✍️ #سوگ_نوشت | #مجموعه_پوستر ▪️نگینِ خاتمِ عالم، شکسته و شب، پیام-بر درد است! دست هامان نگرانند...🕊 ▪️امشب مدینه، دست هایی کوتاه را به یاد می آورد که غلاف ها را امتحان کرده اند به تاراج بهار! شب نزول آیه «تَبَّت یَدا»ست!🕊 ▪️امشب تمام درهای جهان دیوارند و هیچ دیواری تکیه گاه نیست! و چه دلگیر می شود کوچه ای که از امشب دیگر کسی در آن برای همسایه ها دعا نمی کند؛🕊 ▪️امشب رفتن را تلاوت می کنند و گریه بلند، کم آرزویی نیست! آجرک الله 🕊▪️🕊 #حضرت_زهرا #ایام_فاطمیه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

🎥 #ببینید | #کلیپ ❗️با همه شهدا و حضرت زهرا (سلام الله) قهر بودم! #اخبار_هویزه #راهیان_نور_دانش_آموزی1403 #خادمی_و_عاشقی #فاطمیه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

📸 #گزارش_تصویری | #شهید_گمنام 🌷 پیکرهای مطهر 100 شهدای گمنام در معراج شهدا #فاطمیه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

📸 #عکس | #هویزه 🖤 ای توسل همه شهیدان؛ زهرا... 🍃 السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ #شهدای_هویزه #فاطمیه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

🌐 #استوری_موشن | #هویزه 🌷 این شبا مهمونن؛ مهمون فاطمه... ▪️ آجَركَ الله يا بَقيَّة الله في مُصيبَة اُمك الزَهرا (سلام‌الله) #شهدای_هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

🖼 #پوستر | ✨ مادری گفت حسین...؛ همه را بخشیدند... #شب_زیارتی #فاطمیه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

🎥 #ببینید | #سخنرانی 🔺 روایت خاطراتی از شهید سید محمد حسین علم الهدی در محضر رهبر معظم انقلاب 🎙 سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی اصلانی در اولین شب مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۹/۱۲ #سرمشق_فاطمی #شهید_علم_الهدی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

📔 #گزارش_به_خاک_هویزه (9) | خاطرات سردار یونس شریفی 🔺 روایتی خواندنی از نخستین روزهای تهاجم دشمن بعثی ✍️ همسرم منزل پدرش بود. با خودم گفتم چند روز است حمام نکرده ام. به خانه بروم و حمام کنم و لباسم را عوض کنم و اگر شد سری به منزل عمویم بزنم و زنم و دخترم را ببینم. 🔹 تا آن لحظه هنوز «امل» را ندیده بودم. خیلی دلم می خواست دخترم را ببینم که چطوری است. آیا شکل من است یا مادرش؟، به خانه پدرم رفتم و حمام کردم. خیلی خسته و کوفته بودم. دیدن امل و همسرم را به وقت دیگری موکول کردم. آنقدر در طول روز دویده بودم که خسته بودم. گرفتم خوابیدم. 🔹 فردا صبح روز هفتم مهرماه متوجه شدم نیمه شب دیشب، عراقی ها وارد شهر شده‌اند و هویزه را به اشغال خود در آورده اند. خبر مثل پتک بر سرم فرود آمد و خیلی داغون شدم. می بایست هر طور بود کاری می‌کردم. نمی‌شد دست روی دست گذاشت و شاهد اشغال خانه ات بود. 🔹 ماجرای اشغال را «قاسم چنانی» به من اطلاع داد. صبح زود و قبل از آنکه از خانه بیرون بروم به خانه ما آمد. ديدم كلافه و سرگردان است. پرسیدم چه خبر شده؟ - عراقی ها دیشب وارد شهر شدند و هویزه را گرفته اند! 🔹 وقتی خبر را شنیدم، ناخوداگاه تیری در کمرم احساس کردم. غافلگیرکننده بود. با خودم گفتم چقدر اشتباه کردیم که شهر را رها کرده و تا صبح در خانه هایمان خوابیده ایم. اما افسوس و تأسف، دردی را دوا نمی کرد و باید کاری می کردم. 🔹 همان دوست به من گفت: عراقی‌ها سراغ تو را هم گرفته اند و فکر کنم اگر گیرشان بیفتی در جا تیربارانت بکنند. باید هر طور شده مخفیانه از شهر خارج شوی تا‌به چنگ دشمن نیفتی. 🔹 از قاسم پرسیدم: - مطمئنی عراقی ها به دنبال من می‌گردند؟ - بله! خودم در خیابان شنیدم می پرسیدند: یونس شریفی را کجا می توانیم پیدا کنیم؟ 🔹 راستش را بخواهید مو بر تنم راست شد. دانستم اگر در خانه بمانم عراقی ها پیدایم می‌کنند و در جا تیربارانم خواهند کرد. 🔹 وقتی پدرم ماجرا را شنید، خیلی ترسید و دستپاچه شد. به من گفت: بابا! چقدر به تو گفتم که از شهر بیرون برو؟ عراقی ها به تو رحم نخواهند کرد، اما تو به حرفهایم گوش ندادی و ماندی. 🔹 همین طور که پدرم داشت با من صحبت می کرد، حس غریبی داشتم و با خودم فکر می‌کردم که من هم برای خودم کسی هستم. اگر نبودم، عراقی ها خانه به خانه دنبالم نمی گشتند تا مرا پیدا کنند و بکشند. 🔹 پدرم نزد من و برادر و خواهرانم ابهت و هیبت داشت و تا آن روز سرم را جلویش بلند نکرده بودم، اما نمی دانم در آن لحظـات چـــه شد که با صدای بلند خطاب به پدرم گفتم: - بابا! اگر همه از شهر بیرون بروند من نمی روم! خودت را خسته نكن! من بيرون برو نیستم. همین جا می‌مانم و هر چه هم شد بشود. 🔹 رو به برادر کوچکترم که «سرتیپ» نام داشت کردم و گفتم سرتیپ! برو این گونی ها را پُر کن و بالای بام خانه یک سنگر برای من درست کن. 🔹 در همان لحظاتی که این حرف ها را می‌زدم، اضطراب خاصی سرتاسر وجودم را گرفته بود. احساس می کردم دارم وارد جریان خطرناکی می‌شوم که آینده اش کاملاً نامعلوم است. شور و شوق خاصی داشتم. 🔹 پدرم گفت: - بالای خانه می خواهی سنگر بگیری؟ - بله! بگذار عراقی ها بیایند. من همین جا با آنها درگیر می‌شوم. 🔹 خشاب های تفنگم داخل کمد عروسی ام بود. چند عدد نارنجک هم داشتم که کنار خشاب ها گذاشته بودم. خشاب ها و نارنجک ها را آماده کردم و منتظر شدم تا عراقی‌ها نزدیک خانه ما بیایند و من حسابشان را کف دستشان بگذارم. ⬅️ ادامه دارد... #سردار_شریفی #شهدای_هویزه #روایت * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

🌐 #استوری_موشن | #هویزه 🔸 همه عالم می دونن پسرها مادری اند... #فاطمیه #حضرت_زهرا * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

📸 #گزارش_تصویری | #با_زائران 🔺 همزمان با شب و روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 6 هزار و 300 زائر از استان های تهران، گلستان، فارس، اصفهان، آذربایجان غربی، خوزستان، قم، کهگیلویه و بویراحمد، خراسان جنوبی، کرمان، خراسان رضوی و قزوین مهمان شهدای مظلوم کربلای هویزه و کرخه نور بودند. #اخبار_هویزه #راهیان_نور_دانش_آموزی1403 #در_راه_فتح_قله_ایم * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh

#استوری_موشن | #هویزه اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم... #شهید_گمنام #شهدای_هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh