eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * خورشید در حال غروب بود و صدای زنگ گوسفندان که از کوه بر میگشتند شنیده می شد .پدر که چوپان گله بود یواش یواش در حالی که خستگی در صورتش نمایان بود از پله ها بالا آمد تفنگ ساچمه ای هم در دستش بود. به استقبال پدر رفتم، پرسید: - چه خبر است؟ فعلاً بيا استراحت کن _ _نه بگو چی شده؟ - بچه هایی که با عبدالرسول جبهه بودند همه آمده اند اما عبدالرسول نیامده . تفنگ در دستش شل شد. آن را از دستش گرفتم. دستهایش را بالا برد با یک دست کلاه بندی را از سرش در آورد و گفت: - خدایا! یک بار دیگه عبدالرسول را به من بده صدای شیون و گریه بلند شد .هیچ کس نبود که گریه نکند. اگر چه دلم شکسته بود اما احساس کردم که باید قوی تر از این حرفها باشم . به دلداری پدر و مادرم پرداختم. برادر کوچکم عباس بسیار عبدالرسول را دوست داشت مدام سراغش را میگرفت .از بس به او دروغ گفته بودم داشتم کلافه میشدم . نوروز فرا رسید همسایه های ما که سالهای قبل مراسم عید باستانی نوروز را به جای میآوردند و به دید و بازدید هم میرفتند؛ خانه نشین شدند و نگران از وضعیت پیش آمده بودند .بالاخره پدرم دو نفر از بستگان را مأمور کرد به شهر بروند و از وضعیت عبدالرسول کسب اطلاع کنند . دوستانش میگفتند که مجروح شده و از آن طرف اشک میریختند ما هم دوست نداشتیم به خود بقبولانیم که دروغ میگویند. علی رغم این که یقین داشتم عبدالرسول شهید شده ، باز هم دلم میخواست حرف همرزمانش را قبول کنم که مجروح شده است .همراه دو نفری که پدرم مأمور کرده بود به شهر بروند سوار یک موتور سیکلت شدم و به شهر رفتیم. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلنوشته سردار حاج قاسم سلیمانی: اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنم. هرگز نمیخواستم نظامی شوم. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم. 🔹من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدم‌کشان است نه برای آدم کشتن... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹 مدتی بود که لباس کهنه و پوسیده ای می پوشید. یک رو ز به او گیر دادم و گفتم، کاکاعلی، این لباس چیه که می پوشی، شما فرمانده تخریب هستید، این طرف و آنطرف می روید باید لباس مناسب تری بپوشی. گفت: این لباس لباس شهید ایرلو( فرمانده تخریب لشکر المهدی) است. جا خوردم، خدا بیامرز شهید ایرلو قد و هیکلی درشت داشت، اما کاکا علی جثه ای نحیف و کوچک. جریان را پرسیدم گفت: این لباس را دادم به بهترین خیاط های شهر تا آن را قد و قواره من کنند. نگاهی به شکاف روی آستين لباس انداختم و گفتم: این چیه، این را هم می دادی برایت بدوزد. نگاهی عاشقانه به آن پارگی انداخت و گفت: نه، این جای ترکشی است که به پیکر شهید ایرلو نشسته است. زمان هایی که ناآرامم و به آرامش نیاز دارم، سرم روی این درز می گذارم و آرام می شوم. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
▪️بچه هاۍ تفحّص تلاش زیادۍ کردند،اما شهیدۍ پیدا نمی شد یکۍ از دوستان نوار مرثیه را گذاشت اشک همه جارۍ شد. 🔸آن روز ، رمز حرکت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود مشغول جستجو بودیم که یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب ڪرد.با سرنیزه مشغول کندن شدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد مطمئن شدم شهیدۍ در اینجاست با ذکر یا زهرا خاک ها را کنار زدیم متوجه شدیم شهید دیگری هم در کنارش قرار دارد به طوری که صورت هایشان رو به همدیگر بود. 🔸وقتی پیکر شهدا را خارج کردیم،با کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هردو شهید نوشته شده: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم» 📚برگرفته از ڪتاب«مهرمادر». عج 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 می‌گویند: روزی را صبـــحِ زود🌤 تقسیم می‌کنند .. هر جا که هستید سهمِ امـروزتان رزق سُفره‌ی شهــدا ... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠نوشته بود من برنمیگردم مگر با زیارت حسین(ع) یا شهادت! خوابش را دیدم. با خنده گفت مادر دست چپم و دوتا از دندان هایم را در حرم امام حسین جا گذاشتم! روز بعد رفتم معراج شهدا. با اصرار پیکرش را دیدم، دست چپش قطع شده، زیر لبخند زیبایش هم جای دو دندان خالی بود! احمد اژدری شهادت : 🌱🌹🌱🌹🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * . گاهی متوجه می شدم آن دو نفر تا از من فاصله میگیرند و یواشکی پچ پچ میکنند. پیش آنها رفتم. مقابل مسجد امام سجاد شهر نورآباد، زیر یک درخت کاج بودیم. گفتم: - شما را به خدا به من هم بگویید چه شده است؟ بهروز آهی کشید و گفت: _شما این جا باشید تا من برگردم از ما دور شد دوباره از ابراهیم خواهش و التماس کردم. او زیاد حرف در دلش جا نمی گرفت و گفت: _ای چه بگم؟ حقیقت این است که عبدالرسول شهید شده است. گفتم: _چه جوری؟ گفت: - شهید شده دیگه! همانجا نشستم و گریه کردم طولی نکشید که بهروز نزد ما برگشت. وقتی متوجه شد که من فهمیده ام مقداری دلداریم داد. معلوم شد که آنها از ماجرای شهادت برادرم باخبرند فقط آمده اند ببپرسند که شهید کی به شهرستان میرسد .به طرف محل حرکت کردیم. وقتی پدر و مادر مرا ،دیدند سراسیمه به استقبالم آمدند و وضعیت را جویا شدند ! خدایا چه بگویم؟ بگویم تمام شد؟ بگویم عبدالرسول فرزند بزرگ و امید خانواده شهید شد؟ از خدا کمک خواستم آمادگی لازم را در خودم به وجود آورده بودم گفتم: - مجروح شده.. پرسیدند: _کجاست؟! گفتم:تبریز دوست روزی به همین منوال گذشت.شب ها در جایی گریه می کردم .برای استراحت با فیروز پسرعمو به منزل عموحسین علی می رفتیم.آنجا نیز اشک و آه بود. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سالروز عملیات و پرکشیدن دست‌بسته‌ی 175 که زنده به گور شدند...😭 🇮🇷چه عزیزانی که برای حفظ این خاک پرپر شدند.... و چه قدر ماها قدر شهدا را دانستیم ....؟؟ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹 سال 65، بارندگی شدیدی شد و سیل بیشتر روستا ها و جاده ها را پوشاند و خرابی های زیادی را ایجاد کرد. کاکا علی، به سرعت تعدادی چکمه و بادگیر تهیه کرد و گروهایی برای کمک به مردم تشکیل داد. گروهی افراد مسن و کودکان را جابه جا می کردند عده ای هم در جاده ها به یاری مردم می شتافتند. همین کار های کوچک دید خیلی از مردم را نسبت به بسیجی ها و حزب الهی ها عوض کرد. بعداً خودش می گفت، چه تمام اعمالم، چه آن روزی که به کمک مردم سیل زده رفتم. شاید علتش این بود که در آن بل بشو و آشوب، هر کس به فکر خودش بود جز کاکا علی که خود را فراموش کرده بود و فقــــــط مردم ناتوان و مستضعف را می دید که نیاز به کمک و یاری دارند. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شدت درد نمیتونه فریاد بزنه !😭 لعنت به صهیونیست و حامیانش ... لعنت به سکوت عرب لعنت به بی تفاوتی بعضی ها😭 🌱🌷🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت: دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم. در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است در عملیات کربلای ۴ شهید شد ، وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای ۵ پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد. 🌹 مجید لردان شهادت: 1365/10/4- شلمچه 🔶🔹🔶🔶🔹🔶🔶🔹🔶 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz