eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ 🌷شادی_روح_شهدا_ ْ @shohaday_gommnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•☆🕊 مدافع‌حرم ✳️ سرهنگ پاسدار شهید شجاعت علمداری یکی از خلبانانی بود که جان خود را فدای امنیت کشور و پاکسازی منطقه از لوث وجود اشرار داعشی کرد. وی از چهره‌های مطرح و عالی در حوزه هوافضای سپاه بود. 🔰 شهید علمداری پس از أخذ مدرک لیسانس از دانشگاه امام حسین علیه‌السلام لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد و به عنوان پاسداری نمونه و ممتاز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. ❇️ سپس بعد از گذراندن چندین دوره تخصصی خلبانی، به عنوان خلبان بالگرد در نیروی هوانیروز سپاه پاسداران به خدمت مشغول شد. با ورود فناوری نوپای پهپاد به هوا فضا، شهید علمداری به همراه چندتن از خلبانان برتر انتخاب شدند تا دوره‌های لازم را آموزش ببینند. 🌹سرانجام شهید والامقام علمداری در نهم تیرماه۱۳۹۳ طیّ نبرد با داعش به هنگام دفاع از حریم اهل بیت در سامرای عراق و در جوار بارگاه ملکوتی امام حسن عسکری علیه‌السلام بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید. 🌟هدیہ بہ روح مطهر شهدا @shohaday_gommnam
❤️قصّه دلبری ❤️۴۸🖤 آمدند که (باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه).نمی‌توانستم دل بکنم. بعد از ۹۹‌روز دوری،نیم ساعت که چیزی نبود. باز دوباره گفتند:(پیکر باید فریز بشه).داشتم دیوانه میشدم هی می‌گفتند فریز فریز،فریز.بلند شدن از بالای سر شهید،قوّت زانو میخواست که نداشتم.حریف نشدم.تابوت را بردند داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند.زیر لب گفتم:یا زینب،باز خدارو شکر که جنازه رو میبرن نه من رو. بعداز معراج،تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم.موقع تشییع خیلی سریع حرکت می‌کردند، پشت تابوتش که راه میرفتم،زمزمه میکردم؛ای کاروان آهسته ران،آرام جانم می‌رود. این تک مصراع را تکرار میکردم و نمی‌توانستم به پای جمعیت برسم😢 فردا صبح،در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خانه مان تا مقبره الشهدا تشییع شد.همان جا کنار شهدا نمازش را خواندند.یاد شب عروسی افتادم،قبل از اینکه از تالار برویم خانه،رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک. مداح داشت روضه حضرت علی اصغر ع میخواند.نمیدانستم آنجا چه خبر است،شروع کرد به لالایی خواندن.بعد هم گفت:همین دفعه آخر که داشت می‌رفت، به من گفت:من دارم میرم و دیگه برنمیگردم.توی مراسمم برای بچه ام لالایی بخون😔 محمدحسین نوحه (رسیدی به کرب و بلا خیره شو/به گنبد به گلدسته ها خیره شو/ اگه قطره اشکی چکید از چشات/به بارون این قطره ها خیره شو) خیلی میخواند و دوست داشت.نمیدانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند. یکی از رفقای محمدحسین که جزو مدافعان هم بود،آمد که(اگه میخواین،بیاین با آمبولانس همراه تابوت برین بهشت زهرا .خواهر و مادر محمدحسین هم بودند ،موقع سوار شدن به من گفت:محمدحسین خیلی سفارش شما رو پیش من کرده.اونجا عهد کردیم هرکدوم زودتر شهید شد،اون یکی هوای زن و بچه اش رو داشته باشه. گفتم: میتونین کاری کنین برم توی قبر؟خیلی همراهی و راهنمایی ام کرد.آبان‌ ماه بود ‌و خیلی سرد.باران هم نم نم می‌بارید. وقتی رفتم پایین قبر،تمام تنم مور مور شد و بدنم به لرزه افتاد.همه روضه هایی که برایم خوانده بود ،زمزمه کردم. خاک قبر خیس بود و سرد.گفته بود:(داخل قبر برام روضه بخون،زیارت عاشورا بخون،اشک گریه بر امام حسین رو بریز توی قبر، تا حدی که یه خرده از خاکش گل بشه.برایش خواندم.همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه میخواندند،خیلی دوست داشت. دل من بسته به روضه هات جونم فدات می میرم برات پدرومادر من فدات جونم فدات می‌میرم برات چی میشه با خیل نوکرات جونم فدات می‌میرم برات سر جدا بیام پایین پات جونم فدات می‌میرم برات 🖤🖤🖤🖤
❤️قصّه دلبری ❤️۴۹ صدای (این گل پرپر از کجا آمده)نزدیک تر میشد.سعی کردم احساساتم را کنترل کنم.می خواستم واقعا آن اشکی که داخل قبر می‌ریزم، اشکِ بر روضه امام حسین ع باشد نه اشک از دست دادن محمدحسین. هرچه روضه به ذهنم می رسید ،می‌خواندم و گریه میکردم. دست و پاهایم کرخت شده بود و نمی توانستم تکان بخورم. یاد روز خواستگاری افتادم که پاهایم خواب رفته بود و به من می‌گفت:(شما زودتر برو بیرون).نگاهی به قبر انداختم،باید می‌رفتم. فقط صداهای درهم و برهمی می شنیدم که از من می‌خواستند بروم بالا اما نمی‌توانستم. تازه داشت گرم می‌شد، دایی ام آمد و به زور من را برد بیرون. مو به مو همه وصیت هایش را انجام داده بودم،درست مثل همان بازی ها.سخت بود در آن همه شلوغی و گریه زاری با کسی صحبت کنم.آقایی رفت پایین قبر.در تابوت را باز کردند.وداع برایم سخت بود،ولی دل کندن سخت تر.چشم هایش کامل بسته نمی‌شد. می‌بستند، دوباره باز می‌شد. وقتی بدن را فرستادند در سراشیبی قبر،پاهایم بی حس شد.کنار قبر زانو زدم ،همه جانم را آوردم در دهانم که به آن آقا حالی کنم که با او کار دارم.از داخل کیفم لباس مشکی اش را بیرون آوردم،همان که محرّم ها می‌پوشیدند. چفیه مشکی هم بود.صدایم می‌لرزید، به آن آقا گفتم:(این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش).خدا خیرش بدهد،در آن قیامت،با وسواس پیراهن را کشید روی تنش و چفیه را انداخت دور گردنش. فقط مانده بود یک کار دیگر ،به آن آقا گفتم:(شهید می‌خواست براش سینه بزنم.شما میتونید؟)بغضش ترکید. دست و پایش را گم کرده بود،نمی‌توانست حرف بزند،چند دفعه زد روی سینه اش .بهش گفتم:(نوحه هم بخونید).برگشت نگاهم کرد،صورتش خیس خیس بود،نمیدانم اشک بود یا آب باران، پرسید:(چی بخونم؟)گفتم :هرچی به زبونتون اومد.گفت:خودت بگو...نفسم بالا نمی‌آمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار می‌داد.خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم،گفتم:(از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین😭 سینه زد برای محمدحسین و شانه هایش تکان می‌خورد.خیالم راحت شد.پیش پای ارباب ،تازه سینه زده بود 😭😔
❤️قصّه دلبری ❤️۵۰ یا نور المستوحشین فی الظلم دیده بر دارالشفایی داریم هرچه داریم از رضا داریم 🌸🌸 السلام علی ذوات المقدس.هرچه داریم... خیلی دوست دارم و از حضرت حبیب خواستم که شمایی که می شناسمت هم جزو این واژه عالم گیر من گردد و قسمتم را از حضرت شمس داشته باشم.چندی است به مشهد آمده ام.با سه دسته از رفقا بودم.قصد اقامت بیشتر از حد نداشتم،ولی باور کن که هنوز نتوانستم حرف دل با صاحب دل بزنم و سفره برای کسی باز نکردم.هنوز حتی بعداز هشت روز اقامت در این عهدگاه،اذن دخول نگرفته بودم که امروز به برکت(احیَاء عِندَ رَبّهِم یُرزَقونَ)..رزق زیارت و اشک را نصیبم نمودند.این قفلِ نهاده شده روی قلب و دلم به خاطر بار گناه بود که به برکت حضرت شمس،مفتوح شد و توبه ما نیز انشاالله. تنهای تنها با بهترین دوستان خود بر طواف مشغول شدم و از اباعبدالله مدد گرفتم و با همت بودم و بعد با حاج محسن و محمد،و از خدا تو را طلب کردم.نماز استغاثه در جوار عالِم مستجاب الدعوه،حر عاملی،خواندم ولی نفهمیدم در آن چه سرّی بود که به پایان نرسید.سفره دل گشودم و تو را مردانه مردانه از او طلب کردم،تویی که می شناسمت.ولی نسیمی حیات بخش در حرم وزیدن گرفته است که من را با غباری که از سمت گنبد می‌آورد، جان می‌دهد. مقیم حرم گردیده ام تا حاجتم را بگیرم.حضرت خورشید عالم لایعلم از اسرار و استار نیز مطلع است و در وجود من سیطره دارد و(تسمع دعایی)گردیده ام.امتحان سختی است این صبر و تحمل نامعلوم.از خدا می خواهمت.از خدا قدرت خواستنت را می‌خواهم نه برای رسیدن به تو،برای رسیدن به خودش،که خواستم که جز این نخواهی.حضرت باری،در حریم شمس.ما همه دردیم و درمان از خداست و در بین این دردمندان از همه سالم تر می باشم، ولی تو بر دردم احاطه داری و از کرم شماست که کم و زیاد برایتان فرقی نمی‌کند.پس مضطری مثل من را امن یجیب می‌باشد که به شما برسم. برادری که اصلا میخواستم و نمی دانستم،ولی جبل النور و من لاله گمنام ۲۲ ساله ای شد پیمان ما.من صدوپنجاه و سه تو هستم.(جلابیبهن (آیه ۵۹ سوره احزاب)به حروف ابجد ۱۵۳.منظور این بوده است که من پوشش تو هستم). از نظر خاص حضرت رضا ع در این مورد کمال تشکر خجالت را دارم، تشکر از کرم و خجالت از نعیم.حال،مادرم زهرا س را خوانده ام و میخوانمش!
❤️قصّه دلبری ❤️۵۱ دلنوشته(نامه) شهید محمد حسین محمدخانی 🌸 شب میلاد امام حسن مجتبی ع سال ۱۳۸۶ بهشت زهرا، شهدای گمنام افوض امری الیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام هرچه دارم و ندارم، هرچه میخواهم و نمی‌خواهم، هرچه خوب و بد قرار است در حق من به وقوع بپیوندد،محول میکنم به ولی نعمت واقعی خودم علی بن موسی الرضا ع توفیقی بود که بیست صباح در حرم علی بن موسی الرضا ع نماز بگذاریم.ابتدا رفتم که درد دل را برم پیش یار و حجتم،اما چه بگویم،چو بیایی برود غم ز دل.من با دیدن نور ساطع از گنبد طلایی سلطان،همه چیز از یادم رفت.گفتم حاجت بطلبم دنیایی و آخرتی و ....ولی دیدم که تا صاحبم هست،خودم بخواهم؟با دل عهدی گذاردم که هرچه خواهد،او بخواهد و من فقط طلب شهادت کردم.به استعانت از علی بن موسی ع. شب میلادش عهد کردم و گمان کردم صاحب عهد منم.یک چله عاشورا تا میلاد امام حسین ع برای رسیدن به همسنگرم،ولی گذشت تا دو چله عاشورا بگذرد و به میلاد غریبش امام مجتبی ع برسد و آسمان و زمین شرایط را مهیا برای شب میلاد بکنند.نخواستمت،خواستم شهادت را و اگر تو هم هستی،آن وقت تو را و شرمندگی بی نهایت از سنگ های قبوری که حال از خیلی هایشان بزرگ تر هستم و در فکر زندگی.ان شاالله مرا هم ببرند و راه دهند.
✨﷽✨ 💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ @shohaday_gommnam
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 کانال شهدای گمنام 👇 @shohaday_gommnam ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
کانال شهدای گمنام 👇 @shohaday_gommnam ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج
اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۶۸ شرکت در ختم قرآن برای فرج @shohaday_gommnam
سلام امام زمانم السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ ... سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مردۀ نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند ... مولای من ! ای فاطمه را شمیم ! کی می‌آیی ؟ جان‌بخش‌تر از نسیم ! کی می‌آیی ؟ "یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه" کی می‌تابی ؟ "یَابنَ النَّبَإِ العظیم" کی می‌آیی ؟ اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
📗 📿مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَالْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى ♨️چه زشت است (در برابر ديگران) به هنگام نياز و جفا و خشونت به هنگام بى نيازى و توانگرى ✍اشاره به اينکه افراد ضيعف النفس به هنگام نياز به اين و آن چنان ذليلانه عرض حاجت مى کنند که تمام شخصيت آنها را زير سؤال مى برد; ولى به هنگام بى نيازى و توانگرى کسانى را که دست نياز به آنها دراز مى کنند با خشونت بر مى گردانند. هر دو صفت از نکوهيده ترين رذايل اخلاقى است. بايد به هنگام نياز، مناعت طبع را حفظ کرد و به هنگام بى نيازى و توانگرى، لطف و محبّت و تواضع را دريغ نداشت. 📘 @shohaday_gommnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ 🌷شادی_روح_شهدا_ ْ @shohaday_gommnam
هدایت شده از شــهـیـد‌ نــوروزے
این یک سوال ساده ای نیست دوستان عزیز🌷 سوال را با دقت تمام بخوانید و با کمال خاطر پاسخ بدهید❤️ اجرتون با آقا امام زمان (عج) @shahid_nourozi
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه سقز که بودیم نزدیکی خانه مان ، یک نانوایی سنگکی بود. بیشتر وقت ها مجیدنان می گرفت. شاطر خیلی خاطرش را می خواست؛ از بس دوست داشتنی بود. توی همین ایّام ، ناراحتی کلیّه پیدا کرد. دکتر سفارش کرد(( بایدغذاش بی نمک باشه؛ حتّی نونش.)) شاطر تا قضیّه را فهمید ،خودش با خمیر بی نمک ، نان درست می کرد می داد دست مجید، پولش را هم نمی گرفت ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زین‌الدین ... @shohaday_gommnam ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
🔸 او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد. یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. 🔸حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌سن و سالش نبود. جهادی‌تر از دیگر جوانان بود. انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. ✨در آخر راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درونش نشد. هادی این سالهای آخر، وقتی ایران می آمد بارها روی صورتش چفیه می‌انداخت و می‌گفت: 🚫اگر به نامحرم نگاه کنیم راه شهادت بسته می‌شود. برای همین اینکار را می‌کرد تا چشمش به نامحرم نخورد... مدافع حرم 📙 پسرک فلافل فروش. @shohaday_gommnam
روایتی از زندگی «» تلاش دارد تا زوایای پیدا و پنهانِ زندگی جان‌‌بازی را مطرح کند که شخصیتی جذاب و تأثیرگذار داشت و پس از سال‌ها فراز و فرود، دچار تغییر و تحولات بسیار شد. امید است این روایت برای شما هم شنیدنی باشد. @shohaday_gommnam