فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️بلاها برما شدت گرفته...
👈اگه دنبال راهکار اساسی برا نجات هستید ، *این کلیپ رو از دست ندین👆👆*
*🔹اللهم عجل لولیک الفرج🔹*
🌷🌹🌷🌹
#کانال شهدای شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
قربانے اول ماه قمرے
🌷🌹🌷🌹
حضـرت رسـول (ص) :
قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این قرض را خـداوند سبحــان ادا مى کند)
🌷🌹🌷
با توجہ به توزیع حدود ۷۲۰ بسته معیشتے و بهداشتے در ماههاے گذشته در بین خانوادهای نیازمند شهر شیراز ، به عنــایت حضرت زهــرا (س) ، قصد این را داریم با توجه به روایات وارده و تاکید بر صدقه روز اول هر ماه قمری ، اقدام به قربانے و ذبــح گوسفند، جهت رفع بلا و بیمارے ، در روز اول ماه ذی العقده و روز #میلادکریمـــہ اهل بیت حضرت معصومه(س) نماییم
👇👇
انشاالله این عمل خیر ، سبب رفع بلا و بیماری از بلاد مسلمین و کل عالم هستے و قدمے در ڟهور منجے موعود باشد
👇👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6362141080601017
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
🌹🌷🌹🌷🌹
#کمک_مومنانه
#بہ_نیابت_شــهدا
#نذرظــهورمنجےموعـود
#صدقہ_اول_ماه_قمرے
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
لطفا به دیگـران هم اطلاع بدهید
#براساس_زندگی_شهید_محمدحسن_ایزدی(خسرو) #و_برادران_شهیدش_علی_اکبر(فرهاد)
#علی_اصغر(مهدی)
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_هشتم
!
می ایستم. اول محله و تا جایی که چشم کار کار می کند نگاه می کنم و به عمق محله سنگ سیاه می روم!
روی سنگفرش های کاشی کاری شده خیابان پا میگذارم.
تصویر هایی از کودکی و نوجوانی در ذهن دارم. روی سردر بزرگ نوشته شده است مسجد ابوالفضل! خسرو گاهی به این مسجد می آمد. اما من هیچگاه وارد مسجد نشدم .خسرو هم هیچ وقت با من به کلیسا نیامد. مقبره بی بی دختران با آن معماری قدیمی تغییری نکرده است. یادش بخیر!مادر با زنهای همسایه میآمد به این امامزاده و من هم میآمدم. زنها پنجه توی مشبک های ضریح میانداختند و گریه می کردند .من هم ادای شان را در می آوردم و گریه میکردم.
زن ها به مادر من گفتند :«خانم صفاریان شما که مسیحی هستید چرا می آیی به امامزاده؟!»
مام هم دست روی سر من می کشید و می گفت: من برنابی را از این خانم دارم.
بعدها مام برایم تعریف کرد و گفت:« وقتی فقط دو سالت بود ،از بس شیطنت میکردی از طبقه دوم خانه ای که اجارهنشین بودیم افتادی پایین! هوش نداشتی و نبضت کند میزد. تو را در آغوش کشیدم در حالی که جیغ میکشیدم زنهای همسایه دورم جمع شده بودند تو را به مطب دکتر بردم.
دکتر تا تو را دید گفت باید ببرمت بیمارستان. با مادر خسرو ماشینی گرفتیم و تو را به بیمارستان نمازی بردیم .دکتر وقتی تو را دید گفت که احتمال زنده ماندنت کم است .
شب تو را توی بیمارستان نگه داشتند وقتی به خانه میآمدم مادر خسرو رفت سمت مقبره بی بی دختران ،پنجه در مشبک گره زد و خواست تا حال تو خوب شود. من هم دل شکسته همراهش دعا کردم. چند روز بعد از دعا تو به هوش آمدی!صحیح و سالم ،انگار نه انگار که داشتی می مردی.
حسی مرا میخکوب میکند تا از دور پشت نرده های فلزی دور مقبره اندکی به بایستم .چقدر مادر وقتی می رسید به مقبره گریه میکرد.
جلوتر می روم کوچه تنگ تر می شود تا انتهای کوچک بازتر میشود میروم.بوی نان تازه می خورد زیر دماغم .بیشتر وقتها با خسرو میآمدیم دوتا نان سنگک بزرگ می خریدیم و می بردیم خانه. یک بار هم خسرو وقتی مرا با بچه های دیگر می برد که نان سنگک داغ گرفت و یک کاسه آش صبحانه شیرازی. عجب مزه میداد !مزه اش هنوز توی غذاهای آمریکایی ذهنم گم نشده!!
هوای گرم تنور نانوایی به صورتم میخورد .وقتی از مدرسه می آمدم خانه چند دقیقه جلوی در نانوایی می ایستادم و پاهایم و خودم را گرم میکردم. آن موقع یک پیرمرد سفیدروی لاغری به اسم مش رحمان توی نانوایی کار میکرد .خوش اخلاق بود و هر وقت او نون باسون بود، برای گرم شدن جلوی کوره غمی نداشتیم. اما وقتی نبود پسرش جایش می ایستاد و نان می داد دست مشتری. پسرش خیلی بد اخلاق بود و سیگار می کشید. کسی از این پسر دل خوشی نداشت .زن ها وقتی میدیدند او توی مغازه است برمیگشتند و میرفتند خانه مردهایشان را میفرستادند یا میرفتند نانوایی چند کوچه بالاتر. میگفتند هیز است و هرزه. وقتی نبودش زنها گله اش را به مش رحمان میکردند .
یکبار یادم هست تا چند ماه مش رحمان پیدایش نبود. وقتی از خسرو پرسیدم میگفت: دستگیرش کردند. وقتی می گفتم کیا؟ در جواب من گفت: ساواک !
آن موقع نمی دانستم ساواک کیست و چیست. اما خسرو میگفت: آنها مأمور های ویژه شاه هستند تا به قول خودشان خلافکارها را بگیرند.
_یعنی مش رحمان خلافکار بوده؟؟
_به قول خودشان بله. ولی من مطمئنم یکی مش رحمان را به اونا لو داده. با بچه ها دنبال اونیم بدونیم کی؟! انشالله که زود مش رحمان برمیگرده.
آخرین بار هم آو را وقتی دیدم که آمده بودم نان بخرم. نان داغ را دستمداد یک شکلات هم از جیبش در آورد و به سمتم گرفت و گفت:« برنابی می دونی من اسمت چیه؟!»
_یعنی پیامبر !کسی که راهنمایی میکنه مانند عیسی مسیح!
_پسرم سعی کن مانند اسمت باشی.
نگاهی به نون باسون می اندازم .نانوایی خلوت است دلم هوا کرده خبری از مش رحمان بگیرم .جلوتر باد گرم کوره بیشتر به صورتم می خورد.
_ببخشید الان صاحب نونوایی کیه؟! قبلاً مش رحمان صاحب نونوایی بود.
_خدا رحمت کنه مش رحمان را! شش سال است عمرش داده به شما .بعد از آن هم پسرش نانوایی را فروخت به بابای من .بابای من هم یه سال پیش به رحمت خدا رفت.
_مش رحمان از زندان آزاد شد؟!
_ها کاکو .با پیروزی انقلاب بیرون آمد. اما چه بیرون اومدنی !خدا بیامرز وقتی آزاد شد انقدر ساواکیا شکنجش کرده بودند که علیل شده بود و دیگه نمیتونست حرکت کنه و تا موقع مرگش خانه نشین شد! شما مش رحمان را از کجا میشناسی؟!
_من بچه بودم در این محل زندگی میکردم هشت سال پیش!
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز 😳😳
🌷🌹🌷🌹
#شهیدصادق_محمدزاده
1⃣تولد: میلاد امام صــادق ع (ششمین امام شیعیان)
2⃣ ششمیـن فرزند خانواده
3⃣ شـهادت :روز شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان)
4⃣قبر شهید : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز
5⃣اسمش همنام: امام ششم
◾️🌷◾️
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
#شهداےغیورفاطمیون
#سالگردقمرےشهادت
🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
خـــداونـــدا...
*"حسـن حق نگهدار"* نیستم برایت *"گمنام"* بمانم !
*"منصور خادم صـادق"* نیستم برایت *"عارفانه"* باشم !
*"محمد جواد روزیطلـب"* نیستم برایت *"عاشقانه"* قلم بزنم !
*"حبیــب روزیطلب"* نیستم که برایت *"زیبا"* بمیرم !
مرا ببخش با همه نقص هایم ...!
با تمام گناهانم...!
لیاقت ندارم ولے...
دل که دارم ...!!!
دلــــم #شہــادت میخواهد ...
کـــــــــــــم آورده ام....
دلم هواے خوب بودن دارد ...
#شهــیدشدن ....
شهدا... #التمــاس_دعاےشهادت
🌷🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸـﺮﺩﻫـﻴﺪ
#حُــرشهداےمدافع_حرم استان فارس
و #شهیدامام_صادقی شیراز
🌷🌷
فیلم اخراجی ها رو دیدید⁉️ صادق هم مثل مجید سوزوکی بود.
ولادتش با ولادت_امام_صادق (ع) بود ... به همین دلیل اسمش را صادق گذاشتند
پسر خیلی شری بود، به خاطر دوستے با رفقای ناباب به زندان افتاد .
البته بیگناه بود ولےتو زندان میخواست خودکشی کنه❗️👿
دادگاه گفته بود وثیقه ۴۰ میلیونی ببریم برای آزادیش، ولی ۴۰ میلیونی گیرمون نمیومد...😔
وقتی فهمید ،خیلی دلش شکسته شد. براے آزادیش به حضرت زینب س متوسل شد ...🙏
تو زندان، خواب #حضرت_زینب (س) رو دیده بودکه ازشهید کمک خواستن.
بعد از خوابش توبه میکنن❗️😞
برخی اطرافی ها ،چشم یه آدم بد به او نگاه میکردیم ولی نمیدونستیم در توبه همیشه بازه😭
در عین ناباوری نامه آزادیش رو خوندن❗️
بعدآزادیش گفت: من میرم سوریه.
خانواده ش راضی نمیشدن، به بقیه میگفت رضایت خانواده م رو بگیرین.
۱۰ روز بعد عازم شد ..🚶♂
چهار دوره رفت و شدفرمانده گردان شد...شجاعتش بی نڟیر بود💪 . بچه خلاف محله هاے شیراز، شده بود سینه چاک حۻرت زینب( س)...
آخر هم اونقدر در خونه بے بے زینب ماند که امضاے شهادتش را گرفت
#شهادت_امام_صادق ع آسمانےشد...
🌹🌷🌹
#شهید مدافع حرم صادق محمدزاده
#شهداےفاطمیون
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
#یادش_باصلوات🌹
🌷🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
‼️از زبان همه خونواده های شهدا میگم...
👈نمیگذریم از اون دختری که
به راحتی با #بی_حجابی پا میگذارد
روی خون پاک پدران ما!😔💔
#ﺩﺭﺩﻝﺩﺧﺘﺮﺷﻬﻴﺪ
🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️ مادرِ شهید بود؛ شهیدِ مفقودالاثر.
از بنیاد شهید واسش دعوت نامه سفر به مکه فرستادن، قبول نکرد. دعوت نامه سفر به کربلا فرستادن، قبول نکرد. حتی دعوت نامه سفر به مشهد رو هم قبول نکرد.
❓ بهش گفتن: چیزی شده مادر؟ نکنه از ما ناراحتی؟
🔰 گفت: شماها نمیدونید چشم انتظاری یعنی چی. من با نگرانی تا سرِ کوچه میرم که نکنه یه وقت پسرم برگرده و من نباشم!
📎 #ﺗﻠﻨﮕﺮ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
باری اگر حالِ مرا
خواسته باشی
ملالی نیست!
ﺟﺰ ﺩﻭﺭﻱ ﺷﻤﺎ ...
#ﺷﻬﺪا .... ﻣﺎ ﺭا ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﺪ
🌷🌹🌷
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻫﻴﻴـــﺖ_ﺗﻌﻂﻴـــﻞ_ﻧﻤﻴﺸـــﻮﺩ....
👇👇👇👇
پنجشــبه 29 ﺧﺮﺩاﺩ / ساعــت 18:30
آنلاین شوید
از دور #زیارت_شهـــدا انجام دهید/ زیارت عاشورا دستہ جمعے بخوانیـــم
🌷🌹🌷
پخش زنده در صفحه 👇:
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🌹🌹🌹
#هییــت_شهداے_گمنـــام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪلیپ بسیار زیبا وجانسوز غمِ دورے مادر و فرزند...
📎پنجشبه ها دل ما هم مثل مادران شهدا، هواے گلزار شهدا دارد..🌷
مادرها به دنبال نشــانہ اے از یوسفشان و مــا در جستجوے نشانه اے از خود ....
🌷🌷🌷🌷
زیارت مجازے قطعه شهدای گمنام شیراز
امروز،ساعت ۱۸:۳۰👇
ว໐iภ ↬
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
#حرفدلنشین 🌱
تمـامگرفتارۍهاۍمــا
درهمیننـامهـاهستند
واینرا #شهیــدگمنام
خوبفهمیدهاستــــ ❗️❗️
#شهیدگمنـام
#خوشنامتویۍ
#گمنـاممنم
👇👇
تا دقایقی دیگر آنلاین شوید
👇👇👇
بسم الله ...
زیارت مجازے شهدای گمنام
و قراعت دسته جمعی زیارت عاشورا
👇👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
#آقا
#حسیـــن_جان🌷
محبتی از تو در دل ماست
که خاموش شدنی نیست.
گواهش همین شب های جمعه
که دلمان کربلاست...
#سلام_دردانۀ_خدا 🌹
#بگذار_دور_سرت_بگردم❤️
ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ اﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻡ ✋🙏
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
خنده ات
دستی ست
که مرگِ مـرا
هر روز
دورتر میاندازد...
ﺩﻟﻢ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺳﺮﺩاﺭ
ﺩﻟﻢ #ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ
ﻣﺜﻞ.... ﺗﻮ 🌹
#شهیدﺣﺎﺝ_ﻗﺎﺳﻢ_ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﻲ🌷
#ﺟﻤﻌﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺑﻲ_ﺳﺮﺩاﺭ
🌹🌷🌹🌷
📎 #صبـحتون شهـدایـی🌺
▫️🌺▫️
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#جمعه شد تا باز
جای خالی😔 توحس شود
تا شقایق🌺 باز
دلتنگ #گل_نرگس شود
آفتاب پشت ابرم🌥
نام #تو دارم به لب
خواستم #نور_تو
گرمی بخش این مجلس شود👌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
#اﻟﺘﻤﺎﺱ_ﺩﻋﺎﻱ_ﻓﺮﺝ
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ واتسـاپ:
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
ﻛﺎااش زمان جنگ و جبهه بودیم.
مامان !
جنگ شد و آقا دستور جهاد دادن من میرماااا ‼️
عادت کرده بودم از علی این حرفها رو بشنوم. ...
هیچ زیارتی به اندازه شلمچه براش دلنشین نبود.
با حسرت فیلم های شهداء رو نگاه می کرد و آه می کشید.
آرزوش شهادت بود و بس!
ﺁﺧﺮﺵ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﺵ ﺭﺳﻴﺪ
ﺗﻮ ﻣﺠﻠﺲ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ (ع)... اﺭﺑﺎ اﺭﺑﺎ....'
🌷🌹🌷
#شهیدعلی_نوروزی
#ﺷﻬﺪاﻱ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﺑﻤﺒﮕﺬاﺭﻱ ﺣﺴﻴﻨﻴﻪ ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ
🔅🎊🌸🎊🌸🎊
اﻳﺎﻡ ﻭﻻﺩﺕ ﺷﻬﻴﺪ, ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺻﻠﻮاﺕ
🌹🌷🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#ﺣﻨﺎﻱﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
زمانی که به جبهه اعزام شد پس از دو سه ماه به خانه آمد. دیدم دست و پاهایش رنگ حنا دارند.
گفتم: مادر حنا گذاشته ای؟!
گفت: بله در جبهه به نیت #شهادت دست و پاهایم را حنا بستم. من ناراحت شدم و گفتم: مادر می خواهم حنای دامادیت را ببندم.
گفت: مادر این حنا با حنای جبهه فرق دارد. حنای جبهه را از بهشت می آورند و مادرم #حضرت_زهرا.س. برایم حنای دامادی می بندد
مادر!! عروس من #شهادت است...
🌹🌷🌹
#شهیدحسین_افشاری
#شهدای فارس_ ممسنی
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌷🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_نهم
دلم میخواهد به خانهای در آن زندگی میکردیم سری بزنم. خانه نزدیک است توی طاق بعدی .
نگاهم را می دوزم به ته کوچه .قدم هایم را تندتر برمیدارم .پایم را به اولین پله که مرا به سمت دالان می برد ،می گذارم. بوی نم توی دالان پیچیده است .مام غروب که میشد چراغ گردسوز را نفت میکرد و می گذاشت جلوی در، تا وقتی پدر یا من به خانه می آمدیم جلوی پایمان را ببینیم .از این که خانهمان زیرطاق بود گلهمند بود اما هیچ وقت از پدر نخواست تا خانه را عوض کند.
سقف طاق برای قد ۱۷۰ سانتی من کوتاه است و باید گردنم را خم کنم تا بتوانم وارد دالان شوم .درست روبروی ورودی دالان در قهوهای رنگ کوچکی است که خانه ما بود. وینگه زنگ در گوشم می پیچد .
_بله بفرمویین!
زن با چادر گلدار سفید در قاب در ایستاده است دلم فرو می ریزد. یاد گلهای رنگی چادر نرگس میافتم. می خواهم نگاهش کنم ،شاید خودش باشد. شاید نیمه صورتی که توی چادر گلدار پنهان شده نرگس باشد, اما نمی توانم. زن دوباره می گوید: با کی کار دارین؟!
_سلام .ببخشید خونه ما قبلا اینجا بود راستش اومدم...
زن نمی گذارد حرفم را تمام کنم که میگوید: اگر دنبال صاحبخانه قبلی هستید من خبر ندارم .تا الان خونه دو دست گشته تا به ما رسیده...
دیگر شوقی به دیدن زن ندارم.کلامش نشان میدهد نرگس نیست.
_نه من دنبال کسی نیومدم .فقط میخواستم اگه بشه خونه رو یه نگاهی بندازم.
_نمیشه! من شوهر و بچه هام خونه نیستند. دیگه خونه فروخته شده!
_میدونم !من خارج از کشور بودم .بعد از مدتها اومدم سری به محله بزنم، اگر بشه فقط از همین جا یک نگاهی می اندازم داخل نمیام.
زن در را چهار طاق باز می کند و من چشم می دوزم به داخل خانه.حوض وسط حیاط هنوز هستش اما انگار از رمق افتاده و به لجن افتاده !کیسه های گچی و سیمانی که کنار حوض است نشان میدهد به زودی قرار است برداشته شود و سنگ فرشهای خانه یک دست و نو شود.خبری از گلدان های دور حوض نیست.بچه که بودیم وقتی با خسرو مهدی و فرهاد غرق بازی می شدیم ،دیگر یادمان به گلدان ها نبود .آنقدر گلدانهای سفالی مادر را شکستیم که آخر مجبور شد برود گلدان پلاستیکی برای گلها بخرد. آن وقت دیگر شکستن گلدان ها برایمان مزه نداشت.
آشپزخانه درست آن گوشه حیاط روبهروی حمام بود .حمام را پدرم خودش ساخته بود تا مجبور نشویم برویم حمام عمومی.همیشه از آشپزخانه بوی شیرینیهای ما بلند بود و زنهای همسایه را برای دستور پخت می کشاند داخل خانه ما.همین بوی خوش مزه شیرینی های خانگی، بوی نرگس را هم به خانه ما آورد. آن روز را خوب یادم است فکر کنم ۱۷ ساله بودم و تازه از مدرسه برگشته بودم. در خانه که باز شد چشمم به نرگس افتاد که توی چادر گلدار ای پیچیده شده بود. چشمم به او که افتاد قلبم تپید بدون اینکه بدانم چه چیزی در حال رخ دادن است .بدون اینکه دست خودم باشد!
از آن پس همیشه منتظر استشمام بوی نرگس بودم و هر دختر چادر گلدار را میدیدم خیال میکردم نرگس است. درست ندیده بودمش و جز چشمهایش چیزی توی خاطرم نبود، اما بویش را می فهمیدم. چند روز قبل از رفتن به آمریکا دیدمش. باز هم با مادرش بود و مثل همیشه ته همان کوچه گم شد .نمیفهمیدم کجا میرفت و توی کدام یک از خانهها.
_اگر اجازه بدهید این در را ببندم؟
صدای زنم را از خاطراتم بیرون میآورد. تا به خودم می آیم در بسته می شود.
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ و ﻫﻤﺴﻨﮕﺮاﻱ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
🌹👇🌹
*اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ و ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ*
*ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺩﺭ ﺩﻫﻪ ﻛﺮاﻣﺖ و ﺩﺭ ﺭﻭﺯ اﻭﻝ ﻣﺎﻩ ﺫﻱ اﻟﻘﻌﺪﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻧﺬﺭ ﻇﻬﻮﺭ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ اﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻴﻢ*
*اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﻋﻴﺪﻱ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎي ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﺸﻮﺩ ...*
👇👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6362141080601017
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
🌹🌷🌹🌷🌹
#کمک_مومنانه
#بہ_نیابت_شــهدا
#نذرظــهورمنجےموعـود
#صدقہ_اول_ماه_قمرے
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
لطفا به دیگـران هم اطلاع بدهید
#شهید_که_خرج_مزارش
#را_امام_زمان_عج_دادند
●یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند:
از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید!
●همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند.
در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده.
●در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند.
ﻣﻨﺒﻊ: ﻛﺘﺎﺏ ﺳﺮﻭﻗﺎﻣﺘﺎﻥ
📎 #شهید_حمید_عارف 🌷
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ . ﺩاﺭاﺏ
ﺗﻮﻟﺪ:ﻣﻴﻼﺩﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع
ﺷﻬﺎﺩﺕ:ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع
🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#دوست_شهید میدونی یعنی چی؟!
یعنی...↓
•|وقتی گناه در قلبت را میزند
•|یاد نگاهش بی افتی...
•|و درو باز نکنی...
•|یعنی محرم اسرار قلبت
•|آن اسراری که هیچکس نمی داند...
•|بین خـــ♡ــودت و...
•|خــــ♡ـــدا و...
•|دوستشهیـــ♡ــت
•|باشد...
#ﺩﻭﺳــﺖ_ﺷﻬﻴــﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا اﻧﺘــﺨﺎﺏ ﻛــﻦ!!🌹
ﺧــﻮﺩﺕ ﺭا ﺷﺒﻴــﻪ ﺁﻥ ﻛــﻦ...
🌷 🌷🌷
#کانال_شهداےشیراز:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢میخواستم همیشہ مظهر #فداکارے وشجاعت باشم و پرچم شهادت🌷 در راه خدا بہ دوش بکشم
💢میخواستم در دریاے #فقرغوطہ بخورم ودست نیاز🤲 بہ سوے کسے دراز نکنم❌
#فرازی_از_مناجات
#شهید_مصطفی_چمران
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
🌹🍃🌹🍃
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ
🌹🔺🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_دهم
دلم میخواست داخل خانه را میدیدم. مخصوصاً اتاق خودم را !!تنها جایی که خسرو را با خودم میبردم خسرو تنها دوستی بود که مام اجازه میداد تا او را به خانه بیاورم و تنها مسلمانی که پاپا اجازه میداد با او رفت و آمد کنم .پاپا خیلی برای رابطه گرفتن با پسرهای محله به من سخت می گرفت. همیشه میگفت: پسر وقتی پایت را از خانه بیرون میگذاری، فقط مدرسه و خانه !توی هیچ جمعی و گروهی هم نرو شیرفهم شد؟!
اولین باری که پاپا خسرو را توی خانه دید سرم داد زد و مرا برای این کارم شماتت کرد. اما وقتی دید خسرو توی درسها به ویژه ریاضی که در آن ضعیف بودم کمکم میکرد، دیگر چیزی نگفت. هرچند من همیشه خسرو را زمانی به خانه می بردم که پاپا نبود .خسرو درس حسابش خیلی خوب بود و تقریباً همیشه نمرات بالا می گرفت .اما من توی درس های شیمی و علوم طبیعی و فیزیک بهترین بودم. وقتی میدیدم خسرو چطور مسئله ها را سریع حل میکند، به او میگفتم: خسرو تو آخرش یا مهندس میشوی یا استاد حساب !او هم می زد پشت من و گفت: اما من مطمئنم تو پزشک میشوی این خط و این هم نشان!
اولین روز آشنایی مان از خاطرم نمیرود. روزهای اول مدرسه بود که بچه ها ریخته بودند روی سرم و به قصد کشت مرا میزدند. یکی از بچههای قل چماق مدرسه وقتی فهمیده بود من مسیحی هستم مرا زد .خسرو مرا زیر دست و پا بیرون کشید و تا چند فن کشتی رو پیاده نکرد، نتوانست از من جداییش کند .خسرو کشتیگیر خیلی خوبی بود. این را بعدها فهمیدم. وقتی دوستیمان شکل گرفت چند باری هم با او به باشگاه رفتم.
او مرا به دکتر برد .سرم شکافته بود و ۵ تا بخیه خورد . بعد هم مرا رساند خانهمان !فردایش خودش آمد دنبالم تا با هم به مدرسه برویم .کلی هم توی خار و خاشاک پشت مدرسه گشته بود تا صلیبم را برایم پیدا کند .صلیبی را که بچهها از گردنم کنده بودند و از پنجره کلاس توی زمین های پشتی مدرسه انداخته بودند.
دیگر کسی توی مدرسه جرات نداشت برای من خط و نشان بکشد .بعد از آن روز من و خسرو رفیق هم شدیم و من آن صلیب را هرگز از خودم دور نکردم.
دلم هوایش را کرده !چقدر احساس می کنم مانند آن وقت ها به او نیاز دارم. دوران نوجوانی تنها چیزی که میتواند مأمن خوبی باشد رفیق است. شاید وقتی ببینمش سرم را بگذارم روی شانه هایش و برایش از سالهای تنهایی در آمریکا درددل کنم.
برایش از مرگ مادر و مام بگویم یا از پاپا که در این سالها نه سراغم آمد و نگذاشت سراغش بیایم. و بدتر از همه زمانی به ایران آمدم که دیگر توی دنیا نیست و تازه باید بفهمم، آن هم از زبان عمو که پاپا در تمام این سالها به عنوان زندانی سیاسی توی زندان بوده !!اما هنوز چرایش را نمیدانم!
دلم برایت تنگ شده خسرو می دانم آنقدر فضای دانشگاه و درس غرق شدم که هیچ وقت سراغی از تو نگرفتم که بدانی کجایم و چه می کنم .یک بار هم برایم نامه از تو آمد ولی نفهمیدم از کجا آدرس مرا گیر آورده بودی. شاید از پاپا گرفته بودی اما او اظهار بی اطلاعی می کرد .جواب نامه را ندادم و توهم دیگر برایم نامه ندادی .کاش نگذاشته بودی دوستیمان قطع شود!
راه کج می کنم سمت خانه خسرو نزدیکی مسجد مشیر روی سنگفرش ها قدم بر میدارم .درست روی همین دیوار که تهش میرسید به کوچه بعدی، خسرو اسپری از جیبش در آورد و نوشت «مرگ بر شاه »شاه را وارونه می نوشت. هر جا رد می شد و می دید دیواری شعاری ندارد .گاهی با خودم فکر میکنم تمام دیوارهای این شهر را خسرو سیاه کرده است.موقع نوشتن شعار نمی گذاشت من پیشش باشم میگفت: بر خانهتان یا می گفت :برو دوتا کوچه بالاتر منتظرم بمان !
دوست نداشت برای من دردسر درست کند یا شاید دوست نداشت از کارهایش سر دربیاورم .بعضی روزها بعد از کلاس های تقویتی خانه نمی آمد و تا دیر وقت توی مدرسه میماند. مدیر و ناظم و بچه ها نبودند، ولی نمیدانم خسرو چه سرّی بابای مدرسه داشت.؟!
دست میکشم روی دیوار. هنوز آن شعارها روی دیوار مانده است، اما شعارهای جدیدی هم اضافه شده «جنگ جنگ تا پیروزی» «نصر من الله و فتح القریب» در خط کلمات دقیق می شوم تا ببینم این ها هم دست خط خسرو است. با آن خط خوش و موزونش .خسرویی که من میشناسم نمی گذاشت روی هیچ دیواری بدون خطوط تفکرش باشد. دیروز به رفتن شاه فکر میکرد و حتماً امروز به جنگ و فردا.....
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷خانواده دور هم جمع بودیم. علی محمد تازه از منطقه برگشته بود. به او گفتم: «شما کم کم باید به فکر یک قطعه زمین برای ساختن خانه هم باشید!»
خندید. گفت: «من همین الان هم یک قطعه زمین دارم!»
با تعجب نگاهش می کردیم. ادامه داد: «حدود یک متر ونیم در نیم متر در کنار پای امام زاده حسن(ع).»
تعجب ما را که دید، گفت: «دنیا که ارزش این حرف ها را ندارد!»
بیست روز بعد در خانه ابدیش جا گرفت!
🌷🌹🌷
#شهیدعلی_محمد_الوانی
#شهدای_ﻓﺎﺭس . ﻓﺴﺎ🌹
سمت: جانشین عملیات تیپ 33 المهدی(عج)
🌷🌷🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید