eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽همسر شهید: به شهید گفتم ۴تا بچه داری، نرو! گفت مگه امام حسین علیه‌السلام نرفتند! مگه..💔 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید حاج اسکندر اسکندری 💫 🌷 شب قبل عملیات کربلای 5 شروع شده بود و بچه های خط شکن لشکر 19 فجر دژ مرزی شلمچه را تصرف کرده و دروازه ورود به عملیات کربلای 5 را باز کرده بودند. حاج اسکندر را قبل از آبگرفتگی دیدم. گفتم: حاجی این دفعه دیگه حلوات را می خورم! خیلی جدی و مهربان گفت: ان شاالله، هرچی خدا بخواد! با هم از روی دژ مرزی عبور کردیم. گفت: نادری، بچه ها هرچی خواستن بده بره، این ها معلوم نیست تا ساعت دیگه زنده باشن، نکنه چیزی بخوان و کوتاهی کنی! حاج اسکندر لبه خاکریز می رفت که گلوله تانکی کنارش خورد و منفجر شد. از موج انفجار من هم به سمتی پرت شدم. ترکشی به پهلوی حاج اسکندر خورده بود، ترکشی هم به شقیقه راستش. هنوز نفس می کشید. کنارش نشستم. به چشمانش خیره شدم و بی اختیار لبم به خنده باز شد. یعنی دیدی این بار حلوات را خوردم! لبخندی روی صورت خونینش نشست. پلک هایش را بهم نزدیک کرد یعنی آره... نفسش رفت.کاش آخرین لحظه نخندیده بودم. من ماندم و ندامت آن آخرین لبخندم. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
همیشه وضو داشت. وقتی از او می پرسیدم که چه کار می کنید دائما وضو می گیرید ، می گفت: من همین را دارم و جز این چیزی ندارم . می گفت: شما هم دائم الوضو باشید اکثر مواقع با نیرو ها بود یا آنها را توجیح می نمود یا در حال انجام مأموریت بود، بلافاصله که بر می گشت، اجازه نمی داد که شبها بچه ها بخوابند و می گفت خواب همیشه هست و نماز شب بخوانید. موقعی که نماز شب می ایستاد ، این قدر طول می کشید که می گفتیم نماز جعفر طیار است. از نیمه شب تا اذان صبح درحال گریه و زاری بود . اینقدر با خلوص نیت بود که عجیب بود. غلامرضا کرامت 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* و *گرامیداشت محمدرضاو رسول ایزدی* 🚩 🔹با حضور خانواده معظم شهید 🎙با روایت گری: *برادر سید معین انجوی نژاد* و برادر *حاج حسن جوکار* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۵ اسفند ماه۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶* ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🚨👈 *مراسم طبق دستورالعمل ستاد استانی کرونادر و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
✨و تو همانی که به شوقِ دیدنت حتی پَسِ همین قاب عکس 🌤️صبح را به خیر می کنم برای دنیا🌎....... 💔🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔹 ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺭﻭﺯﻣﻬﻨﺪﺱ .... 🌷 قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت, مادر, شش تا پسر داری, سه تا بزرگه برای خودت, سه تا کوچیکه را بده برای خدا... مادر گفت راضیم به رضای خدا... کمال و یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه مهدی , فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر جمال ظل انوار دامپروری, جهادگر و فرمانده گروهان... هر سه برادر در یک شب, در یک ساعت شهید شدند... ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪﻧﺪ😞 صلوات 🌹 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹🌹: *داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * الله آذرپیکان* * * * *. غرش چند فروند هواپیمای جنگی فضا را لرزاند و لحظه ای بعد هم زمان با صدای گوشخراش انفجار بمب ها ،زمین گرم و تفیده آبادان تکان می‌خورد.کریم وحشت زده و با یک جست بلند خود را کنار حجت روی زمین انداخت. _اونجارو... باز هم پالایشگاه را زدند. حجت صورتش را از خاک جدا کرد .آرام سر برداشته و به ستون های تیره و غلیظ دود که بر فراز پالایشگاه می‌رقصید نگاه کرد و زیر لب غرید. در آسمان جز رد سفید هواپیماها چیزی دیده نمی شد. کف دستها را بر زمین گذاشت و بلند شد. کریم فریاد زد: _بگیر بخواب دوباره اومدن. چند نقطه سیاه آن دور دست ها بر سینه آسمان نقش بست و لحظه به لحظه نزدیک و نزدیک تر شد.باز فضا لرزید و باز انفجار بمب ها همه جا را زمین گیر کرد. چند نفری که دقایقی پیش برای آوردن سوخت رفته بودند سراسیمه و وحشت زده از راه رسیدند و خود را کنار آنها روی زمین انداختند. حجت نگاه کنجکاوش را به چهره آنها دوخت _چه خبر؟! یکی از آنها سری تکان داد: «خبرهای بد..اگه همینجوری پیش برند دیگه یک قطره سوخت هم برامون باقی نمی مونه» _چطور مگه؟! _بیشتر تانک ها آتش گرفتن. حجت بی درنگ برخاست و نگاهش را از میان انبوه دود و سیاهی که همه جا را پوشانده بود به تانکرهای سوخت که کنار هم ردیف شده بودند دوخت و شعله های سرکش آتش را که از آنها زبان می کشید. _وضع ذخیره سوختمون چطوره؟! _خراب! دیگه هیچی نمونده! امیدمون به این تانکرها بود که حالا.. حجت حرف او را برید. _پس معطل چی هستین!؟ یالا بجنبین بین دیگه؟ کریم با تعجب به او زل زد: «منظورت چیه چه کار میشه کرد؟!» حجت درنگ نکرد. راه افتاد و با گام های بلند به سوی جیپی که منبع کوچکی پشت آن وصل بود رفت.دیگران نیز بی اینکه از قصد و آگاه باشند به دنبالش راه افتادند. کریم خودش را به او رساند. _چیکار میخوای بکنی؟! حجت پشت فرمان جیب نشست: «هر کی حاضر با من بیاد سوار بشه» _بالاخره نمیخوای بگی چه خیالی داری؟ حجت سوئیچ را چرخاند: «خوب معلومه باید تا فرصت داریم هرچه میتونیم سوخت برداریم» _از کجا؟! _از توی اون تانکرها. 👈ادامه دارد .... http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 ﻫﺮﻛﺲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻴﻖ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ... تا دقایقی دیگر ..... ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻬدا انجام بدهید ⬇️⬇️⬇️ پخش مستقیم با اینترنت رایگان: http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از سردار شهید حاج اسکندر اسکندری 💫 🌷مشکلات زندگی به شدت به من فشار می آورد، کلافه شده بودم. آرامشی جز پدر شهیدم نداشتم و متوسل شدم به پدرم. حضورش را درخواب و بیداری کنارم حس کردم.من را مورد تفقد و مهربانی خودش قرار داد و سرم را به سینه اش چسباند. مرا به آرامش دعوت کرد و یاد خدا. تسبیح تربتی از جیبش در آورد و در دستان من گذاشت و گفت: دخترم با این ذکر بگو تا آرام شوی. قبل از رفتن گفت: این تسبیح تربت امام حسین است، شفا می دهد! بعد هم با لبخندی مهربان رفت. صبح که بیدار شدم، دستانم را که باز کردم دیدم یک تسبیح تربت در دستم است. تسبیحی که به خاطر چرخش زیاد در دست، دانه هایش بسیار ریز شده بود. ذکر گفتن با این یادگاری پدر، برایم بسیار آرام بخش بود. تا اینکه یکی از جوانان روستای ما تصادف کرد و به شدت آسیب دید. پزشکان از او قطع امید کرده و مرگش را قطعی می دانستند. یاد سفارش پدر افتادم. یک دانه از آن تسبیح را در آب حل کرده و به جوان دادیم. به طور معجزه آسایی از مرگ رهایی یافت و شفا پیدا کرد. چندین مریض دیگر نیز با همین تربت بهشتی که هدیه پدر شهیدم بود شفا پیدا کردند. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹اگر کاری برای خداست پس گفتن برای چی ... به مناسبت سالروز شهادت شهید حسین خرازی 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 عالم بہ عشق روے تو بیدار مےشود هر روز عاشقان تو بسیار مےشود وقٺے سلام مےدهمٺ در نگاه من تصویر ڪربلاے تو تڪرار مےشود. 🌷 🌙 از دور سلام 🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💚 ☀️خورشید من ٺویے وبے حضور ٺو صبحم بخیرنمےشود اے آفٺاب من⛅ گر چهره را برون نڪنے از نقاب خود صبحے دمیده نگردد بہ خواب من✨ 🌸 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz