🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
#مکتب_شهدا
#تلنگر
تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی
زمین سرد خوابیده بود.
سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم .
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد ..
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد،
خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد
شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم
نفوذ کرد و مریض شدم..
امّا روحم #شفا پیدا کرد
چه مریضی لذّت بخشی ...
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد_یادش_گرامی_باد.
@shohadasafadasht
💐🕊🍀🌹🍀🕊💐
#تشرف_شهداء
#محضر_امام_زمان_عج
#شهید_مهدی_فضل_خدا
در دست نوشنه هایش آورده بود:
از ناحیه چشم #مجروح شده بودم.
در بیمارستان بعد از عمل گفتند دیگر #بینایی خود را بدست نمی آورید.
امیدم برای رفتن به #جبهه از بین رفته بود. گریه می کردم و ناراحت بودم.
غروب یکی از روزهای #جمعه در اوج ناامیدی به #مولایم متوسل شدم.
از عمق جان #مولایم را صدا می کردم. در حال زمزمه بودم که صدای پایی شنیدم.
تازه وارد سلام کرد و گفت:
#آقا_مهدی، حالت چطوره؟!
با بی حوصلگی گفتم:
با من چکار دارید. ولم کنید. راحتم بگذارید.
فرمودند:
#آقا_مهدی، شما با ما کار داشتی، مگر بینایی چشمت را نمی خواستی!؟
یک لحظه زبان بند آمد.
دستی روی صورتم حس کردم. چشمانم یکباره باز شد. آنچه می دیدم وجود نازنینی بود که در مقابلم قرار داشت. به اطراف نگاه کردم. در همین حین احساس کردم #آقا در حال خروج از اتاق است.
شتابان به دنبالش دویدم. همین طور که می رفتم فرمود : "برگرد
گفتم: نه #آقا. بگذارید من با شما بیایم...
سراپا نشناخته به دنبالش از اتاق بیرون رفتم. اما کسی را ندیدم.
جلوی راه پله پایم پیچ خورد و از پله ها افتادم.
وقتی چشم گشودم روی تخت بیمارستان بودم.
آنها با تعجب به چشمان #شفا یافته من خیره شده بودند و من دنبال گمشده ام بودم.
📚کتاب وصال، صفحه ۱۰۹ الی ۱۱۱
💐🕊🍀🌹🍀🕊🍀🌹🍀🕊💐
@shohadasafadasht
🌴💐🥀🌼🥀💐🌴
#تشرف_شهداء
#محضر_امام_زمان_عج
#شهید_مهدی_فضل_خدا
در دست نوشنه هایش آورده بود :
از ناحیه چشم #مجروح شده بودم .
در بیمارستان بعد از عمل گفتند دیگر #بینایی خود را بدست نمی آورید .
امیدم برای رفتن به #جبهه از بین رفته بود. گریه می کردم و ناراحت بودم .
غروب یکی از روزهای #جمعه در اوج ناامیدی به #مولایم متوسل شدم .
از عمق جان #مولایم را صدا می کردم . در حال زمزمه بودم که صدای پایی شنیدم .
تازه وارد سلام کرد و گفت :
#آقا_مهدی، حالت چطوره ؟!
با بی حوصلگی گفتم :
با من چکار دارید. ولم کنید . راحتم بگذارید .
فرمودند :
#آقا_مهدی، شما با ما کار داشتی، مگر بینایی چشمت را نمی خواستی !؟
یک لحظه زبان بند آمد .
دستی روی صورتم حس کردم. چشمانم یکباره باز شد . آنچه می دیدم وجود نازنینی بود که در مقابلم قرار داشت. به اطراف نگاه کردم. در همین حین احساس کردم #آقا در حال خروج از اتاق است .
شتابان به دنبالش دویدم. همین طور که می رفتم فرمود : "برگرد
گفتم: نه #آقا. بگذارید من با شما بیایم ...
سراپا نشناخته به دنبالش از اتاق بیرون رفتم. اما کسی را ندیدم .
جلوی راه پله پایم پیچ خورد و از پله ها افتادم .
وقتی چشم گشودم روی تخت بیمارستان بودم .
آنها با تعجب به چشمان #شفا یافته من خیره شده بودند و من دنبال گمشده ام بودم .
📚کتاب وصال، صفحه ۱۰۹ الی ۱۱۱
🌴💐🥀🌼🥀💐🌴
@shohadasafadasht
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
#مکتب_شهدا
#تلنگر
تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود.
سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم .
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد ..
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد، خوابیدم ، می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم..
امّا روحم #شفا پیدا کرد
چه مریضی لذّت بخشی ...
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
eitaa.com/shohadasafadasht
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#مثل_شهدا
#تلنگر
تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود.
سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم .
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد ..
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد، خوابیدم ، می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم..
امّا روحم #شفا پیدا کرد
چه مریضیه لذّت بخشی ...
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
🌹 #سالروز_شهادت🕊
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
#مکتب_شهدا
#تلنگر
تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود.
سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم .
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد ..
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد، خوابیدم ، می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم..
امّا روحم #شفا پیدا کرد
چه مریضی لذّت بخشی ...
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
#مکتب_شهدا
#تلنگر
تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود.
سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم .
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد ..
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد، خوابیدم ، می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم..
امّا روحم #شفا پیدا کرد
چه مریضی لذّت بخشی ...
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
eitaa.com/shohadasafadasht