#سیره_شهدا
🌷خلبانها هم عمدتاً افرادی در سطح بالای جامعه و بهاصطلاح باکلاس بودند. اما آنچه ما از عباس، این مرد آسمانها دیدیم و شنیدیم، افتادهترین و خاکیترین فرد ممکن بود.
فروردین 1359 بود. منزل همشیره ما سهراه آستانه بود. با خاله و جمعی از اقوام برای عید دیدنی به منزل خواهرم رفته بودیم. چند نفر دیگر هم بودند. منزل کوچک بود، دورتادور پذیرایی پر شد. ناگهان صدای یاالله، یاالله بلند شد. عباس و همسرش بودند. قبل از پذیرایی یک راهرو بود. عباس داخل راهرو آمد. همه به احترام ایشان بلند شدند و تعارف کردند داخل بیاید و جای آنها بنشیند. اما عباس داخل نیامد. با همان لهجه شیرازی و خودمانی خودش گفت: بفرمایید. بفرمایید. هیچکس بهخاطر من جابهجا نشود.
بلافاصله کفشهایی که در راهرو بود را مرتب کناری گذاشت و همان جا روی زمین در راهرو نشست.
صاحبخانه میگفت: زشت است عباس آقا دم در، بیاید داخل.
عباس با خنده گفت: من حاضر نیستم حتی یک بچه بهخاطر من از جایش بلند شود.
ادامه داد: بنّای این خانه که دو نفر نبوده، یک نفر بوده، کسی که آن بالای خانه را ساخته، این پائین را هم ساخته. بالا و پائین خانه فرقی نمیکند.
کمکم فهمیدیم عباس عادت دارد، جلو همه تمام قامت بایستد.
🌷🍃🌷
#خلبان شهید عباس دوران
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb