada_vamahdawiat
صداى ابن عبدُوُدّ سكوت را مى شكند: هَلْ مِنْ مُبارِز! آيا كسى هست كه به نبرد با من بيايد؟ طنين صداى او تا دور دست ها مى رود، آيا جوانمردى هست كه با من پيكار كند؟ اين رسم عرب است كه ابتدا جنگ تن به تن مى كنند. ابن عبدُوُدّ مى خواهد ابتدا همه سرداران اسلام را به خاك و خون بكشاند و بعد از آن يك تنه به لشكر اسلام حمله ور بشود. آن وقت است كه همه لشكر اسلام فرار خواهند كرد و از خندق دور خواهند شد و آن وقت فرصت مناسبى است تا سپاه احزاب، از جهاز شترها، پلى بر روى خندق بزنند و از آن عبور كنند و شهر را تصرّف كنند. ابن عبدُوُدّ فرياد مى زند و حريف مى طلبد و شمشيرش را بالاى سرش مى چرخاند. اى مسلمانان! مگر شما نمى گوييد كه وقتى كشته مى شويد به بهشت مى رويد؟ چرا هيچ كس نمى آيد تا او را به بهشت بفرستم؟ اين رسم عرب است كه بايد هر جنگجو رجز بخواند. رجز همان شعر حماسى است. تا جنگجو رجز نخوانده است، نبرد تن به تن آغاز نمى شود. اكنون او با صداى بلند اين گونه رجز مى خواند: وَ لَقَد بَحَحتُ مِن النِّداءِ***بِجَمعِكُم هَل مِن مُبارِز اى مسلمانان! از بس كه فرياد زدم صدايم گرفت، من از شما خواستم تا يكى به جنگ من بيايد امّا هيچ كس جوابى نداد. مسلمانان همه سر به زير انداخته اند، هيچ كس جوابى نمى دهد، خيلى ها به فكر فرار هستند. به راستى چه خواهد شد. تو لحظه اى صبر مى كنى شايد كس ديگرى بخواهد به اين نبرد برود. خيلى ها از تو سن و سال بيشترى دارند و ادعاى ايمانشان همه دنيا را فرا گرفته است. تو احترام آنها را مى گيرى. امّا هر چه صبر مى كنى، كسى جوابى نمى دهد، سرانجام تصميم مى گيرى كه برخيزى. بايد جواب اين دلاور را بدهى، نمى شود كه اين گونه مسلمانان را به مسخره بگيرد. تو بايد دل پيامبر را شاد كنى. مثل هميشه كه غم ها را از دل پيامبر مى زدايى. برخيز! نمى بينى كه پيامبر منتظر است. برخيز! امروز روز توست. فقط روز تو! بدان اگر تا شب هم صبر كنى هيچ كس ديگر به ميدان ابن عبدُوُدّ نخواهد رفت. آيا نمى بينى كه همه چقدر ترسيده اند، رنگشان زرد شده است. برخيز! با صداى بلند بگو: "اى رسول خدا! اجازه مى دهيد من به نبرد با ابن عبدُوُدّ بروم". همه نگاه مى كنند، اين چه كسى است كه مى خواهد به جنگ برود؟ آنها على(ع) را مى بينند كه چون شير، محكم واستوار ايستاده است و منتظر اجازه پيامبر است. نه على جان! بنشين! مسلمانان تعجّب مى كنند، چرا پيامبر به على(ع) اجازه ميدان نداد. اين چه رازى است؟ پيامبر مى خواهد اين فرصت را به ديگران هم بدهد. نكند فردا عدّه اى بگويند كه على(ع) زود جواب ابن عبدُوُدّ را داد، ما هم مى خواستيم به جنگ او برويم، امّا على(ع) نگذاشت. كسانى كه تا ديروز ادّعا مى كردند عاشق شهادت هستند، چرا اين گونه سكوت كرده اند؟ كجايند مردان پر ادّعا؟ چرا از جا برنمى خيزند؟ شما كه مى گفتيد مشتاق ديدار خدا هستيم و براى شهادت لحظه شمارى مى كنيم، چرا سكوت كرده ايد؟ چرا سرهاى خود را به زير انداخته ايد؟ ترس از اين دلاور قهّار شما را زمين گير كرده است، دست خودتان نيست، شما ديگر نمى توانيد به شهادت فكر كنيد، برق شمشير ابن عبدُوُدّ، عقل و هوش شما را ربوده است! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59