eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
199 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱) مترو، پارک شهر، شب. مادر را به بهانه‌ی جای پارک، راضی کرده بودم که ماشین نیاوریم. فکر می‌کردم که حتما حوالی معراج جا برای سوزن انداختن نباشد، اما هرجا قدم برداشتم در تاریکی عمیق‌تری فرو رفتیم. یکجا دیگر پایم شُل شد. نکند مسیر را اشتباه آمده‌ایم؟ نکند تاریخ را اشتباه دیدم. گوشی را چک کردم. با ادمین معراج صحبت کرده بودم و گفته بود که مراسم وداع امشب است. رسیدیم سر کوچه. پرنده پر نمیزد. دوتا مرد یک میز آهنی با یک قوطی دست‌ساز گذاشته بودند و کمک به مردم غزه و لبنان جمع می‌کردند. مادر گفت خبری نیست، بیا برگردیم. باورم نمی‌شد. گفتم حالا چند دقیقه صبر کنیم، شاید خبری شد. مادر به کوچه‌ی تاریک و سوت و کور معراج اشاره کرد و گفت: نمیشه برای اون شهادت باشکوه، یه همچین مراسمی گرفته باشن، حتما اشتباه کردی! دو دقیقه بعد زنی با عجله از پشت سر ما گذشت و به سمت ساختمان معراج رفت، فهمیدم که اشتباه نکرده بودم. اشتباه را آن مسولین فرهنگیِ خواب‌آلوده‌ای کرده بودند که از چنین فرصتی برای بیدار کردن دل‌ها، بهره نبردند. چقدر می‌شد برای امشب کار فرهنگی تعریف کرد. چقدر می‌شد دست زن و بچه‌هایی از هر قشر را گرفت و آورد پای تابوت زنی که عاشقانه‌ترین شهادت را در تاریخ مبارزه با شقی‌ترین‌ها، رقم زده بود. چقدر امشب می‌شد قشنگ‌تر مهمان‌نوازی کرد. من فکر می‌کردم امشب تمام تهران یا لااقل تمام آن‌هایی که همیشه گفته بودند که عاشق مبارزه با اسراییلند یا حداقل همه‌ی زن‌هایی که دنبال یک عاقبت‌بخیر شده‌ای از جنس خودشان هستند، اینجا باشند... اما نبودند. یک دهم و یک صدم و یک هزارمشان هم آنجا نبودند! آخرش به این نتیجه رسیدم که همه چیز آنجا اشتباهی بود جز ما آدم‌هایی که با پای دلمان رفته بودیم به پیشواز مهمانی عزیز؛ خیلی خیلی عزیز! ۲) دوران دانشجویی زیاد آمده بودم معراج‌الشهدا. اما تمام راه به این صحنه فکر کرده بودم. جایگاه تابوت را در حیاط آماده کرده بودند. عادت داشتم به دیدن چهره‌های مردانه‌ی روی تابوت‌های معراج‌الشهدا؛ اما حالا قرص قمری از میان چادر مشکی، به ما لبخند می‌زد. چند مرد، دور تا دور حیاط ایستاده و منتظر پیکر بودند. تمام مسیر فکر کرده بودم به تجربه‌ای که برای اولین بار رقم می‌خورد. من داشتم به مجلس وداع با می‌رفتم. زنی که در راه مبارزه با اسراییل به شهادت رسیده بود. چقدر همنشینی این کلمات تازگی داشت. انگار هرکدامشان آتش زیر دلم را شعله‌ورتر می‌کردند. گُر می‌گرفتم و می‌سوختم و ققنوسی درون من رشد می‌کرد و بزرگ‌تر می‌شد. دوباره به عکس روی جایگاه نگاه کردم. شهیده همچنان توی تصویر می‌خندید. به گریه افتادم: به ما بیچارگان زانسو نخندید!
۳) پایم را که توی حسینیه گذاشتم، مداح گفت: آقایون فاصله بگیرند، بذارن تابوت رو خانوم‌ها بلند کنند. خدا را شکر جمعیت خوبی توی حسینیه جمع بودند. می‌شد روی رود شدنشان حساب کرد. تابوت را بلند کردند و مثل سبد حامل موسی بر روی نیل، شانه به شانه فرستادند جلو. انگار هنوز لیاقت قدم‌های موسی را نداشتم، پیکر به شانه‌ام نرسید. شاید هم هنوز توی لبخند شهیده غرق بودم. غریق چطور می‌تواند ناجی شود؟! هرچه بود دنبال سر جمعیت راه افتادم. پیکر شانه به شانه جلو می‌رفت و از من دور می‌شد، برایش از راه دور دست تکان دادم و خواندم: صدایت می‌زنیم از دور و مشتاقیم پاسخ را... ۴) من حواسم به پیکر بود. نه مداح را می‌دیدم، نه سِن کنار حیاط را. اما گوش‌هایم می‌شنید که روضه‌ی حضرت زهرا می‌خوانند. یک آن گمان کردم یکی تک‌تک مویرگ‌های قلبم را گره زده، نه خونی می‌رفت. نه خونی می‌آمد! ناگهان مداح گفت: تو رو خدا نگاه کنید شهیده چه بچه‌هایی تربیت کرده، همه سینه‌زن. تازه چشمم به شآن افتاد. یخ زدم. چشم‌هایم دو تا ترک پوستی بودند که از سرما بی‌وقفه خون می‌باریدند... بزرگترین پسر، خواهرش که کوچک‌ترین فرزند بود را بغل گرفته و تلاش می‌کرد دوتایی سینه بزنند، دوتا پسر و دختر وسطی هم رو به جمعیت‌ سربندبسته‌ ایستاده و آرام سینه می‌زدند. پسر دوم اما انگار بی‌قرارتر بود. دلش تاب نیاورد که این دقیقه‌های آخر باهم بودن را از دست بدهد و رفت کنار تابوت مادرش. همان پسری که در جواب تسلیت زنی گفت: "راه مامان بابامون رو ادامه می‌دیم، همه‌مون شهید می‌شیم". یکهو انگار فاطمیه شد و کلمه‌ها دنبال سر هم جلوی چشمم رژه رفتند: مادر هرکاری کند، بچه‌ها یاد می‌گیرند. مثلا اگر شهید شود! هر پنج بچه رفته‌ بودند کنار تابوت مادر. دور و براشان شلوغ بود. همه‌ی زن‌ها و مردها می‌خواستند، عطر و گردی از تابوت را به نیت تبرک، توشه بردارند. من اما حواسم دوباره پرت لبخند شهیده شده بود. کلافه شده بودم. انگار می‌خواست چیزی را بفهمم که نمی‌فهمم. بالا تا پایین جایگاه را با چشم گذراندم. یکهو انگار سلول‌های خاکستری مغزم فعال شدند. تابوت شهیده را توی چفیه پیچیده بودند و کنارش پلاکاردهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل گذاشته بودند. جواب همینجا بود. علامت سوال ذهنم پاک شد و به جایش چند ستاره‌ی روشن، مسیری را نشانم دادند: طوری زندگی کن که پیکرت را توی چفیه بپیچند و زیر تابوتت مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل بگویند! ✍ فاطمه‌سادات مظلومی ۱۴۰۳/۸/۱ کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 «خرمشهر۴» مخوف‌ترین موشک 🔺این موشک در عملیات‌های ۱ و ۲ استفاده نشده است. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰رهبر انقلاب در تقریظ کتاب «ایستگاه خیابان روزولت»: به جنگ روایت‌ها توجه لازم را نکرده‌ایم؛ این کتاب پُرکننده‌ یک خلأ رسانه‌ای تبلیغاتی است 🔹تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت»، صبح امروز (چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳) طی مراسمی در مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی با حضور نویسنده کتاب، کارشناسان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران و جمعی از فعالان حادثه‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا در تهران در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، منتشر شد. ✍🏼متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است: 🔹️بسمه‌تعالی این، گزارشی متقن و پرفایده از یک حادثه‌ی مهم در تاریخ انقلاب یعنی تسخیر لانه‌ی جاسوسی در سال ۵۸ است. 🔹️این کتاب پُرکننده‌ی یکی از خلأهای رسانه‌ئی و تبلیغاتی ما است. ما به جنگ روایتها در پیکارهای جهانی توجه لازم را نکرده‌ایم و دشمنان و بدخواهان ما از غفلت ما بهره برده و بسیاری از حوادث را وارونه نشان داده‌اند. 🔹️باید از نویسنده‌ی این کتاب و تلاش ارزشمندش قدردانی شود بخاطر اقدام هشیارانه‌اش در این عرصه‌ی مهم. نثر کتاب روان و رسا و تحقیق و تحلیل‌های آن منطقی و صادقانه و قانع‌کننده است. نام انتخاب شده برای کتاب عالی است. مهر ماه ۱۴۰۳ 🔹«» روایتی مستند از تسخیر سفارت آمریکا در تهران به قلم محمد محبوبی است که در ۶۰۸ صفحه توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
✴️خلاصه گزارش عملیات محرم : نام عمليات: محرم زمان اجرا: 1361/8/10 مدت اجرا: يك هفته مكان اجرا: محور عين خوش–زبيدات در جبهه جنوبي جنگ رمز عمليات: يا زينب (سلام الله عليها) تلفات دشمن: 10400 نفر كشته، زخمي و اسير ارگان‌هاي عمل كننده: نيروي زميني سپاه با پشتيباني توپخانه ارتش اهداف عمليات: آزادسازي ارتفاعات مرزي حمرين و تصرف جاي پا براي تهديد منطقه العماره عراق طي سه مرحله 🔹مشخصه مهم این منطقه وجود ارتفاعات جبال حمرین است که خط مرزی قراردادی ایران و عراق قبل از تجاوز این کشور به ایران بوده و بلندترین قله آن به ارتفاع 400 متر در خاک جمهوری‌ اسلامی قرار داشته است. گذشته از تپه 298 که در داخل خاک ما قرار دارد، تپه 175 در داخل خاک عراق واقع شده است که مشرف بر محور وصولی و با اهمیت عین‌خوش-چم‌سری- شرهانی زبیدات می‌باشد. 🔸از دیگر عوارض طبیعی منطقه، رودخانه‌های چیخواب، دویرج و میمه است که فصلی و وحشی بوده، به هنگام طغیان، ارتفاع آب آن بعضاً به 10 برابر معمول (که حدود 30 سانتیمتر است)، می‌رسد. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
آنچه در عملیات محرم گذشت ✳️عملیات محرم از نوع عملیات‌های محدود دفاع مقدس است که آبان سال61 در منطقه عمومی موسیان بر روی ارتفاعات جبال حمرین آغاز شد. ویژگی‌های مهم این عملیات دستاوردهای آن بود که منجر به آزادسازی 700 کیلومترمربع از خاک ایران و 300 کیلومتر از خاک عراق شد و باعث شکستن جو حاصل از عدم پیروزی عملیات رمضان شد. همچنین با پیدایش دورنمای شهر العماره عراق از روی بلندی‌های جبال حمرین در این عملیات باعث شد استراتژی جدید برای عملیات گسترده در منطقه جنوب که هدفش تعیین سرنوشت جنگ بود حاصل گردد. 🔹از دیگر ویژگی‌های این عملیات، استفاده دشمن از گازهای شیمیایی در منطقه عملیاتی بود که باعث شد مسئولین جنگ به طور جدی برای مقابله با این سلاح در عملیات‌های بعدی تدابیر لازم را اتحاذ کنند. اهمیت منطقه عملیاتی محرم برای دشمن 🔸منطقه عملیاتی محرم منطقه‌ای است کوهستانی که در جنوب شرقی دهلران و در غرب عین‌خوش قرار دارد. دشمن با در اختیار داشتن ارتفاعات استراتژیک آن که متعلق به جمهوری اسلامی ایران است، امتیازاتی متعدد را برای خود محفوظ نگاه داشته بود. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
📨 🔵شهید مدافع‌حرم ✨فرزند شهید نقل می‌کنند: یک روز با پدرم قدم می‌زدیم که پدر با خنده به من گفت: در مُخیّله‌ام هم نمی‌گنجد که با مرگ طبیعی از دنیا بروم یا در رختخواب بمیرم! ✨از قبل چند مرتبه خواب دیده بود که سرش مجروح شده و همه می‌آیند سرش را می‌بوسند. واقعاً هم همین‌طور شد. پدرم در حلب سوریه از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و چندین روز به کما رفت و سپس به شهادت رسید. 🌸 🌺🍃🌸 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht