eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
219 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
9 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🇮🇷❤️🇮🇷🌹 ⚜️با عرض سلام خدمت کلیّه دوستان و عاشقان و با عرض خدمت کلیه عزیزانی که جدیداً به جمع ما پیوستند و قدم روی چشم گذاشته‌اند و همچنین تشکر از همه عزیزانی که همراه ما هستند . امید آن داریم که جهت شدن کانال شهدا و بهره‌برداری بهتر، شما خوبان نیز به اشکال زیر ما را یاری نمایید. ✅ ارسال ، و ... در مورد ✅ ارسال عزیزانی که به واسطه مسیر زندگیشان عوض شده است. ✅ ارسال اطلاعات مربوط به یا شامل ، ، ، ، و ... ، از یا جهت معرفی در کانال امید است در راه به ، ما را یاری رسانید. ✍️بی صبرانه منتظر زیبا، و شما خوبان هستیم . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت @shohadayad72 ! نسبت به معرفی کانال شهدا به دوستان خود همت نمایید. تا به لطف الهی همه باهم یک جمع بزرگ داشته باشیم. ✨ ان‌شاءالله✨ 🍀🌺🌴💐🌴🌺🍀 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
چهره و خنده های با نمک سید محمد اینانلو و اینکه یک شب در سپاه شهریار در خوابگاه، تخت ما طبقه دوم و نزدیک هم بود رو کرد به من و گفت مرتضی از شهادت برام بگو، گفتم سید ما کجا و شهادت کجا! و او به آن رسید و ما جا مانده‌ایم. متاسفم چهره معصوم و مظلومانه سید محمود و خداحافظی و طلب شفاعت دو ساعت قبل از شهادت جواد شیدائیان، سید محمود، مردانی، شهیدان زارعین، و دیگر شهدای والفجر ۴ در دشت شیلر را فراموش نمی‌کنم. و از خداوند متعال می‌خواهم ما را به صراط مستقیم و شهدا هدایت کند. ارسالی از رزمنده عزیز دفاع مقدس، حاج مرتضی فائزی مهر کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
ای از شهید والامقام سید رحمت اله میرتقی سلام شب بخیر شهید میرتقی که در عکس ارسالی ملاحظه می‌کنید از همکلاسی‌های ما در هنرستان صنعتی کرج بود. و از متدینین با صفا که انشاهای بسیار مذهبی می نوشت و در کلاس، صبحها در جمع کلیه دانش آموزان با شیوایی خاص و معنوی می‌خواند و قلم روان و خوبی داشت. انشاهای چند صفحه‌ای می نوشت و می‌خواند و هنوز صدای شیوای او در ذهن من هست. او محاسن زیبا و بلندی داشت و از لحاظ سنی هم بزرگتر از همه بچه ها بود، لذا همه به او احترام می گذاشتند و به او علاقه داشتند. در عملیات والفجر۱ توفیق حضور در گردان ایشان را نداشتم و در گردان حنظله به فرماندهی شهید سید محمد اینانلو و کمک آر پی جی شهید سید یحی سیدی بودم و یکی از همکلاسی‌های دیگر بنام عبادیان در گردان شهید میرتقی بود و با ایشان به شهادت رسید. اینجانب لیاقت نداشتم در گردان شهید باشم شاید توفیق شهادت نصیب من هم می‌شد. . 🥀🍀🍃🕊🍃🍀🥀 یادداشت رزمنده عزیز دفاع مقدس برادر حاج مرتضی فائزی مهر کانال شهدا و ایثارگران صفادشت .eitaa.com/shohadasafadasht
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 آمده بود مسجد. از من سراغ دوستان آقا ابراهیم را گرفت. این شخص می‌خواست از آن‌ها در مورد این شهید سوال کند. پرسیدم: کار شما چیه؟ شاید بتوانم کمک کنم. گفت: هیچی، می‌خواهم بدانم این کی بوده؟ قبرش کجاست؟ کمی فکر کردم. مانده بودم چه بگویم. بعد از چند لحظه سکوت گفتم: ابراهیم هادی شهید گمنام است و قبر ندارد مثل همه شهدای گمنام، اما چرا سراغ این شهید را می‌گیرید؟ آن آقا که خیلی حالش گرفته شده بود ادامه داد: منزل ما اطراف تصویر شهید هادی قرار داره، من دختر کوچکی دارم که هر روز صبح از جلوی تصویر ایشان رد می‌شه و می‌ره مدرسه. یکبار دخترم از من پرسید: بابا این آقا کیه؟ من هم گفتم: این‌ها رفتند با دشمن‌ها جنگیدند و نگذاشتند دشمن به ما حمله کنه. بعد هم شهید شدند. دخترم از زمانی که این مطلب را شنید هر وقت از جلوی تصویر ایشان رد می‌شد به عکس شهید هادی سلام می‌کنه. چند شب قبل، دخترم در خواب این شهید را می‌بینه! شهید هادی به دخترم می‌گوید: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام می‌کنی من جوابت رو می‌دم! برای تو دعا هم می‌کنم که با این سن کم، اینقدر حجابت را خوب رعایت می‌کنی. حالا دخترم از من می‌پرسه: این شهید هادی کیه؟ قبرش کجاست؟🌹 بغض گلویم را گرفت. حرفی برای گفتن نداشتم. فقط گفتم: به دخترت بگو اگر می‌خوای آقا ابراهیم همیشه برات دعا کنه مواظب نماز و حجابت باش بعد هم چند تا خاطره از ابراهیم تعریف کردم. یادم افتاد روی تابلویی نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آن‌ها باشی آن‌ها نیز با تو خواهند بود.» این جمله خیلی حرف‌ها داشت. ۱۳۳۶/۲/۱ 🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🇮🇷❤️🇮🇷🌹 ⚜️با عرض سلام خدمت کلیّه دوستان و عاشقان و با عرض خدمت کلیه عزیزانی که جدیداً به جمع ما پیوستند و قدم روی چشم گذاشته‌اند و همچنین تشکر از همه عزیزانی که همراه ما هستند . امید آن داریم که جهت شدن کانال شهدا و بهره‌برداری بهتر، شما خوبان نیز به اشکال زیر ما را یاری نمایید. ✅ ارسال ، و ... در مورد ✅ ارسال عزیزانی که به واسطه مسیر زندگیشان عوض شده است. ✅ ارسال اطلاعات مربوط به یا شامل ، ، ، ، و ... ، از یا جهت معرفی در کانال امید است در راه به ، ما را یاری رسانید. ✍️بی صبرانه منتظر زیبا، و شما خوبان هستیم . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت @shohadayad72 ! نسبت به معرفی کانال شهدا به دوستان خود همت نمایید. تا به لطف الهی همه باهم یک جمع بزرگ داشته باشیم. ✨ ان‌شاءالله✨ 🍀🌺🌴💐🌴🌺🍀 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🏴🏴🏴 ایام ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی ره تسلیت باد. ☑️ امام می خواستند ما چندان ناراحت نشویم که ایشان در حالت شبه زندانی هستند ▪️در بازگشت امام از کویت وقتی مقامات عراقی ساعتها ایشان را در صفوان معطّل نگه داشته بودند ما تنها برای امام ناراحت و نگران بودیم و اصلاً کسی به جز امام فکری نداشت. ولی امام از همان اول ورودشان به اتاق، چندین بار مزاح کردند و ما را خنداندند. این طور به نظر می رسید که امام به خاطر تقویت روحیه ما این چنین برخورد معمولی و بلکه بسیار شاد داشتند و شاید می خواستند ما چندان ناراحت نشویم که ایشان در حالت شبه زندانی هستند، ولی قضیه اینطور نبود... ✍ حجةالاسلام و المسلمین سید محمدرضا مهری، پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۵۱. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
بسم الله الرحمن الرحیم بانوی قهرمان سرزمین من روز غدیر و دشمن داشتیم با عجله لوازمات غدیر را آماده می کردیم تا برای موکب کوثر در چهارراه ولیعصر تهران در ماشین بگذاریم همسایه که خیلی ترسیده بود در را باز کرد و خوب نگاه کرد. او ابتدا تصور کرده بود که ما می خواهيم به مسافرت برویم. با او سلام و احوالپرسی کردم. - "لوازمات پذیرایی از کودک و نوجوان است برای موکب و برای عید غدیر می بریم." او با تعجب گفت: "آمریکا خیلی قوی است آمریکا پشتیبان اسراییل است!" گفتم: "ما از آمریکا و اسرائیل خیلی قوی‌تر هستیم". ناباورانه به من خیره شد. لوازمات را بار کردیم و در وانت گذاشتیم به چهارراه ولی عصر که رسیدیم مردم دسته دسته از گروه‌های مختلف آمده بودند. تا چشم کار می‌کرد مردم شریفی بودند که با هر شکل و قیافه و فرهنگ در عید الله غدیر شرکت کرده بودند. کسی فکر حمله های هوایی نبود همه احساس می کردند که باید در غدیر عیدالله الاکبر باشند و به هر نحو ممکن از کشورشان دفاع کنند. میز نقاشی و هدایا برای بچه‌ها فراهم بود. بچه‌ها نقاشی می‌کردند و ما هم شکلات و هدیه می دادیم. پدرها، مادرها و بچه‌ها خیلی خوشحال بودند، گویا جنگی در کار نبود. و ما در دل شکر نعمت خدا را بجا می آوردیم. الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکین به ولایه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام. هما فضیلت ۴۰۴/۳/۲۴ 🇮🇷https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 قبل از آقای ، خوابی ديده و به ايشان هشدار داده بودند . نيمه شعبان بود كه می‌‌خواستيم برای ديدن آقا به اصفهان برويم. آن روز او به ديدن رفت. موقعی كه برگشت، ديدم خيلی ناراحت است. علت را پرسيدم، گفت: فرمودند: به اين نرو و بيشتر مراقب خودت باش.» هر چه پرسيدم خواب چه بوده، به من جواب نداد. تا روز ختم او كه خانم به منزل ما آمدند و من در باره‌ی خواب سئوال كردم. ايشان گفتند خواب ديده بودند كه عبايشان سوخته است و به آقای گفته بودند: «شما من هستيد، مراقب خود باشيد.» راوی: شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
عملیات خیبر بود و ما در گردان علی اکبر (احتمالا ) در حال استراحت و آمادگی برای اعزام به خط بودیم و افتخار حضور با شهید نصرالهی را در گردان داشتم و دوستم در ستاد بود که با موتورسیکلت به اردوگاه آمد و با هم بطرف ستاد میرفتیم که هواپیماهای عراقی محل گردان ما را بمباران شیمیائی کردند و دود زرد رنگی بلند شد به دوستم گفتم برگرد گردان را زدند. برگشتیم و دیدیم که عده ای از رزمندگان شیمیائی شده اند و به بهداری منتقل شدند ولی شهید نصرالهی به بهداری نرفته بود و در گردان مانده بود و یکی از رزمندگان به لحاظ نا آگاهی پوسته سبز رنگ بمب را به پشت چادر فرماندهی گردان آورده بود و با شهید آنرا تماشا میکردیم که با تنگی نفس شدید مواجه شدیم و شهید با لحاظ استنشاق مجدد و ناراحتی شدید به بهداری منتقل شد ولی من علیرغم تنگی نفس شدید نرفتم و شهید پس از دو سال توفیق شهادت پیدا کرد. . با تشکر از برادر گرامی و رزمنده دفاع مقدس جناب آقای حاج مرتضی فائزی مهر بخاطر ارسال این خاطره @shohadasafadasht
عملیات خیبر بود و ما در گردان علی اکبر (احتمالا ) در حال استراحت و آمادگی برای اعزام به خط بودیم و افتخار حضور با شهید نصرالهی را در گردان داشتم و دوستم محمد در ستاد بود که با موتورسیکلت به اردوگاه آمد و با هم بطرف ستاد می‌رفتیم که هواپیماهای عراقی محل گردان ما را بمباران شیمیائی کردند و دود زرد رنگی بلند شد به دوستم گفتم برگرد، گردان را زدند. برگشتیم و دیدیم که عده‌ای از رزمندگان شیمیائی شده‌اند و به بهداری منتقل شدند ولی شهید نصرالهی به بهداری نرفته بود و در گردان مانده بود و یکی از رزمندگان به لحاظ نا آگاهی پوسته سبز رنگ بمب را به پشت چادر فرماندهی گردان آورده بود و با شهید آنرا تماشا می‌کردیم که با تنگی نفس شدید مواجه شدیم و شهید با لحاظ استنشاق مجدد و ناراحتی شدید به بهداری منتقل شد ولی من علیرغم تنگی نفس شدید نرفتم و شهید پس از دو سال توفیق شهادت پیدا کرد. . با تشکر از برادر گرامی و رزمنده دفاع مقدس جناب آقای حاج مرتضی فائزی مهر بخاطر ارسال این خاطره کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹سالروز شهادت بسیجی مخلص، دانشجوی رشته پزشکی شهید والامقام مسعود احمدلو در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۶۷ گرامی باد. به بهانه سالروز شهادت این عزیز وارسته، شایسته است به تحولات ماه‌ها و روزهای آخر جنگ، مروری داشته باشیم تا برخی سوالات برای پژوهندگان وقایع اواخر جنگ و تحریف های رخ داده را پاسخ داده باشیم. تقریبا از اوایل سال ۱۳۶۷ مجموعه استکبار با همکاری مرتجعین منطقه تصمیم جدی گرفتند تا صدام را از سقوط حتمی نجات دهند لذا معتقدم شروع جنگ در سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۶ یک مقطع است و سال ۱۳۶۷ یک مقطع خاص دیگر، که پژوهش خاص خود را می طلبد چرا که در این مقطع یک جنگ جدیدی رخ داد و علاوه بر رژیم بعث، آمریکا هم راسا و رسما وارد جنگ شد و سکوهای نفتی ایران را در خلیج فارس زد و متعاقب آن هواپیمای مسافربری را زد. ارتش بعث هم در جبهه‌های جنگ، یک بار دیگر با دریافت اطلاعات آواکسهای آمریکایی و دلارهای شیوخ مرتجع عرب و تسلیحات جدید هوایی و زمینی و بالاخص شیمیایی، اهدایی کشورهای اروپایی و... یک جنگ تحمیلی تمام عیار جدیدی را شروع کردند. دوباره مثل ۳۱ شهریور سال ۵۹ ماشین جنگی عراق که در طول حدود ۸ سال توسط رزمندگان اسلام و با جانفشانی وصف‌ناپذیر غیور مردان این سرزمین از پنج استان اشغالی کشور به عقب رانده شده بودند باز هم سوار بر تانکها و تجهیزات اهدایی، از مرزها عبور کردند و تا ۷ کیلومتری اهواز و تا پشت دروازه های شوش و اندیمشک و دهلران و مهران و گیلانغرب و ... رسیدند. با دوست عزیز و فرهیخته‌ام جناب آقای منصور احمدلو برادر شهید گرانقدر آقا مسعود احمدلو و برادر حسین ذاکری در چنین شبی که ۲۲ تیرماه بود در حوالی بهمنشیر بودیم که اطلاع دادند خطوط فکه و دشت عباس و تنگه ابوغریب سقوط کرده است و باید سریع برمی گشتیم نزدیک اذان صبح بود که به سه راهی دهلران در جاده اهواز اندیمشک رسیدیم مقداری ساماندهی کارها انجام شد و صبح اول طلوع به سمت تنگه ابوقریب رفتیم در بین راه فرمانده محترم لشکر حضرت رسول ص را دیدیم که با دو گردان وارد عمل شده و با دشمن درگیر شده بودند. همان لحظه خبر شهادت قائم مقام فرمانده لشکر، شهید والامقام صالحی را مطلع شدیم. به‌اتفاق جلوتر رفتیم اوضاع بشدت بحرانی بود تمام جبهه ها از شرق و غرب توسط ارتش بعث و در برخی مناطق مثل فکه و دشت عباس با همراهی منافقین، موفق شده بودند به خطوط ایران نفوذ کنند و با سربازان ارتش، فارسی صحبت کنند و تعداد زیادی از سربازان را به اسارت بگیرند. حوالی ظهر بود که دو نفر از رزمندگان گردان عمار که برای تهیه آب و آذوقه آمده بودند را دیدیم هوای خوزستان در چنین ایامی بسیار گرم و طاقت فرساست. یکی از رزمندگان که حاج آقا احمدلو را می شناخت خبر شهادت برادرش را داد و گفت گردان ما محاصره شد اکثر بچه ها از جمله آقا مسعود شهید شدند و دایی شما هم سخت مجروج شدند. ظرفیت و شجاعت و ایثارگری انسانها در این شرایط که خبر شهادت برادر را می شنود مشخص می شود. اولین عکس العمل دوست عزیز و فرهیخته جناب آقای منصور احمدلو این بود " عجب لیاقتی داشت آقا مسعود!، سالها گردان تخریب و در عملیات های متعدد دویدم اما او سبقت گرفت و رفت" و بسیار افسوس می خورد که من عقب ماندم ولی آقا مسعود توفیق شهادت نصیبش شد. پس از آن از پسر نوجوانی که حداکثر ۱۶ سال سن داشت پرسیدیم علی آقا از بقیه بچه ها چه خبر؟ سه بار گفت عطش عطش عطش!، اقداماتی که لازم بود انجام شد و مجبور شدیم بی‌سیم ضدهوایی بجای مانده از ارتش را که سالم بود از کار انداختیم و با خود به عقب انتقال دادیم که اگر دست دشمن افتاد قابل استفاده نباشد دستور عقب نشینی دادند، برگشتیم برای تهیه وسیله نقلیه‌ای که بقیه افراد گردان ها را به عقب ببریم در برگشت مجدد به خطوط مقدم، تمام خط بمباران هوایی شده بود و هیچ ماشین و ادوات جنگی سالم نمانده بود. غروب شد و باقیمانده رزمندگان را سوار وانت ها کردیم در بین راه بودیم که یکی از ماشین ها توقف کرد، به قصد کمک ما هم توقف کردیم. اتفاق عجیبی افتاده بود ادب حضرت اباالفضل در واقعه روز عاشورا تکرار شد؛ علی آقایی که می گفت عطش عطش، رزمنده مخلصی که برای همه آب داده بود ولی خودش قطره‌ای آب ننوشیده بود لذا علی آقا گرما زده و بیهوش شده بود. بنابراین وانت حامل بچه ها که علی آقا هم در آن ماشین بود توقف کرد و علی نوجوان را به زمین گذاشتند و کنار جاده در حال احیای او بودند. رسیدن احتمالی دشمن از یک طرف و دغدغه حال علی آقا از طرف دیگر همه را نگران کرده بود، اما به لطف خدا علی آقا بهوش آمد و نجات یافت. به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات تنگه ابوقریب که در چنین روزی در گرمای شدید و لب تشنه اما با شجاعت و شهامت تمام از کیان کشور عزیز پاسداری کردند و با تقدیم جان خود، سرافرازی و سربلندی را نصیب نسل های آینده کردند درود و سلام می فرستیم.
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسم‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمی‌گردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرف‌ها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در می‌آید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟ تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمی‌دانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت می‌خواست جایی برود، می‌گفت: 🌹 🕊 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht