📨#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #خیرالله_احمدی_فرد
🔷تخریبچی حرفــــهای
خیرالله در بحث مین و جنگافزار💣
و ادواتجنگی بسیارحرفــــهای بود🏅
آنقدر دقّتش بالا بود🔍
که مینی که نشناسد💣
و از پس آن برنیاید، وجــود نــداشت❌
فقط تلههای انفجاری داعش👹
برایش ناآشنا بود که🧐
آمد و از آن عکــــس گرفــــت📸
و طریقهی خنثیکردن آنرا یاد گرفت👨🏻💻
و به تخریبچیهای دیگر هم یـــاد داد👨🔧
او خیــــلی شجــــاع بــــود🪖
و به خــودش اطمینــــان داشت💪
خیرالله میگفت👇🏻
«من این تخصص را دارم🏆
و میتوانم مین را خنثی کنم🧨
اگر این مین را من خنثی نکنم💥
جــــان یک نفــــر را میگیــــرد😢
و اگر من بنشینم در منزل🏠
دِیــــنِ آن کسی که👀
با میــــن از بین می رود🩸
بــــر گــــردن مــــن اســــت.»🥀
او خودش را متعهــد میدانست✋
نسبت به همهچیز، بهویژه امنیــت🇮🇷
🎙راوے: همسر شهید
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🦋اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🦋
✅ شهدا را یاد کنیم
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
#خاطرات_شهدا
يكي از همكارانش ميگفت ابوذر هميشه سر كار روي يك برگه مينوشت: شهيد ابوذر امجديان. خوش به سعادتش و به او غبطه ميخورم و ميگويم ابوذرجان مگر قول ندادي بروي و بعد بيايي من را ببري سوريه زيارت همرزمانش از جسارت و شجاعتش هم برايم بسيار ميگويند. تعريف ميكردندكه هميشه آقا ابوذر با روي گشاده به عمليات میرفت و به رزمندهها ميگفت: بچهها بدويد برويد عمليات بدويد برويم حمله و همه می خنديدند. دوستش ميگفت: لحظات آخر آب برايش بردم و او نخورد و با لب تشنه به ديدار اربابش امام حسين(علیه السلام) رفت.
#حرف_دل
مي خواهم بگويم عمه جان، ابوذرم آمد تا مدافعت شود. هواي من را داشته باش. هواي بيقراريهايم را و دل بيتابم را. خانم جان دست من را هم بگير تا بتوانم مدافعت شوم. تو خود ميداني كه من چقدر ابوذرم را دوست داشتم و او را به تو هديه كردم. من از دوستداشتنيترين زندگيام گذشتم تا به لبخند رضايتي از تو برسم. من از او گذشتم تا تو بار ديگر بندهاي اسارت را نبيني. بيبي جان عاقبت من را هم چون ابوذرم شهادت قرار بده و زيارتي كه حلاوتش طعم تلخ فراق را از من دور كند.
#شهید_ابوذر_امجدیان
#همسرشهید
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
﷽
#خاطرات_شهدا📕
سه بار برایش
درجه تشویقی آمد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که
کار برای خدا این حرف ها را ندارد.
بیهیچادعایی میگفت:
اگر برای همهٔ بچههای لشکر، تشویقی آمد،
چشــم، من هم میگیرم...!
#شهید_محمود_رادمهر
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
📨#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #مهدی_موحدنیا
🔷شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟
🌴به روایت همسر شهید: مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانهی مادر شوهرم بودم که تماس گرفت. شمارهاش معلوم بود اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلامعلیک کرد و گفت: «شما خانم موحدنیا هستید؟»، گفتم: «بله!»
💙مِنمِنکُنان گفت: «همسرتان...». با حالِ بدی گفتم:«آقا همسرم چی؟!» گفت:«همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند.» من بغض کردم. یکلحظه خواهر شوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شمارهی مهدی است و اذیّتت میکند. منم خندهام گرفت اما خودم را کنترل کردم.
🌴با لحن شوخی-جدی گفتم:«آقا ولش کن! این شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟» با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده، گفت:«تو چقدر نامردی! منو به شاسیبلند فروختی؟» گفتم:«تا تو باشی مرا اذیّت نکنی!»
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#خاطرات_شهدا
به آسید مجتبی ‹ شهید علمدار › گفتن؛
اینا کین که میاری هیئت و بهشون مسئولیت میدی؟!
میگفت؛
کسی که تو راه نیست
اگه بیاد تو مجلس اهلبیت علیه السلام
و یه گوشه بشینه
و شما بهش بها ندی
میره و دیگه هم بر نمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری
جذب همین راه میشه.
رفیق هیئتی حواسمون باشه!
🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّڪَالفَࢪَج🍃
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#خاطرات_شهدا
🪖سید همیشه پا به رکاب بود.
اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود و به سبک داش مشتیها یقه اش را باز می گذاشت و یک تسیبیحی هم گردنش آویزان می کرد.
➖یک بار گفتم: آقا مجتبی!
رضایت بده و این پوتین و لباس را از تن در بیاور.
گفت: به جدم قسم!
تا زمانی که صدام هست و تکلیف جبهه مشخص نشده، حتی دم مغازه هم با همین لباس می روم و فروشندگی می کنم.
-شهیدسیدمجتبیهاشمی[فرماندهفدائیاناسلام]🌿
🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّڪَالفَࢪَج🍃
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#خاطرات_شهدا
شلوار یخ زده و پاهای خونی🩹🧊
آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است.
اگر کسی در باره حضورش در جبهه سوال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت.
یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه مریض شوند."
یکی یکی بچهها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود..
شهید احمد پلارک🌱
🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّڪَالفَࢪَج🍃
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم سید مصطفی صادقی
🎙راوے: پدر شهید
🍄سید مصطفی در تهران متولد شد و مقطع دبستان و راهنمایی را با نمرات عالی سپری کرد. من کارمند وزارت دفاع بودم. برای همین سیدمصطفی وارد هنرستان جنگافزارسازی شد که وابسته به صنایع دفاع بود و ادامه تحصیل داد.
☘پسرم بعد از اخذ دیپلم برق الکتروتکنیک، در صنایع مهماتسازی مشغول شد و پس از آنکه مدرک کارشناسیاش را گرفت، در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به خدمت شد.
🍄اواخر سال۱۳۹۳ بود که مصطفی برای تعمیر و بازسازی یکی از مساجد شهرستانمان در طارم زنجان به کمک بچههای جهادی رفته بود. بینام و نشان؛ کسی او را نمیشناخت و از هویت او اطلاع نداشت.
☘حضورش باعث دلگرمی بچهها شده بود. میگفت میخواهم من هم در ساخت این مسجد سهیم باشم. بعد از شهادتش، وصیّت کرده بود که یک میلیون تومان از حقوقش را برای مسجد هزینه کنیم. کمی بعد وقتی شنید میخواهند برای روستایی دیگر راه بسازند، باز هم رفت و بهعنوان کارگری ساده کار کرد.
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
📌دفاع تا آخرین نفس...
🔸پدر شهید نقل میکند:پسرم علی آقا درعملیاتی که درمنطقه خالدیه خانطومان انجام گرفته بود به شهادت رسید وهمان جا مفقود شد.
🔹آنطور که به ماگفتند پیکرش رادر همان منطقه خالدیه تفحص کرده بودند.درآن عملیات علی به همراه تعدادی ازنیروهای سوری و مجاهدان عراقی وشهید سعید انصاری عازم مأموریت میشوند.
▪️انصاری زودتر به شهادت میرسد.بعد علی وتعداد دیگری ازنیروها دربرابر دشمن ایستادگی میکنند.اما مهماتشان تمام میشود.
▫️یکی ازبچههای سپاه خوزستان کنار علی بود که میرود مهمات بیاورد.امااین فرآیند رفتن و بازگشت طول میکشد.
□دراین زمان علی ازپشت بیسیم میگوید که اگرمهمات زودتر برسد این دشمنانی که روبهروی ماهستند چیزی نیستند و میتوانیم ازپس شان برآییم.
●کمی بعدعلی مجروح میشود.حالاتیر به پایش خورده بود یاجای دیگری نمیدانیم.خودش از بیسیم اعلام میکندکه مجروح شده است.
🔻بعد میگوید:کاملاًمحاصره شدهایم وکاربه جایی رسیده که اگر مهمات هم برسد،دیگر فایدهای ندارد. اینهاآخرین مکالمات علی پشت بیسیم بود.بعدمفقودمیشود و بعد ازهشت سال پیکرش بازگشته است.
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#خاطرات_شهدا
#مدافعان_حرم
#شیرخانطومان
#ابوامیر
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
📌بدون دلبستگی به دنیا...
🔸کاظم عازم لبنان بود. وقت خداحافظی، وصیت ها و نصیحت ها را داخل اتاق گفت.
🔹وقتی می خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون، گفت:«از این به بعد، خداحافظی ما تا همین جا توی اتاق. نمی خواهم بیایی بدرقه ام».گفتم:«یعنی نمی گذاری تا دور نشدی ببینمت؟ حتی داخل حیاط؟».
▪️گفت:«بگذار اگر می روم با دل قرص بروم؛ بدون دلبستگی، دلبستگی به دنیا. می خواهم دلبستگی هایم را پشت همین در اتاق بگذارم و بروم.تو که جایت امن و همیشگی است در این دل من، نگذار نگاهم به دنیا بماند».
▫️در چهارچوب در خشکم زد. کاظم رفت انگار نه انگار که من در یک قدمی اش تشنه یک نگاهش هستم.
🔻همیشه می گفت:«به سن و سال کمت نگاه نکن. تو زود ازدواج کردی که ساخته شوی. پس در مشکلات هم ظاهرت را حفظ کن».
روای: همسر شهید
#همسرشهید
#سیرهی_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهیدکاظم_نجفیرستگار
✅کانال "شهدارایادکنیم"
https://eitaa.com/shohadarayadkonim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅