شرح دلبری.pdf
1.71M
#حاج_قاسم
#متن_کتاب
🔹pdfکتاب🔹
🌺 شرح دلبری🌺
🔷با اهتمام:
حجت الاسلام تولایی
🔷نشر:
موسسه مطالعات راهبردی
علوم و معارف اسلام
@shohadaes
#یاد_یاران
🔷با التماس...
🔶هم قد گلوله تانک بود!
وقتی ازش پرسیدم:
چه جوری اومدی اینجا؟
گفت:
با التماس!
گفتم:
چه جوری گلوله را بلند میکنی؟
گفت:
با التماس!
گفتم:
میدونی آدم چه جوری
شهید میشه؟
با لبخند گفت:
با التماس...
🌷 شهید مرحمت بالازاده
@shohadaes
ماجرای جالب گفتوگوی شهید #محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید #محمدحسین_محمدخانی
@shohadaes
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🤍🌸🌸
🍃به نام خدایی
🌸که نزدیک است
🍃خدایی که
🌸وجودش عشق است
🍃و با ذکر روز
🌸نامش آرامش را در
🍃 خانه دل جا می دهیم
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
@shohadaes
السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)
مُدّعی گوید که
با یک گـ🌸ـل
نمی گـردد بهــــار......
من گـ🌸ـلی دارم
کـه عـالــــم را
گلستــان می کنـد
گـ🌸ـل من
را بهـاری
بی خــزان است
گـ🌸ـل من
مهـ❤️ـدی
صاحب زمــان است.......
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
#امام_زمان
@shohadaes
🌺 رفتار عجیب و زیبای شهید در هشت سالگی
توی خونهی بزرگی که درونِ هر اتاقش یک خانواده بودند، زندگی میکردیم. یک روز گیلاس خریدم. منصور که اون موقع هشت ساله بود، گفت: بابا! همسایهها گیلاس رو دیدند؟
گفتم: بله
گفت: بهشون دادی؟
گفتم: نه! شما بخور؛ خودشون میخرند...
سریع رفت و چند ظرف آورد. گیلاسها رو تقسیم کرد و به همهی خانوادهها داد. بعد اومد و گفت: حالا من هم میتونم بخورم...
🌹 خاطرهای از سردار #شهید منصور خادمصادق
📚منبع: کتاب آرزوی فرمانده،
🍃🌹🍃🌹
@shohadaes
#سیره_عملی_شهید
💠از همه زودتر می آمد جلسه.
تا بقیه بیایند، دو رکعت نماز
میخواند. یکبار بعد ازجلسه،
کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خوندی؟
گفت:
نمازخواندم که جلسه به یک
جایی برسد.همینطور حرف
روی حرف تل انبار نشه...
🔶یادگاران، ج ۱۰، کتاب
شهید مهدی زین الدین،
ص ۸۵
✅ @shohadaes