eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.5هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
3.5هزار ویدیو
45 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻... تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
4.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخِ یه تابوت گیر کرد به چادرم... ـــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا 🌱🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی⭐️ 🇮🇷هاشم جنگ را با جنگ های نا منظم شروع کرد. وقتی آوازه دکتر چمران و گروه جنگ هاي نامنظم را شنيد، خودش را به گروه دكتر چمران رساند. دكتر وقتي سن و جثه هاشم را ديده بود، گفته بود: «اين پسر خيلي كوچك است، چرا به جبهه آمده.» يكي از بچه ها كه هاشم را از قبل مي شناخت خطاب به دکتر گفته بود: «شما به قد كوچكش نگاه نكنيد، يك مأموريت به او بدهيد، ببينيد همين پسر کوچک چه توانايي هايي که ندارد.» هاشم از اولین ماموريتش با موفقيت برگشت، دكتر او را در آغوش گرفته، صورتش را بوسيده بود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💟از همان ابتدا و زمان آشنایی با هدف و خواسته آقاجواد آشنا بودم همه ما برایمان جا افتاده بود که در کنار علاقه ای که به خانواده اش، من و  بچه ها دارد ادای تکلیفش را مهمتر می داند.  برایمان جا افتاده بود که آقا جواد خانواده اش را دوست دارد اما تکلیف را مهمتر از خانواده می دانست ما هم هرگز مانع رفتن ایشان به ماموریت نمی شدیم ✅در جواب اینکه چرا اصرار بر رفتن به سوریه دارد به همه می گفت اگر به سوریه نرویم باید در ایران با دشمن رو به رو شویم. آیا شما دوست دارید دشمن وارد تهران بشود و خانه و زندگی ما را ویران کند؟ پس بهتر این است که در سوریه با دشمن رو به رو شویم و او را عقب بزنیم. 💥معتقد بود حتی اگر حرم حضرت زینب(س) هم در سوریه نبود باید می رفت و چیزی از اهمیت رفتنش کم نمی شد چه برسد به اینکه بحث حرم هم پیش آمده بود. میگفت سوریه محور مقاومت ماست. اگر از دست برود خطر بزرگی برای انقلاب اسلامی است. از طرف دیگر غیرتم اجازه نمی دهد که زنان و کودکان مسلمان در این کشور بی دفاع و بی سرپناه بمانند. جواد الله کرم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨🚨🚨 همسنگرا و خادمین شهدا 👈خیریه و مرکز نیکوکاری هییت شهدای گمنام شیراز،حدود ۴ سال است که با مجوز رسمی از کمیته امداد در حال فعالیت می باشد و در حال حاضر حدود ۱۶۵ خانواده نیازمند را تحت پوشش قرار داد است ♨️لذا به دنبال مکانی به صورت امانی ، جهت دفتر خیریه و محل نگهداری برخی اقلام خیریه هستیم. این مکان حداقل ۲۰ متر فضا ، در محیطی نزدیک بلوار امیرکبیر یا بلوار رحمت و شهرک های اطراف در به دلیل نزدیکی جامعه هدف نیازمند شناسایی شده باید باشد. 👈لذا دوستانی که محلی سراغ دارند و یا می‌توانند با افراد مختلف جهت در اختیار گذاشتن آن مذاکره کنند لطفا کمک کنند و اطلاع رسانی نمایند 💢انشاالله به دعای خیر شما و نیازمندانی که توفیق خدمت به انها شده ، از این بلاتکلیفی در بیاییم... خواهشا موارد را به شماره زیر یا ادمین کانال اطلاع دهید : 09039199282 @Kh_sh_sh ادمین ⬆️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 متبرکـ استـ تمـامـ روزی که صبحش با یاد تـو آغاز شـود ؛ ای شهیــد ...✨🌸 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹سید محمد شعاعی دانشجو بود، تازه از مجروحیت برگشته بود، تک فرزند بود، خودش بود و مادرش، برای همین مانع می شدیم به خط برود. اما آن شب جمعه اصرار و اصرار که من باید امشب در خط باشم، می گفت حاج منصور توی خط هست و می‌خواهم برای دعای کمیل برم پیش حاج منصور. می گفت دعای کمیل منصور فرق دارد، روضه خوانی اش فرق دارد، وقتی روضه می خواند، انگار خودش در کربلا بوده و دیده... می گفت یک بار ‌حاج منصور دم یازهرا گرفته بود،‌که چراغ سنگر خاموش شد و نوری دیگر آمد...آنقدر التماس کرد که حاج نبی،‌فرمانده لشکر راضی شدو گفت برو...رفت،‌اما بیست دقیقه نشد پیکر غرقه به خونش را آوردند... سید محمد شعاعی حاج منصور خادم صادق 🌿🌷🌿 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * مادر دردآلود فریاد زد انگار نوزاد قصه ما نمی‌خواست از اوج افلاک به مقام که تیره خاک و دم بگذارد پدر با شنیدن صدای جیغ چشمش به آسمان و گلدسته آقا شاهچراغ افتاد و دلش لرزید .بغضش شکست و چیزی زمزمه کرد. اما وقتی صدای گریه نوزاد را شنید و اشک هایش به لبخند رسید و سر به سوی آسمان برد. _مشتلق بدین آقو.. پدر سر برداشتن با چشمان نمدار به قابل خیره شد. _حاج کرامت پسر گیرتون اومده... _خوش خبر باشی خانوم. پدر زانو ساز کرد و روی پله سنگی نشست و پرسید: «حال مادرش چطوره؟!» _رمق نداره ولی خوب میشه ایشالا... _الحمدالله رب العالمین و اینگونه شهید غلامعلی دست بالا در سال ۱۳۴۱ شمسی به دنیا آمد. روزهای کودکی اش در همان خانه ای قدیمی طی شد و روزها منزلشان در محله شاهچراغ بود. جایی میان کوچه پس کوچه های خاکی و باریک و پیچ در پیچ. کوچه هایی که مانند جویباری از زندگی در میان خانه های خشتی و کاهگلی پیچ و تاب می خوردند. گاه به گاه باریک می شدند و گاه در جوار امامزاده ای سبزپوش آرام می گرفتند. غلامعلی و هم بازی هایش وقتی از تعداد بازی خسته و تشنه و بی رمق می‌شدند در سایه امامزاده استراحت می‌کردند و خنکای آب سقاخانه آتشفشان ها را فروکش می کرد کوچه پس کوچه های مهربان شیراز را نمیشود به آسانی نوشت باید خودت در این پیچ و تاب ها قدم بزنی تا بفهمی استشمام عطر گلاب از مسجد محله چه صفایی دارد. پس کوچه های محله گاه به میدان چی وصل می شدند و گاه با بازارچه می‌رسیدند کوچک اما باصفا. بازارچه از عطر خوش نان تازه می داد. و رایحه هلو گلاب و آویشن را پراکنده می‌کرد .نانوایی سبزی فروشی بقالی و عطاری و دوکان های ثابت این بازارچه های کوچک بود. روزها کوچه پس کوچه های محله احمدی، بازی های کودکانه را نظاره می‌کردند که بعدها در جنگ حماسه ساز شد. روزهای کودکی غلامعلی به همه شیرینی و زیبایی مانند برق و باد گذشت. حالا دیگر غلامعلی قد کشیده بود نوجوانی بود درشت اندام با موهای تیره و مجعد و چشمانی نافذ. حالا دیگر غلامعلی دست بالا نوجوانی ۱۴ ساله بود. نه چندان بلند قد، اما مهربان با لبخندی که موج از دوستی را به مخاطبش هدیه می داد. از مدرسه که بر می‌گشت و وسایلش را برمی داشت میرفت. _کجا میری پسرم؟! _میرم مسجد جامع _کی برمیگردی؟! _قبل از غروب برمیگردم. حالا دیگر با چند نفر از دوستان و همکلاسی هایش بیشتر وقت‌ها می‌رفتند مسجد جامع همان مسجدی که می‌گفتند قدیمی ترین مسجد شیراز است و قدمتی دارد به بلندای تاریخ اسلام. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد سید محمد شعاعی 🎙مادرم دوست دارم در تشییع جنازه من مثل مادر وهب باشی.... 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی⭐️ 🌷هاشم آرپي جي زن قابلي بود. آن روز با دوربين به تماشاي تانکي که با آرپي جي شکار کرده بود نشسته بود که متوجه شد مسلسل روي تانک سالم است. رو به همرزمان گفت: «کي حاضره، آن مسلسل را باز کند.» آتش سنگين دشمن جواب هاشم را داد. هاشم منتظر کسي نشد، سريع روي موتور پريد. با سرعت به سمت تانک سوخته رفت و با آچار مسلسل را باز کرد. بعد آن را محکم به ترک موتورش بست. هنوز به نيرو هاي خودي نرسيده بود که خمپاره و گلوله هاي تانک شروع به شخم زدن دشت کردند. در چند ثانيه محشري به پا شد. گرد و خاک بلند شده، ديدِ همه را کور کرده بود. همه يقين داشتند که هاشم از اين معرکه جان سالم به در نمي برد. ناگهان صداي معجره معجره يکي از بچه ها بلند شد. هاشم بود، سالم و خندان روي موتور با مسلسل غنيمتي وارد خاکريز خودي شد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭕️ابراهیم میگفت: 🌹بهتره که شبها زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و سرحال بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم اول وقت بخونه. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb