eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
را پیدا ڪرد ! کُنج ِ همین خاکریز ... و من هر روز ، تمرین می ‌کنم : را ... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد،به محل کارش باز میگشت.بعضی وقت ها حتی در روزهای تعطیل و مرخصی کاری هم به سر کار می رفت.وقتی علت را جویا می شدیم می گفت : "فلان روز و فلان موقع دیر به سر کار رسیدم،حالا می روم تا جبران آن چند دقیقه را بکنم." دوست نداشت حتی چند دقیقه مدیون کسی باشد. 📝فرازی ازوصیت نامه: «امام برکتی است از سوی خدا، بر امت مسلمان ایران و مسلمان باید قدر برکت وجود امام را به خوبی بدانند. از جوانان می خواهم که بیشتر مطالعه کنند و فریب سازمانها و گروهک های معاند و ضد انقلاب را نخورند و با مطالعه آثار و کتاب های استاد مرتضی مطهری، بیش از پیش بر غنای فکری خود بیفزایند». شهادت ۱۳۶۴/۰۶/۱۸ : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی از نکته های جالب در این ،دوره حس برادرانه ی عجیبی بود که بین بچه ها بود و هنوز این حس و حظ آن برای ما که البته تعداد زیادی از مان باقی نمانده است باقی است و استاد سیاسی ما در این گروه غلامحسین غیب پرور بود .حق این است که برای مثل منی ،سید شمس الدین، شهید حسین نژاد ،سردار شیخ زاده، همه شان اسوه و الگو بودند .این برادری در شرایط سخت و کمبود امکانات آن روزها خیلی معنی داشت. باور کردنی نیست که ما برای آموزش لباس نداشتیم .اگر هم بود به تعداد همه نبود. بچه ها میرفتند پادگان زرهی ارتش و لباس افسر وظیفه هایی که مثلاً ترخیص میشدند یا یک دست اضافی داشتند میگرفتند و می پوشیدند و هیچ کس هم اعتراضی نداشت؛ چون هدف چیز دیگری بود غذا هم بسیار کم بود، در مجموع سهم هر یک از ما، ظهرها نصف بشقاب عدس پلو بود با یک سوم یک نان تافتون که برای جوانی بچه ها که رو به رشد بودند و علاوه بر آن فعالیت نظامی و رزمی و آموزش داشتند خیلی کم بود؛ برای نمونه برای یک کسی مثل شمس الدین با آن هیکل ورزشکاری واقعاً کم بود؛ اما می ساختیم و حتی یک شب به دلیل کم بودن مقدار غذا گفتیم برویم و با آشپزخانه صحبت کنیم شاید خرمایی چیزی داشتند بگیریم بیاوریم و با هم .بخوریم از قضا اجابت کردند و یک بسته کوچک خرما به ما دادند و گفتیم از سید که رئیس است شروع کنیم در حالی که همه هم گرسنه بودند اما سید نخورد و گفت اول حق همه است نه فقط حق ما، دوم ممکن است از سهمیه ی فردا کم شود؛ بنابراین حلال نیست، نمیخورم . بقیه هم به پیروی از سید نخوردند تا مجبور شدیم در پاکت خرما ببندیم و به اشپزخانه تحویل بدهیم. از نکته های جالب رفتار سید در همان گروه چون غازی واقعاً با درک و دریافت بالایی بود طرح دوستی او با شهید حسین نژاد بود خداش و کند شهید حسین نژاد دلیر مردی بود که نظیر نداشت .در جماعت ما او تنها کسی بود که از اهواز آمده بود و به اصطلاح غریب می نمود و سید بدین جهت به او نزدیک شده بود که مبادا احساس غربت و تنهایی کند در حالی که جو بسیار صمیمی و برادرانه با او شوخی می کرد و می گفت تو باید شیرازی بشی!البته حسین نژاد ،خیلی زود شهید شد . .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | .:آب، آب :. 🔸شهیدی که در عالم رؤیا پاسخ سؤالم را داد 🎙 راوی : علی حسنی 🌱🌷🌱🌷🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⚘﷽⚘ 📌سیره شهدا شهید طالبی در جبهه مقاومت چندین کیلومتر طی می‌کرد و آب‌خنک برای رزمندگان مدافع حرم تهیه می‌کرد. مدافعان حرم به شهید طالبی می‌گفتند یاور یخی که نمی‌گذاشت رزمندگان تشنه باشند و کم‌تر دیدیم خودش روزها آب بخورد. شهید طالبی در معرفی خودش می‌گفت من ایرانی‌ام و انتخاب‌شده حضرت زینب(س) هستم. راوی: همرزم شهید 🌷 :۱۳۹۷/۶/۱۸ 🕊 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃 ما را هم... مهمان سفره‌تان کنید لقمه ‌ای اخلاص بدهید و یک جرعه صفـا... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شب خاکسپاری مجتبی دیدم پسر جوانی کنار قبر مجتبی نشسته و زار زار گریه می کند. کنجکاو شدم، از او پرسیدم: «شما چه کاره شهید هستید؟» گفت:« من یکی از بسیجی‌های گردان آقا مجتبی هستم.» ابتدا از گفتن دلیل گریه‌اش امتناع می‌کرد اما ساعتی بعد، آمد و کنارم نشست و این گونه تعریف کرد: « در گردان ایشان بودم که در عملیات مجروح شدم. از آن زمان به بعد هر وقت ایشان به شیراز می‌آمد، با جعبه شیرینی به عیادت من می‌آمد. وقتی جراحتم بهبود پیدا کرد، دوباره به گردان ایشان برگشتم. مدتی بعد مسأله ازدواج من پیش آمد و از ایشان خواستم که پنج هزار تومان به من قرض بدهد. ایشان هم بی‌آنکه چیزی بگوید یا چیزی بخواهد، روز بعد پول را برایم آورد. از روز بعد هرگاه من را می دید، راهش را کج می‌کرد تا چشم در چشم نشویم. حالا که ایشان شهید شده‌اند، نمی‌دانم پول ایشان را به چه کسی پس بدهم.» گفتم: «نمی خواهد پس بدهی.» هر چه اصرار کرد، گفتم ما قبول نمی‌کنیم. وقتی به همسر ایشان موضوع را گفتم، گفت: « درست است. این دفعه آخر خودش گفت، یک نفر است که پنج هزار تومان از او می‌خواهم، اگر آورد از او نگیرید.» مجتبی قطبی 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی روحیات خاصی هم به سید میخورد از جمله دعای ماه رجب هر دو دعای یامن ارجوه لکل » را با هم میخواندند و حالی میکردند. انگار از آن چیزی میفهمیدند که ما نمیفهمیدیم. بسیار اهل گریه و تضرع بودند و این هم از روحیات متفاوت و گاه متضاد سید بود که نمیشد از ظاهرش چنین دید .ولی ماه های سه گانه را روزه میگرفت و اهل دعا و مناجات بود و در امر نظامی هم قرص و محکم .اصلاً کارهایی با مواد منفجره می کرد که من میترسیدم .حقیقتاً میترسیدم ولی او انگار با نقل و نبات بازی می کند. از طرف دیگر اهل مطالعه و کتاب هم بود؛ برای نمونه وقتی شهید بزرگوار محمدرضا عقیقی اولین مسئول عقیدتی لشکر نوزده فجر، می گفت فلان کتاب شهید مطهری را بخوانید سید میگفت که خوانده ام و درباره ی آن کتاب صحبت میکرد حُسن خلق و لطف گفتار با توانایی در مدیریت را نیز با هم جمع داشت و دلیلش مدیریت او در فرماندهی آماد و پشتیبانی فرماندهی موشکی، زیرا کسانی که در این قسمت یعنی تدارکات و پشتیبانی کار کرده اند میدادند که جمع اضداد است اینجا آدمهای متفاوت سلایق مختلف روحیات ناهمگون ،سوادهای با فاصله از هم کارهای متعدد ابزار و سایل نامحدود و معدود در اینجا جمع است و مدیریت آنها البته کاری سخت هماهنگ کردن این مجموعه طوری که کار به خوبی پیش برود و هیچ مشکلی بروز نکند از خُلق خوش سید در کنار مدیریت شایسته ی او خبر میداد . او راز و سحری داشت که جلب و جذب میکرد و آدمها را منقاد خود میساخت و شاید همین حال را خود ما به سید داشتیم که تا آخرین لحظات عمر عزیزش باقی بود و این که میگویم استاد ما و برادر بزرگ ما بود شوخی نمیکنم به واقع این گونه بود این کشش و جذبه هم که در شخصیت داشت، چند سویه بود یعنی بر اثر یک چیز نبود ،بلکه بر اثر همان احوالات مختلف بود .یعنی وقتی شوخی ها و شیطتنت های ظریف او را می دیدی ،در کنارش نماز اول وقت ،تضرع و دعایش را می دیدی،در کنارش روحیه عرفانی و اهل شعر بودنش و حتی شعر گفتنش را می دیدی که شعرهای جالبی می گفت .از سوی دیگر در امور نظامی و ابتکاراتش در این حوزه می دیدی ، پایداری و ایثار و برادری اش را می دیدی .همه این ها تو را با او پیوند می داد و مهرش را به دل می انداخت . .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببینید | مستند کوتاه "هدیه به قلب مجروح جُنا" 🔸روایتی از سرگذشت مهمانان سوریه‌ای برنامه معلی و دیدار اخیر مادر و دختر اهل فوعه و کفریا با رهبر انقلاب ببینید... 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹فرزند اولمان پسر بود. فرزند دوم و سوم هم دختر شد. فرزند چهارم که دختر شد، زخم زبان های اطرافیان شروع شد. در منطقه ما پسر زیاد برای خانواده را خوب و دختر پشت سر هم را خوب نمی دانستند. حالم از زخم زبان ها گرفته بود. از روی موسی خجالت می کشیدم که باز دختر دار شدم. وقتی آمد، سرم را زیر پتوپنهان کردم که اشک هایم را نبیند. گفت : چرا گریه می کنی؟ با بغض گفتم: باز هم دختر شد. با خوشحالی گفت خدا را شکر که باز هم دختر شد. زیر چشمی نگاهش کردم.قنداقه دخترش را روی سر گذاشت و گفت: دیگه نگی دختر بده، دختر رحمت خداست، لطف خداست! رفتارش را که دیدم، دلم از غم خالی شد، تمام زخم زبان ها را فراموش کردم. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌وقتِ‌۱۹‌شهریورماه ؛❣ تولدت مبارک دلاور. . .♡ 💢فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است 🕊🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
💢اگر می‌خواهی محبوبِ خدا شوی، گمنام باش، کار کن برای خدا، نه برای معروفیت... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 وَ چہ زیباسٺ ڪہ ٺو ســـر بـدهے با دل و جان و ٺـــو خود جان و سر عـالم و آدم بـاشے... 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠سیره شهــ💔ـــدا💠 غلام شاگرد نانوا بود.🍞🥖 یڪ روز می رفتم خانه, غلام را دیدم یڪ ڪیسه پر از نان و میوه و وسایل دیگر دستش بود.🍑🍒🥖🍓 آرام دنبالش رفتم. دیدم بسته را گذاشت پشت درب خانه اے, آرام دری زد و به راه خودش ادامه داد. می دانستم در آن خانه هفت بچه یتیم زندگے مے ڪنند. تنم یخ ڪرد, ڪاری ڪرد ڪه حتے من و مادرش هم نمیدانستیم. وقتے رسیدم خانه, گفتم :"چرا می خواهے به ڪسے ڪمڪ ڪنے این جور ؟؟ خوب برو داخل بذار تو خونه... با شرم گفت: *دوست ندارم ڪسے مرا ببیند و برای این خانواده بد شود, نمی خواهم غیر از خدا ڪسی بداند!* 👌 ☝راوی پدر شهید ☘🌷☘🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی روزهای غم انگیز و طاقت سوز آخر که شیر بیشه چله گاه یال فرو افکنده بود و عقاب قله های« قوچ خوس» فروغی در دیدگان نداشت و پلنگ -بلندی های سپیدان سر از مجادله ی ماه برتافته بود، به اتفاق دوستان نظیر سردار حدائق، سردار مهدیار سردار مازندرانی سردار شیخ زاده به سراغش رفتیم . پیاپی سرفه میکرد و عذر میخواست و من هرچه سعی میکردم آن برز و بالای گذشته را با لباس سبز و سفید یا با هیمنه ی کلاه تکاوری به یاد بیاورم، قامت تکیده و روی ملول و رنجورش نمیگذاشت و اینک خلاصه ای از آن شمس در مقابلم نشسته .بود به ناگزیر سخن را به گذشته بردیم و یاد کردیم از مجید رؤیایی ،ژولیده سیرت ،حسین نژاد ،محمد زاده، سعید جراحی، نعیمی، کریم حیدری و ... و دوستان به دلداری و سرسلامتی تعارف می کردند که خدا شفا میدهد. ان شاء الله دوباره برمیگردی سر کار و ... ولی او پیش از این جایش را در بهشت قرب الهی یافته بود. در این تعارف و تکلیفها نگاهی به من و شیخ زاده ،انداخت. رفیقان روزهای لباس قرضی و عدس پلوهای نیمه سیر و گفت با لبخند،( که البته من طعم آن لبخند را در نیافتم که تلخ بود یا شیرین) ، که من همه چیز را پذیرفته ام و به این اتفاق دعا کنید تا این حال من به عنوان بیماری بسیار راضی ام و خدا کند، شما هم دعا کنید تا این حال من به عنوان بیماری نباشد، بلکه شیمیایی و به عنوان آثار جنگ باشد که من همش عین دوستانم به خیل شهدا بپیوندم .وقت خداحافظی شاید هیچ یک از ما به ظاهر اشکی بر چهره نداشتیم؛ ولی چنان اندوهی در دلمان لانه کرده بود که گلهای سجاده ی مغرب را حسابی سیراب کرد. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹سال 1354 [شهید] آیت الله سید اسدالله مدنی توسط رژیم پهلوی از تبریز به نورآباد تبعید شدند. موسی که انگار گمشده خود را پیدا کرده بود از ایشان بهره ها برد. یک روز آقای مدنی این آیه را تلاوت و ترجمه و تفسیر کردند: « لَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗوَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا » (آیه 39 احزاب). این آیه را نوشت، چون مؤذن مسجد هم بود، هر بار قبل از اذان در بلندگو آن را می خواند. تکرار خواندن این آیه ساواک و مأموران را حساس کرد. یک روز به مسجد آمدند و حاج موسی را تهدید کردند و گفتند این آیه را نخوان برات دردسر میشه! گفت از کی خواندن آیات قرآن ممنوع شده!!! هنوز مأموران دور نشده بودند که وقت اذان شد. حاج موسی پشت میکروفن رفت و اول این آیه را محکم تر از قبل تلاوت کرد بعد هم اذان گفت!!! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
برادران! عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم استثنا هم ندارد. آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم، آن وقت همه بسیجی‌ها روز قیامت به ما می‌خندند. تا زمانی که ظلمی هست مبارزه هم هست، شکلش فرق می‌کند اما اصلش فرقی نمی‌کند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 🌤صبح آمده ... باز ڪن پنـجره را تا تو را با طنازی لبخندش به صبح ‌بخیری عاشقانه پیوند دهد ... 🌹 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت تیمور مصطفی پور گفتم لااقل از آن همه شناسایی که رفته اید یک خاطره برایم تعریف کن.این خاطره را سال شصت و سه ، سید برایم تعریف کرد. گفت :یک بار که از شناسایی بر میگشتم مسیر را گم کردم و به روز خوردم .چون هوا داشت روشن میشد باید زودتر دنبال جان پناهی میگشتم. نیروی شناسایی به دست دشمن بیفتد حسابش با کرام الکاتبین است. مثل اسرای دیگر نیست. خیلی وقتها اصلاً اسارتش اعلام نمیشود و در بدترین شرایط نگه داری میشود. این افکار هم در ذهنم تاب میخورد در سوادِ تاریک و روشن صبحگاهی سرک میکشیدیم و چشم میدواندم که پلی سنگری تپه ای ،چاله ای تانک ساقط شده ای چیزی پیدا کنم و تمام روز را در آن پناه بگیرم تا شب دوباره از راه برسد و برگردم. در این چشم دواندنهای شتابان و جست و جوهای همراه با ناامیدی سیاهه یک سنگر قدیمی به چشمم خورد نزدیک شدم خیلی محتاط و آرام وراندازش کردم .گونیها کهنه و پوسیده بود. سر در سنگر مقداری فروریخته بود رد عبوری در پیرامون پیدا نمیشد .از خط دشمن هم فاصله ی زیادی داشت و به خط خودی نزدیکتر بود؛ اما به هر حال احتیاط داشت همین که دست روی گونیهای سردر گذاشتم که خم شوم و به داخل اگر چیزی پیدا باشد نگاهی بیندازم، شن ماسه ها از تاروپود گونیهای پوسیده بیرون زدند و به پایین ریختند. با صدای شره ی ماسه ها کمی عقب کشیدم اما پیش چشمم از گردو غبار تاریک شد. بلافاصله یکی از سنگر بیرون آمد و اسلحه رو سینه ام گذاشت که «لاتحرک» جای هیچ عکس العملی نبود، دستهایم را تا نیمه بالا برده بودم و پشتم به دیواره ی نامطمئن سنگر بود. اگر اندکی زیرپای من میزد فرش زمین می شدم در آن حالت خوف و رجا فقط نگاهش کردم .دقایقی را فقط زل زده نگاهش کردم او هم به من نگاه میکرد اول کار تفنگ را محکم روی سینه ی من فشار میداد اما کم کم نوک آن را فاصله داد. نگاهی به چپ و راست کرد و با تلخی و غضب گفت: «روح» اصلاً پشت سرم را هم نگاه نکردم. متوجه نبودم که الان روز کاملاً بالا آمده است و من بین دو خط خودی و دشمن در حال دویدنم. این قدر بود که معمولاً دم صبح خط آرام بود خط دشمن که به دلیل طلوع آفتاب دید نداشت، خط خودی هم معمولاً اول صبح تعطیل بود. این بود که با کمی زیگزاگ رفتن خود را به شیار سنگرهای کمین خودی رساندم و نجات پیدا کردم! .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف حیرت‌انگیز حاج قاسم از شجاعت یک شهید ♨️ مالک اشتر در دنیای مدرن!! _________________ 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت دیدار رهبری با مردم سیستان و بلوچستان 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹از سال ها قبل انقلاب عکس امام را در مغازه اش داشت و آشکار و پنهان با رژیم پهلوی مخالفت و مبارزه می کرد. چند روزی بودغیبش زده بود که خبر آوردند در راهپیمایی کازرون دستگیر شده است. هر چه نوار و اعلامیه در خانه پنهان کرده بود، زیر درخت خانه چال کردم. چند روزی گذشت که پیکی خبر آورد که برای ملاقاتش برویم. وقتی آوردنش لاغر و تکیده شده بود، سر و صورتش کبود و زخم بود. تا او را در این حالت دیدیم، شروع به گریه کردیم. گریه ما را که دید محکم گفت: به جای گریه دعا کنید زودتر این رژیم سرنگون بشه، همه راحت بشیم! تا این را گفت، مأمور ها جلو خودمان شروع به زدنش کردند و او را بردند. بعد از 40 روز آمد. از او تعهد گرفته بودند دیگر کار سیاسی نکند. یک ساعتی از آمدنش نگذشته بود که سراغ نوار ها و اعلامیه ها را گرفت. آنها را از زیر خاک بیرون آورد و دوباره کارش را شروع کرد... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید