#داستان
#تلنگر
📍مجنون از راهی می گذشت
جمعی نماز گذاشته بودند.
مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد.
🕌جماعت تندو تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون.
🎤 گفتند :
بی تربیت کافر شده ای؟
مجنون گفت: مگر چه گفتم؟
🎤 گفتند : مگر کوری که از لای صف نماز گزاران میگذری؟
مجنون گفت: من چنان در فکر *ليلا* غرق بودم که وقتی می گذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم.
🕌 شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا كه همگی مرا دیدید؟
#قدری_مجنون_خدا_باشیم
📡 کانال پا به پای شهدا
🆔️ @shohadapabepa
📔#داستان_کوتاه
مـردی نـزد عالمی از پــدرش شکایت کرد.
گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد.
پیــر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟
مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است...
بگو چه کنم؟
عالم گفت: با او بساز
گفت: نمیتوانم
عالم پـرسید: آیا فرزنـد کوچکی در خانه داری؟
گفت: بلی
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟
گفت: نه، چون اقتضای سن اوست
آیا او را نصیحت میکنی؟
گفت: نه چون مغزش نمیرود و ...
گفت؛ میدانی چرا با فــرزندت چنین برخورد میکنی؟!
گفت: نه
گفت: چون تو دوران کودکی را طی کرده ای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی!!
"در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و ...
"پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن اقتضای سن پیری جز این نیست."
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان
#پند_اخلاقی_آموزنده
📡 کانال پا به پای شهداء
🆔️ @shohadapabepa