eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 👆 🔰حاج عــبدالله به ائــمه اطهار به ویژه حضـرت اباعـبدالله الحسین (ع) و حضــرت زهــرا (س) عشق می ورزید، همــیشه یاد آنها را باب توسل قرار مے داد و نام آنهـــا را آغازگر کارش بود حاضــر بود هــمه وجــودش را در راه این گوهرهای عزیز آفرینـــش فدا کند. 🔰یــک روز با علاقه و احســاس عجیبــے پیش مــن آمد و گـفت: داده ام داخل چــتر پروازم را «یازهــرا(س) بنویــسند، مے خواهم وقتــے در آســمان ، بالاےسرم را نگاه مے کنم ، جز نــام حضرت زهــرا(س) نبــینم. 🔰او هــر وقت می خواســت کسی حرفش را کامل و بدون چون و چرا قبول کند می گفت: «به زهــراے اطهـــر» حاج عبـدالله رودکے ایام شهادت🌹 🏴🏴🏴🏴🏴 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * . گفتم که مجید با نشاط بود. با روحیه بود اهل شوخی و مزاح. اما همه اش این نبود. مجید نماز باحالی هم می خواند .وقتی به نماز می ایستاد چهره‌اش گل می‌انداخت. نورانیت خاصی می گرفت. این از حضور قلبش بود. از خدا باوری اش بود که خیلی درونی بود. آنقدر درونی که آدم حس میکرد مجید ملامتی است‌. باقیات صالحات مجید قبل از همه ی وجود خیری که داشت، انسجام ادوات و توپخانه لشکر است که هرچه لشکر امروز دارد نتیجه تلاش‌های اوست. بالاخره مجید هم بار سفر بست. عصر بیست و هفتم اسفند بود سال ۶۶ حالت عجیبی داشت. آرام بود. ساکت و آرام تر از قبل و دوست داشتنی تر .مرتب قدم می زد از این طرف شیار به آن طرف شیار. دستهایش را پشت سرش گرفته بود. چشمهایش خمار شده بود. بغض کرده بود. زیر لب چیزهایی زمزمه می کرد .مثل اینکه با همه جمع با خاک زمین و سماوات با جن و انس قهر باشد .نگاه کردم دلم ریخت. فهمیدم که خبری هست برای این که در خیلی از حمله ها دیده بودم که بعضی ها این حالت را دارند و رفتن شان ردخور نداشت .مثل شهید عزیزمان باقر سلیمانی .حالا هم حاج مجید سپاسی صدایش کردم گفتم بیا میخواهیم عملیات را طرح ریزی کنیم شما هم باید باشید . برخلاف همیشه گفت: نه من با گردان میروم جلو شما خودتان زحمتش را بکشید .آقای سلطان آبادی که هست آقای غیب پرور هم که هست . اصرار نکردم فهمیدم که این پرنده هم رفتنی است .غم عجیبی در دلم نشست .اما هیچکس با تقدیر الهی نمی تواند مقابله کند. ناخودآگاه استرجاع کردم« انا لله و انا الیه راجعون » فجر روز بیست و هشتم اسفند نزده بود که لشکر فردا داشته باشد. شمشیر لشکر شکست ایشان معاون عملیاتی لشکر ۱۹ فجر بود که به شهادت رسید. گفتم در تشیع اش بگویید لشکر معاون عملیاتی اش را از دست داد. بگویید لشکر بزرگ فارس، بار دیگر یکی از سرداران ش را از دست یکی از شجاع ترین دلاورانش را. چند نفر از برادران راهم فرستادیم شیراز برای اینکه در مراسم تشییع باشند. چند روز به بهار مانده بود ارتفاعات ریشه و سه تپان فتح شده بود و به آسمان نزدیک . سنگر نیمه ویرانی بر بلندی بوی بهشت می داد بوی حاج مجید. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین تصاویر توقیف نفتکش‌های یونانی 🔵 صدا و سیمای ایران، در قالب گزارشی اولین تصاویر توقیف نفت‌کش‌های یونانی را به نمایش گذاشت. 🔹 در این تصاویر نیروهای ویژه سپاه پاسداران به واسطه هلی‌‌برن بر روی کشتی‌ یونانی پیاده شده و آن را توقیف می‌کنند. 💢 یاد شهید حاج عبدالله رودکی، اسطوره نیروی دریایی سپاه 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷روز اول ورود حاج محمد به مخابرات تیپ امام سجاد(ع) بود. گفت سید برنامه امروزمان چیه؟ گفتم: آموزش مخابرات و ارتباطات به بسیجی ها! گفت: منم میام. در بین راه گفت شما نیمه اول کلاس را درس بدید، من نیمه دوم. با اینکه هیچ شناختی از ایشان نداشتم، قبول کردم. آموزش بخش اول ارتباطات که تمام شد، بعد از کمی استراحت گفتم آقای ابراهیمی درس را ادامه می دهند! حاج محمد جلو ایستاد. لبخند زیبایی زد و رو به بسیجی ها گفت: سلام. همه این چیزهایی که سید گفت، هیچی‌اش به درد نمی‌خورد، اگر وقت شروع کار بسم‌الله نگید. اگر نیتتان باخدا نباشد. اگر در کارتان صدق و راستی نباشد، اگر در این بی‌سیم‌ها یک دروغ بگید، اگر دنبال این نباشید که کارتان نتیجه‌ای و اثری داشته باشد، این صحبت‌ها فایده‌ای ندارد. خلاصه کلام اگر این مطالب فنی ارتباطات در کنار ارتباط باخدا نباشد، آن‌وقت همش کشکِ، دل‌خوش کُنَکِه! خندید و گفت: والسلام. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹سردار شهید عباس کریمی🌹 🌹🌹🌹 تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام. به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است. 🌹همسر سردار شهید عباس کریمی🌹 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌺حرم امن توکافی است هراسان شده را 🌟مثل شه راه بده آهوی گریان شده را 🌺شدنی نیست کرم داشته باشی، امّا 🌟دستگیری نکنی دست به دامان شده را 🌟 🌺 (س) 🌺 🌟 🎊🎊🎊🎊
* (ﻋﺞ ) و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روز ولادت حضرت معصومه(چهارشنبه ۱۱ خرداد)، اول ماه ذی القعده ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
...بِسمِ‌رَبّ‌نِگاھَتان!... ✨وقتـے درونت پاڪ باشد ، خُدا چھره‌ات را گیرا مـےکند این گیرایـے از زیبایۍ و جوانـے نیست این گیرایـے از نورِ ایمانـے است ڪھ در ظاهر نمایان میشود!✨ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔰 سه ماه رجب, شعبان و رمضان را روزه بود, در نماز هم چنان حال عجیبی داشت که درتصور نمی اید. 🔰 وقتی به خانه می امد, به اتاق پذیرایی می رفت. بهترین لباسش را می پوشید, موهایش را شانه میزد و عطری خوشبو به لباس می زد. مشابه کسی که به مهمانی می رود در پیشگاه خداوند به نماز می ایستاد. چنان گریه می کرد که ما نیز از پشت درب اتاق به گریه می افتادیم. 🔰یکبار ضبطی را قرار دادیم تا صدایش را با آن لحن زیبا و دلنشینی که نماز می خواند ضبط کنم. متوجه شد و صدایشان را پایین آورد. بعد نماز بدون انکه چیزی بگه رفت, ضبط را خاموش کرد. 🔰گاهی برای دیدنش به شیراز می امدم صاحب خانه اش می گفت:روی دلم ماند یک شب زودتر از او بیدار شوم! 🍃🌷🍃 فارس 🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * . کت قهوه ای داشت که در آورده بود و انداخته بود روی دستش .پیراهن چهار جیب خاکستری رنگی هم پوشیده بود که آستین کوتاه بود . ایستاده بود پای قبضه خمپاره انداز و بچه ها باهاش عکس گرفته بودند .به هرحال نخست وزیر بود شخصیت کمی نبود. اکبر شریفی نشانم داد. پشت لبش تازه مدادی شده بود .کم سن و سال بود درست کنار شهید رجایی ایستاده بود .و ژست خاصی هم گرفته بود. از توی هم این عکس هم میشد فهمید که آدم تیزی است. تازه با این عکس سابقه‌اش دستم آمد که از کی به جبهه آمده است .با اولین گروه که از شیراز آمدند همراه بوده زمستان سال ۵۹ .یعنی وقتی که آبادان تا ۸۰ درصد در محاصره بود اینها از ماهشهر آمده بودند با لنج. اکبر شریفی بود و بهرام مرادی و چند نفر دیگر که آمدند ایستگاه ۷ و در نخلستان که بعد از پل بود مستقر شدند به عنوان خدمه خمپاره انداز ۱۲۰ ای که لای علف ها و نخل ها قایم بود. من مسئول پایگاه بودم به نام منتظران شهادت «گلف». کار تقسیم نیرو با ما بود یک روز از طرف سردار صفوی که مسئول عملیات منطقه جنوب بود نیرو خواستند که خمپاره هایشان را تعمیر و راه اندازی کند و به دیگران آموزش دهد آمدم‌ سراغ اکبر.بچه محل ما بود و میشناختمش. معلوم بود باهوش است .چیزهایی درباره کار با خمپاره گفتم که زود یاد گرفت در واقع حدسم را تقویت کرد چیزهایی که الان ظرف یک ماه آموزش می دهند آنجا ما در نصف روز گفتیم و بچه ها یاد گرفتند. درست به همین دلیل قرعه به نامش خرد تا شروعی باشد برای بزرگی اش. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻چه خوش عاقبتـے است 'شھادت' برای ِ گمنامـے که نزدِ ولی اش رو سفید است...! آخرین کلام شهدا؛ ولی فقیه را تنها نگذارید... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷یکی از مشکلات ما در مخابرات، تأمین قطعات بود، چون سهمیه خیلی کمی داشتیم، نیروها هم یاد گرفته بودند از هر قطعه چند برابر می خواستند تا کمترین تعداد را بدست بیاورند، ما هم می گفتیم نداریم، نیست. وقتی حاج محمد به مخابرات آمد، گفت پس بیا در دادن جنس دیگه دروغ نگیم. نهایتش میگیم داریم، اما کم داریم نمی‌توانیم بدیم! گفتم آخِ بعضی‌ها قبول نمی‌کنند داریم و نمیدیم. اگه به هر کس رسید بدیم که قطعه کم میاریم. خیلی جدی گفت: نه. بیا به هم قول بدیم به‌هیچ‌وجه دروغ نگیم. تو بیا خالصانه برای خدا راستش را بگو، روی حرفت هم بایست. خود خدا هم کمک می‌کنه که طرفت قبول کنه. همان روز یک آدم پیله آمد. همیشه تا جنسش را نمی گرفت، نمی رفت. گفت: فلان جنس را می‌خواهم! گفتم: علیک سلام. این جنس را داریم، اما کمِ، نمی‌توانیم بدیم. خداحافظی کرد و رفت. نمی‌دانم چرا بغض توی گلویم و اشک در چشمم پیچید. یاد روزهایی افتادم که به خاطر کلمه ندارم چقدر فقط با همین آدم بحث کرده بودم. تا همین امروز سر قولم به حاج محمد ماندم و دروغ نگفتم، جواب راستگویی ام را در کار دیدم! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید