eitaa logo
شهدایۍ🌹
361 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
133 فایل
مقام معظــم رهبرے: امروزهـ زندهـ نگہ داشتن یاد و خاطره شہدا ڪمتــر از شہادٺ نیسٺ❤🌱 با‌من‌حرف‌بزن‌هم‌سنگرے @shohaday110 کانال مهدوی ما: @Akharinkhorshid تبادݪ↓ 🌹 @ABO_GOOMNAM_314 🌹 @gomnom_110 +ڪݒے؟ _باذکࢪصݪواٺ بࢪاے ظهوࢪ آزادھ(:🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
بشتاب بسوی معبود :)
:) تلفظ صحیح چهارمین روز هفته کدام است ؟ چارشنبه؟ چاهارشنبه؟ چهارشنبه؟ هیچکدوم نیست عزیزم، سه شنبه صحیح است . 🤣🙃😉😂 • • 🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shohaday110
[°° آهـای رفیق آسـ🌠ـمونیْ دستگیری مرا فراموش نکنی🕊.... :) °°] 🍃 @shohaday110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🍃 . چادُر مشڪی ڪِشیدۍ😌 مثلِ ڪعبھ💎بـرسرٺ بَعد از این بَر گردنـم بٰانـو ، طَوافت واجِب اسٺ✨📿 ✌️🏻♥️🌺 یک کانال مذهبی که وقتی واردش بشی دیگه دلت نمیخواد از کانال بیای بیرون😉 🎆 🎁 📃 🎉 📚 📘 و..... بهت پیشنهاد میدم بیای و عضو کانال بشی ♥️ مطمئن باش که پشیمان نمی شی ☺️ 🥀✨📿 •○|@modafe_chadorrrr |○•
"بسم الله ارحمن الرحیم" یه کانال پرازعکس های دخترونه مذهبی💜 چادرانه🌸 پروفایل🤤 متن های مذهبی🌹 طنزجبهه🙊😅 تلنگرانه❤️ عکس های رهبرعشق🖤 شهیدانه☘ تم های خوشگل😜 بگ گراند😚 وهرچی که بخوای...🌺 بدوانگشتت روبزن رولینک زیر👇🤩😎 @Jahad1370313🍃 این یه کانال ساده نیست.شهدادعوتت کردن.😊😔
دوست شهیدت کیہ...؟؟؟🤔 تا حالا فکـر کردے با یه شهید رفیق شے؟؟🤗 از اون رفیق فابریکا؟؟❤️ از اونا کہ همیشہ با همݩ؟؟✌️🏻 خیلے حال میده امتحان کردے؟؟💞 هرچے ازش بخواے بهت میده!!😍 آخه خاطرش پیش خدا خیلے عزیزه😇 میخواے باهاش رفیق شے؟؟!!🙃 توے این کانال مے توانے رفیق شهیدت رو پیدا کنے،خیلے ها باهاش رفیق شدن و زندگے شون از این رو به اون رو شده😉 https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9 ↑ڪانـاݪ عَݪمـداڔ ڪمیـݪ☺️ بـا ذڪر یہ صݪواٺ بزݩ ڔۅے ݪینڪ❤️
خاطرات 😂زنم تو ماشین جاموند!😂 🍂یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت: سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم. خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم. عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت. ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم. در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت: - ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان. زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد: - نگه دار ... نگه دار ... گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا." که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان." با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟" 😂😂😂خنده ای کرد و گفت: - آره. من صبح با زنم رفتم پادگان. به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه." بدجور خنده ام گرفت.😂😂😂 زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود. 📚 منبع: راوی حمید داوود آبادی 🕊🍃 •{🌿 @shohaday110
پایان 🌹 مچکرم از صبوریتون🌺
خاطرات 😂زنم تو ماشین جاموند!😂 🍂یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت: سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم. خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم. عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت. ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم. در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت: - ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان. زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد: - نگه دار ... نگه دار ... گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا." که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان." با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟" 😂😂😂خنده ای کرد و گفت: - آره. من صبح با زنم رفتم پادگان. به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه." بدجور خنده ام گرفت.😂😂😂 زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود. 📚 منبع: راوی حمید داوود آبادی 🕊🍃 •{🌿 @shohaday110
🚨 🕊مسافر دیگرے از ڪربلاے خانطوماݩ شناسایے شد....😍😭 💐شهید مدافع حرم 😭😍😍 •💫شهید ڪمالے در تاریخ 95/2/17 در منطقہ خانطوماݩ بہ فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیڪرش پس از چهار سال ڪشف و شناسایےشد.💕• ╔══❥●•➘ʝօɨռ❀══╗ 🌼 @shohaday110 🌼 ╚══❥●•➚ʝօɨռ❀══╝