🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_شانزدهم
وانت که به راه افتاد ،محمد اسلامی نسب طاقت نیاورد ، پشت سر ما شروع به دویدن کرد و فریاد زد :«محکم باشین ، مردانه بجنگین. فوق این راه شهادته
اگه شهید شدین شفاعت ما یادتون نره.»
قرار بود عملیات در منطقه مشترک بین ما و لشکر نجف اشرف اجرا شود هر دو لشکر در یک محور عملیاتی شرکت کرده بودند و به همین دلیل گروه ویژه ما باید خودش را به خط دوم می رساند و با گروه مخصوص لشکر نجف هماهنگ می شد تا بتوانیم دقیق و منظم عمل کنیم ،وگرنه تمامی عملیات شکست میخورد به خط دوم رسیدیم و گروه ویژه لشکر نجف اشرف را پیدا کردیم.
به اشاره شهید دست بالا همه پیاده شدیم. او ما را به مسئول گروه ,جوان رشید و سبزه رو بود معرفی کرد . آن جوان نگاهی به جثه نحیف قد کوتاه و کرکهای صورتم انداخت. لبخند زد و با لهجه اصفهانی گفت: «شوما چند سالتونه دادا؟!
_۱۹ سال.
جوان اصفهانی که هنوز قانع نشده بود ادامه داد: پسر جون اومدی اینجا چیکار میخوای کمین خفه کنی؟!
دست بالا با دلخوری گفت: فلفل نبین چه ریزه.
جوان لبخندی زد و ساکت شد .انگار دیگر دست از سرم بردار داشته بود .کسی اذان می گفت .همان جا نماز مغرب و عشا را خواندیم و مهیای حرکت شدیم. دست بالا کنارمان نشست با انگشت خطی روی شنها کشید و گفت :«بعد از این جاده شنی باید از اون شیار رد بشیم و قبل از رسیدن به کانال یک ردیف سنگر کمین که باید خفه شون کنیم »
رو به من و علی کرد و گفت:« اگه درگیری شد که خط آتش می خوام که سنگرهای کمین شون رو نابود کنه»
به من و علی خیره نگاه کرد و پرسید :«مفهومه؟!»
علی به هم نگاه کردیم و سر تکان دادیم.
دست بالا لبخند زد و ادامه داد: آرپیچی زن هامون باید دهانه آتیش سنگر دشمن را کور کنند.
عمیق کشید چند لحظه به فکر فرو رفت و بعد با صدای آرام گفت: «درگیری شدت پیدا نکرد و دشمن نفهمید کارمون را با نارنجک تموم می کنیم»
دست بالا صحبتش را تمام کرده بود ،اما من خیره به خطوط روی خاک هیجان زده بودم و بدنم داغ شده بود. از آنجا پیاده حرکت کردیم اما هنوز در شیار بودیم که خمپاره های دشمن به سمت ما شلیک شد و منور ها آسمان را به آتش کشیدند.
هنوز به سنگر های کمی نرسیده بودیم که زمین گیر شدیم.هرکداممان گوشهای پناه گرفتیم. دستگاه کنارم نشسته بود.
_چیکار کنیم؟!
_نمیتونم اینجا بمونیم .آتش که کم شده راه میافتیم!
چیزی نگفتم اما او رو به من کرد و در حالی که انعکاس نور منور ها روی صورتش می لغزید ادامه داد: «من تا نیمه راه باهاتون میام. از اون جا به بعد فرمانده شما برادر عقیقیه»
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💢به مناسبت روز #بزرگداشت حضرت سید سادات ، احمد بن موسی شاهچراغ(س)💢
🔰اعتقاد عجیبی به حضرت شاهچراغ(س) داشت. می گفت من باید حداقل هفته ای یک بار به شاهچراغ بروم, در انجا به حرم بچسبم و گریه کنم و راز و نیاز...
🔰می گفت یک بار یکی از بچه هایم از بالای بالکن پایین افتاد. از همه جا قطع امید کرده بودم.رفتم شاهچراغ و با گریه متوسل شدم.
وقتی به خانه برگشتم دیدم حال فرزندم بهتر شده و بعد چند روز کاملا بهبود پیدا کرد.
🔹🔸🔹🔸🔹
#شهید دکترسید محمد ابراهیم فقیهی
فوق تخصص جراحی ارتوپدی
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐يادي از سردار شهيد هاشم اعتمادي⭐
🌷عمليات كربلاي چهار، مجروح و در بيمارستان بستري بودم. هر روز چند نفر از دوستان به عيادت من مي آمدند. يك روز هم هاشم آمد. هر وقت مرا مي ديد شوخي اش گل مي کرد، آن روز هم اين گونه بود. اما وقت خداحافظي با حالتي جدي گفت: «با من كاري نداري، من دارم ميرم. اين دفعه شهيد مي شم.»
گفتم تو هر وقت مي خواي بري اين حرفُ مي زني. در صورتش هيچ نشاني از شوخي نبود، با جديت گفت: «اين بار فرق مي كنه»
در نگاهش شوق مي درخشيد، ادامه داد: «خاكريزي را فتح مي كنيم، بعد از آن تيري به من اصابت مي كنه و من شهيد مي شم.»
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
ناپدید شدن تصاویر شهدا در بوستان نماز شیراز
https://www.farsnews.ir/photo/14020303000845/
😳🤦♂
شهدای غریب شیراز
ناپدید شدن تصاویر شهدا در بوستان نماز شیراز https://www.farsnews.ir/photo/14020303000845/ 😳🤦♂
یک حرکت اشتباه دیگه هم توسط یکی از متولیان امورات شهری در قطعه شهدای گمنام شیراز ، زده شده که در حال رایزنی با مسؤلین آن ارگان و شورای شهر هستیم ، که در صورت عدم توجه به موضوع آن هم اعلام خواهد شد
بهش گفتند: برامون یه شعر میخونی؟
گفت: میشه دعای فرج بخونم؟😍
گفتند بخون و چقدر زیبا خوند!
گفتند: بَهبَه چقدر زیبا خوندی!
گفت: من روزی هزار بار دعای فرج میخونم!
ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟!
گفت:اینقدر میخونم تا امام زمان ظهور کنه
آخه میگن: اگه امام زمان ظهور کنه ،شهدا هم باهاش میان
شاید یه بار دیگه بابامو ببینم...
تصویر مربوط به فرزند شهید مدافع حرم شهید اکبر زوار جنت
خشنودی ارواح مطهر شهدا صلوات
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#یا_مهدی✋🏻✨🖇
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نشردهید
🔰#جشن بزرگ زیر سایه خورشید
💢با #حضور خادمین و حاملین پرچم متبرک حرم #امام رئوف علیه السلام
🔅مفتخر به قدوم خانواده های معظم شهدا🔅
📢با #مداحی برادر مهدی کبیری نژاد
🚨 سه شنبه ۹ خرداد ماه از ساعت ۱۷
🔹دارالرحمه_شیراز، قطعه شهدای گمنام
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
شهدای غریب شیراز
🔰#جشن بزرگ زیر سایه خورشید 💢با #حضور خادمین و حاملین پرچم متبرک حرم #امام رئوف علیه السلام 🔅مفتخر
🚨به زمان مراسم توجه کنید ...
♻️انشاالله روز سه شنبه میزبان خادمین حرم امام رضا ع در گلزار شهدای شیراز هستیم
🔹انشاالله همه مبلغ باشند
بخصوص خانواده های معظم شهدا را دعوت کنید
🌷🕊🍃
شهادت زیباترین و بالندهترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است.
شهادت بهترین و روشنترین معنیِ حقیقیِ توحید است.
و تاریخ تشیع خونینترین و گویاترین تابلویِ نمایانگرِ شکوه و عظمتِ شهید است!
#شهیدهمت🌷
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هدایت شده از ﺷﻬﺪاﻱ ﻓﺎﺭﺱ
#پیش_بینےشهیدےدررابطہ_شهیدےدیگر..
🔰هـمان روز عقد یه رازے بهم گفت...
گفت:شهـید حاج شیرعلی سلطانے را می شناسے؟
گفـتم: نه!
گفت: حاج شـیرعلے, مـداح مشهور شـیراز که تو مسجد المهدی برای خودش قبر حفر کرده بود, اون هم به اندازه تن بی سرش...
با آه ادامه داد, تن بےسرش را همـان جا دفن کردند.
گفتم خوب...
گفت: یه روز به من گفت فلانےتو ازدواج می کنے, دو تادختر گیـرت میاد بعـد هم #شهید میشے!
و من تمام این سال ها با این راز سر می کردم دختر اول امد بعد هم دومی. عزت سر از پا نمی شناخت و من ...😔
#شهید عزت الله نعمت الهی
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌱🌷🍃🌹
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_هفدهم
به آسمان نگاه میکردم منورها میسوختند .دست بالا بازویم را فشار داد و گفت:« اگه منو گم کرد این دنبالم نگردین»
با تعجب نگاهش کردم لبخند و ادامه داد:« وقتش که بشه خودم برمیگردم»
آتش دشمن قطع شده از کالا رو به من کرد و گفت:« به عقیقی بگو نباید محاصره مون کنند یادت میمونه!؟»
تکان دادم و گفتم: ها بله!
راه افتادیم اما کم جلوتر کالیبرهای دشمن به طرفمان شلیک شد. دوباره پناه گرفتیم دست بالا جلوتر از من پشت صخره ای نشست. به ما اشاره کرد که پناه بگیریم. آتش قطع شد. به سرعت شروع کردیم به دویدن و خودمان را به انتهای شیار رساندیم. حالا سنگرهای دشمن روبرویمان بودند. دوباره منور زدند. نور لرزان و لغزنده آنجا را روشن کرده بود. علی لبخند زد و گفت: حالا نشونشون میدیم..
هنوز کلامش تمام نشده بود که همه جا روشن شد. گلوله نیمی از صورت علی را با خود برد. مین منور بود. از همه طرف گلوله باران شدیم. آن جوان رشید که لهجه اصفهانی داشت ،فریاد میزد:« پناه بگیرین. پناه بگیرین»
یکی از بچه های گروه نجف اشرف خودش را روی مین منور انداخت و سوخت. از درد و سوزش جیغ میکشید .صدایش در شیار پیچیده بود باران گلوله ها تمامی نداشت و آسمان پر شده بود از من منور های که تا ابد می خواستند بسوزند.
جوان اصفهانی داد زد :« گروه دست بالا چیکار میکنه؟! شروع کنین. مهلت شون ندین. این آرپی جی زن کجاست؟!»
آرپی جی زن از سینه تپه بالا رفت و شلیک کرد اما بلافاصله فریاد زد :«آخ سوختم »
به زمین افتاد و پایین غلتید. هنوز جان نداشت که صدای تکبیر بچه ها را شنید .بدنش به رعشه افتاد و کمی بعد آرام گرفت .یکی از سنگرها را زده بود. زمین لرزه دوباره و خمپارهها خاک را زخم می زدند. آرپی جی زن دوم هم خودش را بالای تپه رساند .شلیک کرد الله اکبر الله اکبر..
دومین سنگر هم به آتش کشیده شد .سنگر سوم ساکت بود و شلیک نمیکرد .شیار و جاده شنی زیر آتش خمپاره بود. با اشاره دست بالا همه به سرعت خودمان را به جاده شنی رساندیم. دست بالا داد زد: سنگ رسوم خفه نشده...
رو به من کرد و گفت: نارنجک می خوام.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#شجاعت_شهدا
🔰دوم یا سوم خرداد سال 61 بود. چند دقیقه از ساعت دو عصر می گذشت. توی خانه نشسته بودم. صدای کوبیده شدن ممتد در خانه بلند شد. با هراس و نگرانی به سمت در دویدم و در را باز کردم. همسایه روبرویی بود. بی مقدمه گفت: ننه حسن، رادیو را روشن کن، حسن هلیکوپتر زده دارن باهاش مصاحبه می کنن.
به سمت داخل دویدم و سریع رادیو را روشن کردم. صدای حسن در خانه پیچید. با لهجه شیرازی اش می گفت: موشک به دم هلیکوپتر خورد و در بین نخل ها افتاد.
حس غرور در تمام خانه کوچک ما پیچید.
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
#شهید حسن صفرزاده(حسن عراقی)
#شهدای_فارس
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی⭐️
🇮🇷صبح اولین روز کربلای 5 بود. هنوز پاسگاه کوت سواری در شلمچه، مقر استقرار تیپ عراق سقوط نکرده و مقاومت می کرد. آتش سنگینی از سمت مقر به سمت ما بود. دستور بود که ما به سمت مقر حمله کنیم، ناگهان هاشم رسید. گفت سریع دنبال من بیائید.
دنبالش شروع به دویدن در کانال کردیم، فهمیدم می خواهد مقر دشمن را دور بزند. در حال دویدن یکی یکی نیروهای پشت سرم می خوردند. به هر ترتیب به پشت مقر دشمن رسیدیم. دورتا دور مقر میدان مین بود. نیروی تخریب هم همراه ما نبود. فرصت نبود. ناگهان هاشم، فرمانده تیپ وارد میدان مین شد و گفت: من میرم، پشت سرم بیائید.
بی ترس و لرزش از میدان مین رد و وارد مقر دشمن شد. ما هم از جاپای هاشم وارد مقر دشمن شدیم. دشمن که فکرش را نمی کرد از پشت به او حمله شود، خودش را باخت و با کمترین مقاومت مقر سقوط کرد...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍️ #وصیت_شهید
🌸 این جمـلہ را بہ یـاد داشتہ باشید :
اگر در راه خـدا رنـج را تـحمل
نڪنید ،
مجبـور خواهیـد شـد در راه شیـطان ،
رنـج را تـحمل ڪـنید .
🌹 شهید #پورمرادی
🌱🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
انجـــام اعمـــال مستحبـــے به #نیابت #امام_زمــان (عج) و #شهــداے غریب استــان فارس 💐 و #هدیـہ به حضرت #امیــرالمؤمنیــن علے بن ابیطالب (ع)💐
⬇⬇⬇
از فردا یکشنبه ۷ خرداد ماه تا #عیدغدیـــر...
در۴۰ روز مانده به #عید_ولایت ،هرنفر روزانہ #عمـل_مستحبے مانند قرائت قرآن ، دعــاے عهد، زیارت امیـــن اللہ ، زیارت عــــاشورا و.. به نیابت امام زمان(عج) و شهدا انجام می دهد...انشاء اللہ
🌸🌸🌸🌸
فرصت را ازدست ندهیم.... خود را براے بزرگترین واقعہ شیعہ آماده کنیــم...
اﮔﺮ #ﻏﺪﻳﺮ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ ﺣﺴﻴﻦ( ع) ﺑﻪ ﻣﺴﻠﺦ ﻛﺮﺑﻼ ﻧﻤﻲ ﺭﻓﺖ...
🌸🌸🌸
#هیئت_شهداےگمنام_شیــراز
👇👇👇
لطفا با انتشــار مطلب ،در ثواب اعمال خود را سهیم کنید
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟 انجـــام اعمـــال مستحبـــے به #نیابت #امام_زمــان (عج) و #شهــداے غریب
🚨همانطور که برای محرم از مدت ها قبل آمادگی ایجاد میکنیم برای غدیر بزرگترین عید الهی باید بیشتر کار کنیم...
همسنگرا و خادمین شهدا
لطفا تا آنجا که میشه پوستر را پخش کنند
تا افراد بیشتری در این چله شرکت کنند
🌷🕊🍃
آسمــان را طے ڪن
ڪه در این صبــح دل انگیــز
تــو را میخوانــد ...
آسمان راه همــان مردانے اســت
با لباسے خاڪے
و دلے ممــلو از عطــر خـــدا✨
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از منزل شهید مرزبان محمدمهدی احمدی
🔻ساعاتی پس از اعلام شهادت «مهدی احمدی»، مسوولان، بستگان و جمعی از دوستان این شهید بجنوردی در منزل او گرد هم آمدند و مداحان اهل بیت (ع) با ذکر مصیبت و مداحی، نام و یاد این شهید را گرامی داشتند.
#شهادتت_مبارک
🌱🍃🍃🌱🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
0⃣ 4⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، #عیـد بـــزرگ غدیـــر باقــی مانده است...
✍ رسول خدا "صلی الله علیه وآله وسلم" فرمودند:
عِلیٌّ وَارِثُ علمَ رَسول الله
✅ بعد از من اعلم امت من،علی بن ابیطالب (علیها السلام) است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ #غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
روز قبل شهادتش از اداره زنگ زد که بیا اداره
رفتم ...زنگ زدم گفتم حمید، من توی اداره هستم گفت: منتظر باش الان میام وقتی اومد، دیدم با لباس راحتی شلوار ورزشی و آستین کوتاست..😳
گفتم: چکار می کنی با این سر و صورت خاکی؟؟؟
گفت: اداره را دارم تعمیر میکنم تعجب کردم و گفتم: خب مگه سرباز یا پرسنلت نیستن که خودتو به این وضع انداختی؟
گفت منم یکی مثل اونا، رئیس منم ، اونا باید کار کنن؟؟
گفت: خانم این صندلی ریاست به هیچ کسی وفا نکرده فقط نام نیکِ که همیشه جاودانه.
#شهیدحمیدقربانی
#ایام_شهادت
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌷🌱🌹🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
شهدای غریب شیراز
روز قبل شهادتش از اداره زنگ زد که بیا اداره رفتم ...زنگ زدم گفتم حمید، من توی اداره هستم گفت: منتظر
👆👆
قابل توجه مسؤلین محترم ...سیره شهدا
#فصل_وصل
نماز یکشنبه ماه ذیقعده ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ🚨🚨
التماس دعاي ﻓﺮﺝ🌹
#ذیقعده
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻همه بریده بودند تا اینکه حسن بلند شد ...
روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از نقش موثر شهیدحسن_باقری در فتح خرمشهر
🍃🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75