💐🌴🍀🌺🍀🌴💐
#در_محضر_روح_الله
#امام_خمینی_ره
بسيج ميقات پا برهنگان معراج انديشه پاك اسلامي است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامي و بي نشاني گرفتهاند.
#هفته_بسیج
#و_یاد_و_خاطره_شهدا
#گرامی_باد.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
تا وقتی کہ این کشور و این ملت بہ امنیت احتیاج دارد، بہ نیروهای بسیج، بہ انگیزه بسیج، بہ سازماندهی بسیجی و بہ عشق و ایمان بسیجی احتیاج است.
#هفته_بسیج
#و_یاد_و_خاطره_شهدا
#گرامی_باد.
سلامتی و تعجیل در فرج
#حضرت_ولیعصر_عج
و سلامتی و طول عمر نائب بر حقش
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_اسماعیل_اسکندری
#شاهکار_لباس_خاکی_بسیجی
دیدم حاج اسکندر با سر و روی شلی و گلی و خاکی در چهار چوب سنگر ایستاده. گفت: آقا رسول با اجازه من برای تهیه امکانات برم تهران.
تازه از خط جزیره برگشته بود. بادگیر به تن داشت و پوتینش گل گرفته بود. گفتم این جور؟
گفت: آره همین جور!
گفتم: زشته، اول برو حمام، لباست را عوض کن بعد برو!
گفت: نه، من باید همین جور برم.
حریفش نشدم. حکم گرفت، ماشین هم گرفت و رفت به سمت تهران. چند روز بعد حاج اسکندر با چند کامیون امکانات برگشت. آن زمان کشور در تحریم شدید بود و ما در تهیه کوچکترین تجهیزات مثل یک سوزن ته گرد هم مشکل داشتیم چه رسد به تجهیزات سنگین و آمدن چند کامیون اجناس مختلف و کم یاب به لشکر که یک چیز غیرقابل باور بود.
با ذوق زدگی از این همه جنس، گفتم حاج اسکندر مگه کجا رفتی، چی کار کردی؟
گفت از اینجا مستقیم رفتم تهران، وزارت صنایع. در گیت بازرسی گفتند: با چه کسی کار داری؟
گفتم: آقای عبدالله دستغیب، معاون وزیر!
گفتند: نمیشه، باید وقت قبلی بگیری، هماهنگ کنی!
گفتم: آقا من الان از جبهه آمدم باید معاون وزیر را ببینم .
وقتی دیدند، هیچ جوره بر نمی گردم، با آقای دستغیب تماس گرفتند، که فلان شخص با این شکل و شمایل آمده است. ایشان هم گفت بگید بیاد بالا. با احترام من را بردند طبقه شش ساختمان، اتاق معاون وزیر.
آقای دستغیب وقتی من را با این سر و وضع خاکی دید، گفت: حاج اسکندر مگه کجا بودی؟
گفتم: آقا من مستقیم از جزیره مجنون آمدم!
گفت: چند لحظه بفرما بشین.
سریع زنگ زد به سایر معاونان وزیر و چند مدیرکل و همه را توی اتاق خودش جمع کرد. من را به آنها نشان داد و گفت : ببینید این رزمنده، مستقیم از جبهه آمده و خاک و گل جبهه روی تنش است، بوی جبهه می دهد. هرچه امکانات می توانید برایش جور کنید تا ببرد!
حاج اسکندر بعد از اینکه این جریان را تعریف کرد با خنده گفت: دیدی این لباس خاکی من چه کرد!
#سردار_شهید
#حاج_اسماعیل_اسکندری
تولد: 1326/10/17، شیراز، کوار
شهادت: 1365/10/19، شلمچه
📚 بابا اسکندر
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
✍روحیه بسیجی یعنی اونجایی که کوله پشتیِ پر از گلولهات آتیش بگیره و خودتم ذره ذره باهاش بسوزی ولی با چفیه جلوی دهان خودت رو بگیری تا عملیات لو نره!
⭕️شهید علی عرب که تنها یادگاری که ازشون موند کف پوتیناشون بود!
🌹شادی روحش صلوات...
#شهید_علی_عرب
#بسیج
#با_ولایت_تا_شهادت
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀 تفحص عجیب در فکه
💔نزدیک غروب مرتضی داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد. با بیل خاک ها را بیرون میریخت. هر بیل خاک را كه بیرون میریخت مقدار بیشتری خاک به داخل گودال برمىگشت. نزدیک اذان مغرب بود، مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد و گفت: فردا برمیگردیم.
❤️🔥صبح به همراه مرتضی به فکه برگشتیم، به محض رسیدن، به سراغ بیل رفت. بعد آن را از خاک بیرون کشید و حرکت کرد!!! با تعجب گفتم: آقا مرتضی کجا میری؟! نگاهی به من کرد و گفت: دیشب جوانی به خواب من آمد و گفت: من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو...
📚 کتاب "شهید گمنام"
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
شهید والامقام علی محمد اجاقی
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
✅ #عاشقانه_با_شهدای_صفادشت
#رفیقِشهیدم
#رفیق یعنی
آنکه به چشمانش مینگری،
#خدا را ببینی...
یعنی آنکه دستت را بگیرد تا #بهشت
آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ #خدا...
آنجا که آرزوی هر آرزومندیست...
#رفیقِبهشتی
#صفادشتیِباصفا
به یاد ما هم باشید...
#ممنونم
#دوستت_دارم...
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht