وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
سردارمدافعحرم
شهیدحاج#حسین_همدانے🌹
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
سلفی آخر 😭😭😭
آخرین عکس پدر با دختر شهیدش💔😭
#غزه
#طوفان_الاقصی
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#آدرسےقبل_شهــادت
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊
یکی از بچـه های #بسیجـی وارد شد.
پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید.
مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️
فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت :
- شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای #شیرازو بلدی؟
- بلـــــــــه...
- سوار ماشـــین که شدی میگی #دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂
فرهــاد #پیـشانــی جوان را بوسید و گفــت:
بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍
دارالرحمة ، قطعـــه #شهدا ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند.
وقتــے به شـــوق #زیارت مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان #نشانے را درست آمده بود.😭
#شهید فرهاد شــاهچراغی
#شهدای_شیراز
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ 🌷
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی_ششم
حمزه هنوز داشت حرف میزد که انگار توپ فوتبال شوت شد لای درخت گز .باسنش ترکش خورده بود داد و فریادش بلند شد. اما خیلی زود ساکت شد. انگار نصیحتهای چند لحظه قبل خودش را به یاد آورده بود. آقای چناری در حالی که مشغول کار بود به ما دلداری می داد .
احساس میکرد من و
زبیر به دلیل سن و سال کم نیاز به محبت و دلداری داریم. میگفت:
_بچه ها اگه خدا نخواهد ما طوری مان نمیشه من خودم یک بار ترکش کنار قلبم خورد و زنده ماندم.
در همین موقع بود که حسین اسماعیلی فرمانده گروهان که اهل شهر داراب بود
,فریاد زد:
_بچه ها یک آر پی جی به من بدید تا کمین را خفه کنم.
در حالی که آر پی جی را از دست یکی از نیروها میگرفت با خود میگفت:
_یا خدا نیروهایم تلف شدند. خدایا خودت به فریاد برس. اسماعیلی رفت و کمین را با آرپی جی ساقط کرد؛ اما در برگشتن به شهادت رسید.
او قبل از عملیات بنا بود به مرخصی برود ،ولی به دلیل مشغله کاری موفق نشده بود. با سقوط کمین ،آتش تیر مستقیم روی ما تا حدودی کم شد. اما نونی های شلمچه هنوز مقاومت می کردند .با مقاومت سخت و طاقت فرسایی که از طرف نیروهای ما انجام
شد و با ملحق شدن گردان امام مهدی ، نونی های شلمچه بالاخره سقوط کرد .
غرش صدای الله اکبر در میان آهنگ گلوله ها حال و هوای خاصی داشت. انگار صدای شر شر آبشاری که از صخره ای سقوط و بر شکوفه های اطراف پاشیده میشود.
آقای ساریخانی در حالی از کنارمان عبور میکرد که تیری صورتش را درید و خون زیادی فوران کرد.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠کربلا که بودیم ، میثم 3-4 ساعت با اشک و ناله از خدا طلب شهادت کرد. برای خیلی از بچه ها قابل هضم نبود که در این زمان هم کسی طلب #شهادت کند چرا که جنگی در کار نیست.
اما میثم همان جا امضا نامه شهادت خود را گرفته بود.یک سال نگذشت که شهید شد!!
💠فرمانده میثم می گفت:
اکثر روزهای تابستان در حین خدمت، روزه دار بود.
دوست میثم می گفت:
میثم به جای افراد متأهل نگبانی می داد تا آن ها شب را در کنار خانوادهایشان سپری کنند. درحین سربازی با اخلاق خوب خود، امر به معروف و نهی از منکرمی کرد. تعدای از سرباز ها به او علاقمند شدند و تحت تأثیر تبلیغات میثم، شروع به نماز خواندن کردند.
#شهید میثم ملکمی شیرازی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید
عکس نوشته سید رضا سجادیان.zip
9.71M
با سلام
22 عکس خاطره از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان تقدیم به دوستان
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هرچه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک شوید، تجلی ایمان را بیشتر می بینید
#شهید_بهشتی
•➜https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حاج قاسم سلیمانی: شهدا نوراَند، شهدا مقدساند.
💠همون تقدّسی که مقدّسات ما در نزد ما دارد، همون تقدّس را شهدای ما در دل ما دارند.
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🚨 #مراسم میهمانی لاله های زهرایی
گرامیداشت سالگرد شهادت شهید فرهاد شاهچراغی
💢 #باروایتگری و خاطره گویی برادر بزرگوار شهید
💢 #بامداحی: کربلایی حسن مهربان فر
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ پنجشنبه ۱۶ آذرماه/ از ساعت ۱۶
🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃
وادی عشق ..
بسے دور و دراز است..
ولے ...
طے شـــــود ..
جاده ے صــدسالـہ ..
بہ آهـے گاهـے .
#حاج_قاسم 💔🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠پسرم خیلی خوش اخلاق و خنده رو بود.و خیلی هم باغیرت بود.هرکسی کاری داشت ، چیزی لازم داشت حتی اگرشب بود یا هوا بارونی بود حتما به کمکشان میرفت و کار را انجام می داد.
علاقه خاصی به پدربزرگ و مادربزرگها و افراد مسن داشت
بچه ها را هم خیلی دوست داشت
💠ازوقتی ماشین خرید هرسال ما رو میبردمشهد
و میگفت مامان دیگه هرسال رو مشهد رفتن حساب کن.
حتی بعدازشهادتش هم هرسال ب مشهد رفتم.
امسال خیلی دلم هوای مشهد کرده بود رفتم شاهچراغ دیدم پرچم حرم آقا رو آوردن پرچم رو بوسیدم گفتم امام رضا ما رو هم بطلب خیلی دلم هواتو کرده.پنجشنبه رفتم گلزار سرمزارپوریا دیدم خواهر شهیدمیثم کوهکن هم هست (میثم و پوریا باهم دوست صمیمی بودن)دوتامزار فاصله دارن. گفتم مادرت رفت مشهد گفت نه شنبه میره،منم گفتم دوست داشتم برم اما چون بابات هم هست مزاحم نمیشوم
اگرتنهابود باهاش میرفتم.که گفت اتفاقا بابام کنسل کرده و مامانم و خالم باهم میرن .گفت شما هم میتونی بری چون برا سه نفر بلیط گرفته بودیم که همونجا دخترم چک کرد یدونه جای خالی بود و رزرو کرد و منم رفتم.و واقعا بعد شهادتش هم هرسال منو میبره مشهد.
#شهید پوریا قاسمی
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی_هفتم
زیادی از آن فوراً کرد با دست پاچگی پرسیدم:
- آقای ساریخانی چی شده؟ عصبانی شد و گفت:
_مگه صورتم را نمی بینی؟
تازه فهمیدم پرسش من از روی حواس پرتی و دست پاچگی بود با فرار عراقیها چراغ های نفر برها و تانکهای در حال فرار آنها را دیدم آر پی جی نیز مدام به سمت آنها شلیک میشد از تیر مستقیم خبری نبود اما خمپارهای زمانی مانند بـاران بـر سرمان فرو ریخت.
فرمانده گردان آقای پورکمال بود او از کنار خاکریز با حالت بدو ،رو
عبور میکرد و میگفت:
- بچه ها سنگر بزنید.
کنار من و زبیر که رسید .گفت:
_چریک چرا دست به کار نمیشی؟ زود باش سنگر بزن!
قبل از عملیات با من و زبیر شوخیهایی از این قبیل داشت و این تعبیر چریک را قبلاً به کار برده بود .خیلی زود بیلچه را از کوله پشتی بیرون کشیدم و شروع به شکافتن خاک کردم. سنگری با سلیقه خود آماده کرده بودم که همه از آن خوششان می آمد. درب آن را تنگ و داخلش به اندازه قد خودم به شکل قبر درآوردم از یکی از بچه ها پرسیدم:
_ساعت چند است؟
- ساعت سه بامداد است.
تعجب کردم. احساس میکردم ساعت حول و حوش یازده شب باید باشد. از این که لحظات به تندی میگذشت متحیر شدم.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊قدرت شهدا
🌹دایورت شماره حاج حسین یکتا به حاج حسین کاجی
💢حتما ببینید
#شهدا زنده اند...
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
نشردهید
👇بخشی از وصیتنامه شهید سیدرضا سجادیان
🇮🇷خدایا چقدر زیباست مرگ در راه تو و شمع گونه سوختن، آنسان که بتوان روشنیبخش جامعه بود و خدایا میدانم تو کیستی نه آنگونه که علی دانست. خدایا تو را با دیده دل دیدهام نه آنقدر که محمد (ص) دید، خدایا به تو، کتابت و هر آنچه از توست یقین دارم، نه آنگونه که امام و رهبر من خمینی عزیز دارد.
و اینک ای مهربانترین خوبان، مرا به آنچه از تو نیست کافی گردان، یاریم ده، ای هستیبخش که جز تو از هیچکس و هیچچیز خوف نداشته و مظاهر مادیات اندوهگینم نسازد.
خدای من هنگامی که محمد (ص) و علی (ع) تو را آن طور میستایند و ازخودبیگانه میشوند و ترس از عذاب تو آنها را بیهوش میکند ما چه کنیم؟
خدایا آنقدر میدانم که آنچه ما را از یاد تو و رسیدن به تو غافل گردانیده، خود ما هستیم. یاریمان ده که از زندان خویشتن آزاد شویم. خدایا نمیدانم بعضیاوقات آنچنان در حال سجود هستیم که از جامدات هم بدتریم، اما ای مقصودم و ای امیدم و ای مرادم، لحظههای اندکی هم در زندگیام بودند که از التهاب لقاء تو سوختم.
خدایا جز تو را نمیخواهم، یارم باشی خدایا...
و سخنی کوتاه با بندگان خدا:
مگر نه این است که پروردگارمان ما را جز برای عبادت و بندگی نیافریده، اندکی اندیشه کن، با خود خلوت کن که بیهوده خلق نشدهایم، بیهوده زنده نیستیم و بیهوده از دنیا نرفته و با رفتنمان همه چیز تمام نمیشود، مگر نه این است که دنیا مزرعه آخرت است.
آخر چه چیز مانع تفکر ما در خلقت آسمانها و زمین میشود و چه چیز ما را از جهاد در راه خدا بازمیدارد!!
💢قصه پرغصه غزه این روزها واقعا رنج آور هست ....
دلمان هر روز بیشتر از قبل میگیرد...😔
صحنه های وداع پدرو مادرها با فرزندان بسیار دردناک هست ...😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
مثل فنر از جا کنده شد. همیشه جلوی پای بسیجی بلند می شد و بعد انگار سال ها همدیگر را ندیده باشند، می پریدند بغل هم.
تا می دیدشان، گل از گلش می شکفت. می دوید طرفشان؛ آن ها هم. حاجی برای بچه ها یا یک پدر بود، یا یک پسر، یا یک برادر.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃
آمدہ ایم به استقبال شما ...
تا پیدا کنیم خودمان را؛
نشـانی زندگــی مان،
از مسیر شمـا می گذرد...
ای که مرا خواندہای،راہ نشانم بدہ..💔
#شهید_گمنام
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#فدایی_امام_زمان عج
ارتباط قلبیاش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و میگفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمیدارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را میشنید به عنوان احترام بلند میشد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه میکرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)».
🍃🌷🍃🌷
#شهید عبدالحمید حسینی
#سالروزتولد🎊🎊
#شهداےفارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی_هشتم
دو شب نخوابیده بودیم و آن شب هم غروب تا نزدیکیهای صبح در حال جنگیدن بودیم .داخل سنگری که با بیلچه آماده کرده بودم ،دراز کشیدم و به زبیر گفتم:
- اگه خبری شد بیدارم کن.
نه زیرانداز و نه پتویی داشتم .همچون طفلی که بر تشک نرم خوابیده باشد به خواب خوش فرو رفته بودم .دیگر نه از صدای انفجارهای پیاپی خمپاره ها بیدار میشدم و نه از سوز سرمای استخوان سوز شلمچه. در دل خاک به خوابی عمیق فرو رفتم.
یک آن با شنیدن کلمه ای غیر منتظره از خواب بیدار شدم. گویی شنیدن این کلمه ها از صدای انفجارات رعب انگیز تکان دهنده تر بود. یکی مدام میگفت:
- تعل! تعل!
با شنیدن این کلمات احساس کردم که دشمن در حال به اسارت بردن ما است.
از نام و کلمه اسارت نفرت خاصی داشتم .برای همین هم بارها دعا کرده بودم که اسیر نشوم .شوکه شده بودم که چه باید بکنم .دستم به اسلحه رفت و سرم را از شکاف سنگر بیرون آوردم و حالت هجو می گرفتم. میخواستم تیراندازی کنم اما چشمم به اطراف که افتاد دیدم هوا روشن شده و ستونی از اسرای دشمن را از کنارم عبور میدهند. زبیر مشغول تماشای این صحنه بود. صف اسیرها را نگاه کردم یکی از اسرا که چهره سیاه سوختهای داشت به قمقمه آب من نگاه کرد و گفت:
- ماء!
بلافاصله فهمیدم که تشنه است. قمقمه را درآوردم و تعارف کردم .قمقمه را گرفت و تا قطره آخر نوشید بعد قمقمه را به جای این که به من بدهد، دور انداخت .نمیدانم برای چه این کار را کرد به نظرم خیال میکرد که قمقمه خالی دیگر به دردم نمیخورد.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️بابایم برگشته ولی با استخوانهای شکسته
🔹مرثیهخوانی دختر شهید مدافع حرم الیاس چگینی در مراسم استقبال از پدرش در قزوین
😔چقدر دیدن دلتنگی دختران شهدا سخته!!
شهید مدافع حرم🕊🌹
#الیاس_چگینی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️
🌹عبدالعلی از همان کودکی به مسجد علاقه داشت. می رفت آنجا هم نماز می خواند هم به خادم کمک می کرد و به نماز گزاران چای می داد. از همان موقع بهش می گفتیم: شیخ!
یک شب دیدیم تا ساعت 8.5، 9 از علی خبری نشد. نگران کوچهها را گشتیم، آخر هم وقت نماز در مسجد محل پیدایش کردیم. بعد از مدرسه به مسجد رفته بود و همان جا پشت یکی از ستون ها، روی دفتر و کتابش خوابش برده بود!
بچه که بود، یک بار پول دادیم آش بخرد. آش خرید و آمد اما دوباره سریع قبل از اینکه چیزی بخورد،از خانه خارج شد. گفتم: کجا می ری مادر!
گفت: دو ریال به آشی بدهکار شدم. می رم که بده را بدهم.
گفتم: حالا چه عجله ای،بخور بعد می دهیم.
گفت: شاید، شب از مدرسه برنگشتم، چرا باید مدیون او باشم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔸میگفت:
هر وقت خالص شدم
شهید میشوم ...
🔹در ۱۵ آذر ۱۳۵۹ در حالی که پیروزمندانه از عملیات بازمیگشت، بالگردش مورد اصابت راکت یک فروند هواپیمای جنگنده دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
#سیمرغ_مازندران
#شهید_خلبان_احمد_کشوری
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz