🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
37 سال پیش همین روزها
#عملیات_والفجر_8
#ام_الرصاص
..............................🔸
37 سال پیش همین روزها داشتیم آماده میشدیم برای عملیات.
نمیدونستیم قراره کجا عملیات بشه
اما میدونستیم که عملیات آبی خاکیه..
این روزهای روزهایی است که توی #مقر_ام_النوشه در کنار رودخانه کارون روزها رو شب میکردیم
30 نفر از بچه های تخریب در مقر دیگری که زیاد هم دور نبود برای کمک به گروهان غواصی رفته بودند و شبها تا به صبح در رودخانه کارون با #لباس_غواصی تمرین حمله به ساحل دشمن وگذشتن از موانع رو تمرین میکردند.
توی مقر بچه های تخریب هم حال وهوای خودش رو داشت.
از صبح زود تمرین ها و آموزشها شروع میشد و همه باید شرکت میکردند. بیشتر تمرین ها مربوط میشد به #انفجار_نخل ها و تجهیزات و حفر سنگر انفرادی با خرج های انفجاری و تعدادی از بچه های قدیمی هم انفجار پد و جاده های فرضی را با انفجار نیترات و خرج گود تمرین میکردند.
تعدای هم موشک برای #انفجار_جاده و #پد به گردان داده بودند که #شهید_اربابیان و #شهید_پوررازقی طرز استفاده از اون ها رو به بچه ها یاد میدادن.
🌺🌺🌺🌺🌺
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹
🥀✨🌹🥀
🥀
#سرگذشت_یاران_خمینی
#روزهای_قبل_از_پیروزی
#والفجر_8
#حکایت_غواصی
بچه های تخریبچی لشگر10
✍️✍️: #جعفر_طهماسبی
دو ماهی بود که روزها توی آب و شبها خواب تا نزدیک اذان صبح مشغول تمرین و مانور بودیم و هر وقت بی تاب می شدیم سخنان دلنشین فرمانده مون #حاج_عبدالله_نوریان به ماها آرامش میداد .
حق هم داشتیم نوجوان بودیم و هنوز تلخی روزگار رو نچشیده بودیم. برای حاج عبدالله هم سخت بود که ببینه بچه هاش از سرما توی #لباس_غواصی میلرزند.
🔸✨ اوایل بهمن بود که بار و بنه رو جمع کردیم و از مقر کنار سد دزبه روستای #ام_النوشه در کنار رود کارون رفتیم .
من و #شهید_حسن_مقدم به شدت مریض شده بودیم .
حسن کلیه درد گرفته بود اما مقابل #حاج_عبدالله حرفی نمیزد.
حاجی از چهره هامون فهمیده بود که یه خبرهایی هست و برای رفعش چاره ای کرده بود.
چند روز بعد یه معجونی باخودش آورد. ترکیبی از عسل ، ارده و کنجد بود و گفت قبل از اینکه داخل آب شوید یکی دو قاشق ازش بخورید تا بدنتون گرم بشه .
داشتیم به روزهای عملیات نزدیک میشدیم و تمرین ها هم سنگین وسنگین تر میشد شبها با تجهیزات بیشتر وارد آب رودخانه کارون میشدیم و وزنه های سربی دور کمرمون رو بیشتر میکردیم.
سخترین تمرین ، حمله به ساحل دشمن بود که نیمه شب تمرین میکردیم و سختی اش این بود . که مجبور بودیم بعد از حمله به ساحل بعد از اینکه داخل آب بدنمون به سرما عادت کرد بیرون می اومدیم و ساعتی بدون حرکت در ساحل میخوابیدیم.
یک شب من و حسن از شدت سرما برای اینکه صدای بهم خوردن دندون هامون کسی رو آزار ندهد مجبور شدیم یک سنگریزه توی دهان گذاشته بودیم که دندون هامون به هم نخوره.
شبها یک ساعت به اذان صبح از آب خارج میشدیم و لباس غواصی ها رو از تن بیرون می آوردیم و از اسلکه تا چادرها که مسافتش کم هم نبود میدویدیم تا با چفیه خودمون رو خشک کنیم.حوله ای در کار نبود و بعد هم زیر پتو می چپیدیم تا قدری بدنمون گرم بشه. حسن یک مقدار که گرم میشد اورکتش رو رو سرش می انداخت و میرفت حسینیه و مشغول نماز شب میشد.اما من زورم میومد پتوی گرم رو رها کنم.. میخوابیدم تا صدای اذان و اقامه پیشنماز تموم بشه و تازه وضو میگرفتم و با یا الله یاالله به رکعت دوم نماز میرسیدم.
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
برای آخرین هماهنگی ها با فرمانده #گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها قبل از غروب آفتاب به مقرشون رفتم
کارهامون رو هماهنگ کردیم قرار شد بعد از پیاده شدن #غواص_های_تخریب و سر پل گرفتن از دشمن و چک کردن ساحل از موانع و مین با علامت دادن با #چراغ_قوه نیروهای #گردان حضرت زینب (س) برای ادامه عملیات حرکت کنند .
با حاج خادم خداحافظی کردم و از چادر که بیرون اومدم سرو صدای #شهید_سید_مصطفی_فتاحی رو شنیدم که داشت با بدن خشک #لباس_غواصی میپوشید و مقر رو رو سرش گذاشته بود...
نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و بچه های تخریب لباس غواصی به تن کردند و با ماشین به سمت #اسکله_لشگر_10 راه افتادیم
توی مسیر با هم این سرود رو زمزمه میکردیم
#ای_ولی_عصر_رو_امام_زمان
#ای_سبب_خلقت_کون_و_مکان
به اسکله که رسیدیم همه فرماندهان جمع بودند.
روی کالک آخرین نکات رو تذکر دادند.
احتمال میرفت که هنگام پیاده شدن در ساحل با کمین دشمن درگیر شویم.
قرار شد بچه ها نارنجک به تعداد کافی بردارند.
معمولا ما تخریبچی ها برای عملیات اسلحه بر نمیداشتیم و فقط سه چهار تا نارنجک به بند حمایل می بستیم..اما در این عملیات چون احتمال درگیری زیاد بود و باید تا رسیدن نیروهای گردان ها ساحل دشمن رو تامین میکردیم با خود اسلحه برداشتیم...