﷽
#ﻃــﺮﺡ_ﺁﻣـــﺎﺩﮔـےﺑــﺮاے_ﻣﻴﻬـﻤﺎنے_ﺷﻬـــﺪا
اﻳﻦ ﻫﻔﺘہ #قرائت ﺩﺳﺘــہ ﺟﻤﻌــے ﺫﻛــﺮ:
#ﺻﻠﻮاﺕ ﺑﺎ ﻭﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
#هدیـــہ ﺑﻪ ائـــمہ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ , ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و
و #ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡ و #ﺷﻬﺪاﻱ اﻧﻘﻼﺏ اﺳﻼﻣﻲ
اﻣــﻮاﺕ و ﮔﺬﺷﺘــﮕﺎﻥ و...
🌹🌹
ﻫــﺮﻛﺲ ﺑہ ﻫﺮ ﺗﻌــﺪاﺩ ﺑﻪ مےﺗﻮاﻧـﺪ ﺩﺭ ﺧﺘــﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮﺷــﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨــﺪ
👆👆👆
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
هر شب جمعه که دلتنگ زیارت میشوم
میروم در گوشه ای غرق عبادت میشوم
یا سلامی میدهم از بام خانه بر حرم
چون کبوتر راهی صحن و سرایت میشوم
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_48868764.mp3
17.39M
📻زمينه| دم در خونه نامرداى مدينه
🔸مداح: حاج محمود كريمى
✍ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩاﻧﻠﻮﺩ
#فاطمیه
🏴
دیگر آن خندهی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطرهی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
شهادت #حضرت_فاطمه_زهرا_(س) تسلیت باد
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
جاےشهید میثمی خالی ڪه...😔
قبل از رفتن ...
زیارت حضرت زهرا (س) خواند.
شهادت حضرت نزدیک بود و
رمز عملیات هم یا زهرا (س) !
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛
امّـا دیگر بر نگشت ...
كربلای پنج بود كه تركش خورد
بردنش بیمارستـان ...
چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد
آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود.
#شهیدحجةالاسلام_عبدالله_میثمی
#ایام_شهـادت
🍁☘🍁☘
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﻓﺎﻃﻤي
#شهداوحضرت_زهرا(س)
شهـدا مادری انـد💚
همین استـ که مےشوند:
❣گمنـامِ گمنـامِ گمنـام ..
همین است که اینجا عجیب
#عطر_یاس_مےپیـچد💚
#یادشهداباصلوات
#کلام_علما
💠 حجتالاسلام صبر آمیز: اگر صدیقه کبری، حضرت زهرا سلام الله علیها لیلهُ القدر است و اگر لیلهُ القدر، خیر مِن الف الشهر است، پس مجالس ایام #فاطمیه ی این بانوی ِمظلومه، خیر من الف مجالس است؛ با حضورمان در آنجا ارزاق معنوی ِ یک سال، بلکه یک عمر خود را بگیریم که تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِی حَتَّیٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ.
👇👇👇
🆔 @shohadaye_shiraz
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی
✫⇠قسمت :1⃣1⃣
#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
بازهم سعی می کرد که این مطالب را از من پنهان کند. فقط تا آنجا که حس کنجکاویم به دنبال این قضیه بود, فهمیدم که گردان ایشان در آن عملیات حماسه تاریخی آفریده اند که این همه مورد توجه مسئولین قرار گرفته است.
به هر شکل آن ایام هر روز در این مراسم و آن مراسم شرکت می کرد. یادم هست که در یکی از روزها کنار پنجره ایستاده بودم که متوجه شدم آقا مرتضی از ماشین پیاده شد. چند دقیقه ای با یک نفر همان پایین مشغول صحبت کردن شد. کنجکاو شدم زمانی که به اتاق وارد شد, پس از احوال پرسی مختصری رو به ایشان کردم و گفتم :
آقا مرتضی سوالی بکنم جواب قانع کننده ای به من می دی؟
گفت:بفرمایید!
گفتم:برای چه شما را مرتب در این مراسم و آن مراسم دعوت می کنند و هدیه به شما می دهند و گل به گردنتان می اندازند؟
گفت:خودم هم گیج و مبهوت هستم، مگر ما چه کرده ایم جز اینکه به تکلیف خود عمل کرده ایم!
دیگر چیزی نگفت و شروع کرد به بیرون آوردن لباسهایش.
راستش را بخواهید ته دلم از این جواب او اصلا راضی نبودم و می دانستم که حتما یک مسئله ای پیش آمده که متقابلا این رفتارها با او می شود. ولی چون متوجه شدم که خودش خیلی راضی نیست که کار بزرگ او بیان شود, من خیلی اسرار نکردم.
فقط در ادامه سوالم به ایشان گفتم پس این آقا که پایین با شما صحبت می کرد چه کسی بود؟
خندید و گفت:بنده خدا اشتباه گرفته بود. او به من گفت که عکست را در روزنامه دیده ام من هم به ایشان گفتم آن عکس چهره من نیست!
یکی دو روز گذشت یک روز صبح, یکی از همسران ساکنین هتل که خرمشهری هم بودند به اتاق ما آمد و رو به من کرد و گفت:
خانم جاویدی من عکس شوهرتان را در روزنامه دیده ام!
خبر جدیدی نبود, ولی خیلی مایل بودم که آن روزنامه راببینم. از او خواهش کردم که آن روزنامه را برایم بیاورد. ایشان به من گفت:
شوهرم که آمد از او می گیرم و برایتان می آورم.
در همان روزها بود که من بواسطه کار واجبی که برایم پیش آمد به فسا رفتم.
علت این مسافرت هم ازدواج خواهرم بود. در همان فاصله مجددا ایشان به همراه یگان خدمتشان به کردستان عزیمت کرده بودند. در آن ماموریت شدیدا مجروح شد. یکی دو روز قبل از رفتن ایشان به آن ماموریت من هم به اهواز رفتم. یک روز از کردستان با من تماس گرفت و صادقانه خبر مجروح شدنش را داد...
من خیلی ناراحت شدم و از پشت تلفن گریه می کردم و حرف می زدم. با همان حال گرفته به او گفتم :آقا مرتضی تو را به خدا بگو کجایت ترکش خورده؟
گفت:به خدا چیز مهمی نیست یک زخم سطحی بیشتر نیس...
📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @shohadaye_shiraz
🌊 دجله ... فرات ...کارون ...
همه با هم یکی شده بودند
تا اروند خروشان را بسازند
و میزان عزمِ مردان این سرزمین را
محک زنند !
باد و باران ...
دلهـا را می لرزاند ...
حال آنکه آنها "سر" سپردند و
"دل" به آب زدند ...
سالک که باشی راه می سازی
و تا خـدا امتداد می دهی !
اسمش را هرچه میخواهی بگذار
بگذار ... " والفجـر ۸ "
🔸تاریخ عملیات: ۲۰ بهمن ۱۳۶۴
🔸رمز : یا فاطمه الزهرا (س)
🔸منطقه : شبه جزیره فاو
#آغاز_عملیات_والفجر۸
#یا_زهرا_س
#یادشهداباصلوات
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💠 جشن #بعثت_انقلاب
🔸امام #خامنهای:
🔹 روز ۲۲ بهمن و راهپیمائی ۲۲ بهمن مظهر #اقتدار_ملی است؛ مظهر اقتدار ملت ایران است؛ مظهر حضور مردمی و اراده و عزم ملی ملت ایران است.
🔹 مرد و زن و پیر و جوان، در همه شرایط به خیابانها میآیند و خودشان را در سرتاسر کشور در مقابل چشم بینندگان قرار میدهند؛ این خیلی باعظمت است.
#الله_اکبر
#از_انقلاب_تا_ظهور
#ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ 22 ﺑﻬﻤﻦ
#ﻫﻤﻪ_ﻣﻴﺂﻳﻴﻢ
#یادی_از_شهدا
داشتیم میرفتیم سمت هلیکوپترها.
توی مسیر آقا #مهدی_باکری یک تسبیح #مرگ_بر_آمریکا گفت.
میگفت آقای مشکینی فرمودند: ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست...
#شهید_مهدی_باکری
#درس_اخلاق
👇👇
22 ﺑﻬﻤﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻲ ﺁﻳﻴﻢ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✌️ #می_آیم_چون...
یکی ذبح شد، یکی زنده به گور شد، یکی اِرباً اِربا...
سهم من فقط چند قدم است و چند شعار..!
#همه_مےآییم
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷نوار کاست روضه حضرت زهرا(س) را روشن کرد و بی خجالت و رودربایسی با من، شروع کرد به زار زار گریه کردن، به طوری که صدای هق هق و ناله اش تمام خانه را فرا گرفت. وقتی کمی آرام شد، گفت: « نمی دانم چرا هر وقت در مورد حضرت زهرا(س) چیزی می شنوم نمی توانم خودم را نگه دارم و اشک از دیدگانم جاری می شود!»
🌷دیدم توی بازار رضا مشهد، از مهر فروش ها سراغ چیزی را می گیرد... ساعتی دنبالش بودم تا بالاخره چیزی خرید. گفتم آقا رضا دنبال چی بودی؟
گفت: تربت کربلا...
گفتم برای چی؟
گفت: می خواهم کام دخترم زهرا را با تربت کربلا باز کنم!
🌷از مشهد برگشته بود. دستم را گرفت و با حالتی زار گفت: چقدر در کنار ضریح برای تو و تنهایی بعد از من گریه کردم، تو و زهرا را به آقا امام رضا سپردم!
متعجبانه گفتم: زهرا کیه؟
با لبخندی پدرانه گفت، دخترمان را می گویم! می دانم با آمدن زهرا من باید بروم.
گفتم واقعا بچه ما دختره!!!
🌷بی خبر از جبهه آمد!
گفتم: «تو چطور می دانستی که زمان دنیا آمدن بچه نزدیک است؟»
گفت:« من از خدا چیزی می خواستم، می دانم که الان موقع آن است!»
شب بعد ناخودآگاه به رضا گفتم، نمی دانم چرا احساس می کنم امشب باید قرآن بخوانم، نشستم به قرآن خواندن. صبح نشده، زهرا بدنیا آمد.
چه احساسی داشت رضا وقتی دخترش را می دید، یک پارچه نور شده بود. دخترش را، زهرایش را در آغوش گرفته بود و در گوشش اذان و اقامه می گفت، بعد هم کامش را با تربت کربلا و آبی که از جبهه، از روضه حضرت زهرا آورده بود گشود.
انگشتش را توی دهان زهرا گذاشته بود. گفتم چی کار می کنی؟
گفت: داره شیره جانم را میمکه، دخترم آمد من باید بروم!
🌷آخرین باری که زهرا را دید، زهرا 9 روزه بود. زهرا را جلو خود گذاشته و برایش از شهادت می گفت، از اینکه بابا باید برود و دختر باید غم خوار مادر باشد! نگاه مهربانش همچون باران رحمت بر زهرا می بارید.
زهرا آن شب خیلی بی تابی کرد. رضا او را در آغوش کشید و چیزی در گوشش گفت، زهرا آرام شد و سکوت تمام وجودش را فرا گرفت.
🌷رضا در شب اول عملیات والفجر هشت، با رمز یا زهرا به شهادت رسید. رضا را به معراج شهدای شیراز آورده بودند. بعد از یک هفته هنوز خون از زخمش جاری بود. زهرا خیلی بی تابی می کرد. زهرا را روی سینه رضا گذاشتیم. آرام شد و شروع کرد به خندیدن. روی لب های رضا هم لبخند آمد. زهرا را بلند کردیم... گریه اش شروع شد، لبخند هم از روی لب های رضا رفت...
🌷بعد از شهادت رضا بود. زهرا به شدت نا آرامی می کرد، در تب می سوخت و گریه می کرد. واقعاً عاصی شده بودم دیگر توان و قدرتی برای آرام کردن زهرا نداشتم. رو به عکس رضا کردم و گفتم: «آقا رضا خسته شدم، خودت می دانی و زهرا، من که نمی توانم او را آرام کنم!»
جانماز رضا، همیشه همان جا که نماز می خواند پهن بود و عبایش تا شده و مرتب روی آن. زهرا را گذاشتم روی زمین، کنار جانماز. از خستگی چشم هایم روی هم افتاد. چشم که باز کردم، به خودم که آمدم دیدم خبری از صدای گریه زهرا نیست!
از جا پریدم. زهرا کنار جانماز رضا آرام خوابیده بود. دست به پیشانی اش زدم، دیگر از آن تب سوزان هم خبری نبود. چشمم رفت روی جانماز، دیدم عبای رضا گویی پوشیده شده و دوباره روی جانماز افتاده!
📚 از مجموعه #شمع_صراط
📄 برش هایی از کتاب #مقیم_کوی_رضا
🌸🌾🌸🌾
#شهیدرضاپورخسروانی
#شهدای_فارس
🌸♥️🌸
سمت: معاون مخابرات لشکر 19 فجر
شهادت: 22/11/1364
#عملیات والفجر8
🌷🌷🌷🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
🔺مسئولین بهتر است این تصویر را بر سر در اتاقشان نصب کنند تا یادشان نرود که این پدر و پسر قمی (که گویا پای ثابت تمام راهپیماییها نیز هستند) امروز به اندازه یک ویلچر هم از #سفره_انقلاب سهم خواهی نکردند؛ این کشور به همت و شور این مردم سر بلند ایستاده، نه مدیران پرتوقع، لکسوس سوار و نجومی بگیری که مدام "پُز" ژنشان را به این و آن میدهند!!
#ذخائر_نظام
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75