#ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﺷﻴﺮاﺯ
👇👇👇
تا وارد اتاق شدم از خواب پرید
رو پیشونیش عرق نشسته بود
گفتم : چی شده داداش؟
گفت: یه ساعت بود با حضرت زهرا (س) حرف میزدم
ادامه داد: فقط از خدا میخوام که روز شهادت بی بی شهید شم .
روز شهادت حضرت زهرا (س) بود
قنوت نماز صبح بود که ترکش خورد به پهلوش ...
#شهید علیرضاهاشم نژاد
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ
#ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻛﺮﺑﻼﻱ 5
☘🌷☘🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#مادرانه
خندهات آتش میزند دلخستهام را
وباز پریشان میشوم در عطر لباست...
نازنینا گم شدهام در زمان و باز
خاطرم را در یادت آرام میکنم،
بخند تا تعادلم بهم نریزد....
#سردارشهید_علیرضا_هاشمینژاد🌷
#اﻳﺎﻡ_شهادت
#ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ_ﻣﻨﻮﺭ_بایاد_شھـــــدا🌹
☘🌺☘🌺
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ
و ﮔﺮاﻣﻴﺪاﺷﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻛﺮﺑﻼﻱ 5
#ﻟﻂﻔﺎﻣﺒﻠﻎ ﺑﺎﺷﻴﺪ🌷
ﻣﺮاﺳﻢ اﻣﺮﻭﺯ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ
شهدای غریب شیراز
ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ و ﮔﺮاﻣﻴﺪاﺷﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻛﺮﺑﻼﻱ 5 #ﻟﻂﻔﺎﻣﺒﻠﻎ ﺑﺎﺷﻴﺪ🌷 ﻣﺮاﺳﻢ اﻣﺮﻭﺯ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸ
#ﻃﺮﺡ_ﺁﻣﺎﺩﮔﻲﺑﺮاﻱ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ_ﺷﻬﺪا
اﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ #ﺫﻛﺮﺷﺮﻳﻒ:
*#ﺻﻠﻮاﺕ ﺑﺎ ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ*
*#ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ)و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ(ﺭﻩ ) و ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و اﻣﻮاﺕ و...*
*ﺑﺨﺼﻮﺹ #ﺷﻬﻴﺪاﻥ ﻗﺎﺳﻢ ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﻲ*
*#ﺷﻬﺪاﻱﻛﺮﺑﻼﻱ5*
اﺯ ﺟﻤﻠﻪ #ﺳﺮﺩاﺭاﻥ ﺷﻬﻴﺪ
ﺷﻬﻴﺪ ﻋﻘﻴﻘﻲ
ﺷﻬﻴﺪ ﻫﺎﺷﻢ ﻧﮋاﺩ
ﺷﻬﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺟﻮاﺩ ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ
ﺷﻬﻴﺪ اﻋﺘﻤﺎﺩﻱ
ﺷﻬﻴﺪ ﻏﻴﺒﻲ
( اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺗﺸﻮﻥ ﻫﺴﺖ)
*ﻫﺮﻛﺲ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﻌﺪاﺩ ﺑﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﺘﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چه حقایقی قرار است به مردم گفته بشود؟
🔸پست قابل تامل ﺩﺭ ﺳﺎﻳﺖ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﻱ نشان از چه چیزی دارد که رهبری می گویند بنده اینجا در منبر نماز جمعه در خطبه ای که در حکم نماز است #حقایقی را باید بیان بکنم ؟
#امام_خامنه_ای
#اقتدا_به_مقتدا
#نماز_جمعه_تاریخساز
🔴 ﺧﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ 🔺🔺
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
امام مونه 💓
گیریم ڪه جملے هست،
غمے نیست...
یڪ فتنهےبین المللےهست،
غمے نیست...
ماتجربه ڪردیم ڪه درلحظهے فتنه
تارهبرما سیدعلے هست غمےنیست...☺️🍃
فدایسیدعلیجانم❤️
سالِ ۷۸
گفته بودی اگر عکسِ مرا پاره کردن عیبی نداره ...
سالِ ۸۸
گفتی جانِ ناقابلی دارم...
این جمعه چه روضه ای برایِ ما داری ؟
رهبرِمن...
روضههایدهساله
ﻣﺎ ﺭا ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺸﺖ
☘🌺
#اﻣﺎﻡ_ﺧﺎﻣﻨﻪ اﻱ
#ﺩﺭﻓﺮاﻕ_ﻣﺎﻟﻚ_اﺷﺘﺮاﻧﻘﻼﺏ
#ﺧﺒﺮﻱ_ﺩﺭﺭاﻩ_اﺳﺖ
🔺▫️🔺▫️🔺▫️
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
🌹فرازی از وصیت شهید حاج قاسم سلیمانی:
اشک و سلاح سرمایهی من است. ای خدای عزیز و خالق بیهمتا! دستم خالیست، توشهای برنگرفتهام. فقیر در نزد کریم چه حاجت به بردن توشه؟
#ﻓﺪاﻱ_این_اشکها_وغم_نگاهت_سردارم 😔
🏴
◾️◾️☘☘◾️◾️
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ۺهیدبابک_نورے💫
رِفیق..!
به هیچڪَس وابَستِه نَشو
الّا حُسین(ع)
بِهتَرینها تا ورودی قَبر هَستن باهات
امّا حُسین(ع)..
#عشقاولوآخرمن..
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈
#ﺷﺐ_ﺟﻤﻌﻪ ﺷﺐ ﺯﻳﺎﺭﺗﻲ اﺭﺑﺎﺏ
#ﺷﻬﺪاﻛﺮﺑﻼﻳﺎﺩﻣﺎﻫﻢ_ﺑﺎﺷﻴﺪ 🌷
☘🌷☘🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری
#نویسنده_نجمه_طرماح
#قسمت_چهل_و_هشتم
#منبع_کتاب_سرّسر
تا رسیدیم خانه فاطمه از سرکار برگشته بود. گفت بابا زنگ زده و خداحافظی کرده. اگر این وقت روز هم میخواستم تنها باشم دلتنگی بدجوری آزارم می داد. ناهار کشیدم و دور هم غذایمان را خوردیم. تا دستی به سر و روی خانه کشیدم پیامک برایم رسید. شانزده و بیست دقیقه.
"سلام علیکم با توکل بر خدا من پریدم"
به پرواز لبنان هم رسیده بودند. خدا را شکر که بعد از یک ماه انتظارش به سر رسید. هروقت از سوریه می گفت و انتظارش برای رفتن، با اینکه در نبودنش دلم خیلی می گرفت، اما دوست نداشتم این طور ببینمش. پیامک را که خوندم روی مبل روبه روی تلوزیون نشستم. گوشی را همینطور توی دستم نگه داشتم. تلوزیون را روشن کردم و اگرچه برایم مهم نبود چه پخش می کند، اما خیره به صفحه اش به پیام حاجی فکر می کردم.
حتما آخرین پیام این خطش است. حالا گوشی اش خاموش است و آن جا هم که برسد این خط به دردش نمی خورد. خدا کند آن قدر موقعیت تماس داشته باشد که حداقل یک را وز در میان صدایش را بشنوم صدای زنگ تلفن مرا به خود آورد. کاش می شد سیمش را می کشیدم تا مجبور نباشم این قدر به دوستان و آشنایان جواب سر بالا بدهم. آقای قاسمی بود. گفت:"حاج خانوم! آقای اسکندری حالشون خوبه؟ معلوم هست کجا هستند؟"
"بله خوبن. الان پیامک شون رو خوندم"
"مگه کجان؟ جسارت ها! ولی ما صبح جلسه داشتیم وسط جلسه ایشون اومد بیرون و ما دیگه ندیدمش. از صبح تا حالا شایعه شده که آقای اسکندری مفقود شدند. این جمله دلم را لرزاند. تا نوک پایم مور مور شد. خودم را جمع و جور کردم و جواب دادم :"ببخشید فکر کردم بهتون اطلاع دادند.. یه کاری براشون پیش آمد رفتن تهران. مطمئن باشید به محض این که مستقر بشن باهاتون تماس می گیرند. این دفعه هم استثنا بود که بی برنامه سفر کردند؟"
ایشان که خداحافظی کرد یکی دیگه از همکارانش زنگ زد. او هم گفت قرار بوده فردا پای یک قرارداد را امضا کنند و مشغول به کار شویم. گفتم آن شالله بر می گردند و خدمت شما هستند.
شب آقای قاسمی دوباره زنگ زد. حتما فکر کرده با همین خبرهای هرچند کوچک نگرانی را از من دور می کند درست فکر می کرد. گفت پیام آقای اسکندری امروز بعد از تماسمان به دستش رسیده و بابت بی خبر ترک کردن جلسه عذرخواهی کرده است.
صبح اولین روز نبودنش، بیست سال مرا به عقب برد. تمام دلهره ها، اگر دیگر نبینمش اگر شهید شود، اگر این خداحافظی آخرمان باشد..
دوباره جنگ، بین ما فاصله ای از جنس تکلیف و وظیفه انداخته بود. کارهای تکراری خانه که تمامی نداشت. جواب ذهن آشفته من را هم نمی داد ولی بهتر از یک جا نشستن بود.
در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
*لطفا مطالب را با لینک برای دیگران ارسال کنید و رونق بخش کانال شهدا باشید* 🌹
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری
#نویسنده_نجمه_طرماح
#قسمت_چهل_و_نهم
#منبع_کتاب_سرّسر
روز اول هر طور بود گذشت. از خرید برمیگشتم. دخترها گفتند بابا زنگ زدند سراغ شما را گرفتند. باز هم زنگ می زنند منتظر باشید.
چادرم را به جالباسی آویزان کردم. دمپایی روفرسی ام را پوشیدم و کنار تلفن نشستم. بچه ها انگار جان تازه گرفته بودند. معلوم بود طفلکی ها دلتنگ بودند و به حساب خودشان به نگرانی ام دامن نمی زدند.
علیرضا می گفت:"مامان حواستون باشه حرفی نزنید که معلوم بشه بابا کجاست. به ما سفارش کردن فقط احوالپرسی کنیم"
"باشه مادر حواسم هست."
فاطمه که روبرویم نشسته بود گفت:"آخه ما بهش گفتیم سید حسن نصرالله حالش چطوره؟ بابا گفت هیس پای تلفنیما! شماره تهران بود"
"جدی؟ پس تلفن ثابت دارند؟ "
" نه فکر نمی کنم ما بشه تماس بگیریم. فقط از اون ور میشه زنگ بزنند. من میرم تو اتاق. بابا زنگ زد سلام من رو دوباره بهشون برسونید"
علیرضا رفت تو اتاقش و زهرا و فاطمه همان دور و بر می چرخیدند و جلوی چشم خودم بودند.
آقا عبدالله زنگ زد. از محل اسکانش پرسیدم. راحت هستید یا نه؟ چیزی کم و کسر ن ارید؟ باز هم به یادش آوردم که لباسهایت را نشویی! همه را بگذار توی ساک بیاور خانه! قبل از خداحافظی گفتم:"یادتان نرود یک روز در میان منتظر تناستان هستم"
ظهر سه شنبه قبل از اذان مشغول تلاوت قرآن بودم که تلفن آقا عبدالله از انتظار در آوردم. احوال بچه ها را پرسید. صدایشان کردم، آمدند و یکی یکی با پدرشان حرف زدند و دوباره گوشی را به من دادند. آقا عبدالله گفت:"اون موضوعی که گفتم بین خودمون باشه منتفی است. از امروز هرکسی سراغم را گرفت بگید سوریه است، دیگه مشکلی نیست""حاج خانوم! یادته یکبار داشتم برات کتاب امام رو می خوندم، می خواستن تبعید بشن، به خانم شون نامه نوشته بودن که تصدقت بشم برام دعا کن؟ الان من به شما میگم. تصدقت بشم برام دعا کن. "
از آن طرف تلفن صدای خنده دوستانش بلند شد.
" حاجی چی میگی اینجا که جای این حرف ها نیست. دو تون شلوغه ها! "
" اتفاقا الان وقتشه. تصدقت بشم برام دعا کن. مراقب خودتون باشید. خداحافظ"
در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
*لطفا مطالب را با لینک برای دیگران ارسال کنید و رونق بخش کانال شهدا باشید* 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حرکت جالب دختر نونهال با پرچم آمریکا😄
#اﻣﺮﻭﺯ
😂😂😂ﻓﻘﻄ ﻫﻤﻴﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭا ﺗﺮاﻣﭗ ﺑﺒﻴﻨﻪ ﻛﺎﻓﻴﻪ ...
☘🌹☘
#ملت_مقاومت_علیه_آمریکا
#ﻧﻤﺎﺯﺟﻤﻌﻪ_ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75