#سردارمهر
رفته بود کرمان درسش رو ادامه بده، اما جوونی نبود که بخواد عاطل و باطل بگرده.
کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاره.
هتل کسری نیرو میخواست.
هنوز یکی دو هفته نگذشته، به چشم همه اومد. رئیس هتل نه به اندازه یه گارسون؛ بلکه بیشتر از چشماش به اون اعتماد داشت.
بعد انقلاب خیلیها اهل احتیاط شدن، اما قاسم از قبلشم رعایت میکرد.
از همکاراش تو هتل کسی یاد نداره که حتی یه بار هم غذایی را مزه کرده باشه.
👤 حجت الاسلام عارفی
#فرصت_را_غنیمت_شمردن
#بیت_المال
🔷🔸💠🔸🔷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سردارمهر
فرقی نداشت توی پایگاههای عراقی باشه یا سوریه و لبنان، شب به شب با پدر و مادرش تماس میگرفت و از پشت تلفن حال و احوالشون رو می پرسید.
هربار که زنگ میزد سیم کارتش رو عوض میکرد، و حواسش به امنیت قضیه هم بود که کسی نتونه ردش رو بزنه و تماساش رو کنترل کنه.
گاهی پدر و مادر پیرش به همین صدایی که میدونستند فرسنگها ازشون دورتره دل خوش میشدن و در حقش دعا میکردن.
👤 حجت الاسلام عسکری(امام جمعه رفسنجان)
#سرداردلها
#دعا
#والدین
◼️◾️▫️◾️◼️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb