eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
~روایت شهید امام رضایے شیراز که گره گشای ازدواج بود:🌹 🌸✨🌷 یکی از دوستانم👥 را که قبلا با هم همکلاس بودیم و مدتی از او بی خبر بودم در روز جمعه ای در محل برگزاری نماز جمعه شیراز ملاقات کردم. ✍چون تا حدودی در جریان مشکلاتش در خصوص ازدواجش💍 بودم، از او در این خصوص سئوال کردم که با چشم گریان😭 ماجرا را این چنین برایم بیان کرد: ✨وقتي از سوی خانواده تحت فشار قرار گرفتم تا علی رغم میل باطنی از بین چند خواستگاری 🌷که داشتم یکی را انتخاب کنم. از آنها اجازه گرفتم که ابتدا به زیارت امام رضا(علیه السلام)✨ مشرف بشوم و بعداً تصمیم بگیرم. 🌿روز اول که به پابوس آقا✨ مشرف شدم خیلی بی تابی کردم و از آقا امام رضا (علیه السلام) تقاضای یاری کردم . همان شب 🌙بود که خواب ديدم در گلزار شهداء💥 شهر شیراز بالای سر مزار شهیدی بنام -کوچک-موسوی ایستاده ام . ندایی به من می گفت آن جوانی🧔 که مقابل قبر شهيد🌷 نشسته همان فرد مورد نظر برای ازدواج با شماست. 🌷از سفر که برگشتم چند روز بعد به گلزار شهداء شیراز رفتم. برایم خیلی عجیب بود همه چیز مثل خوابی بود که دیده بودم و جوانی هم آنجا نشسته بود. برای اینکه مطمئن شوم از او سؤال کردم ساعت🍂 چند است، وقتی خواست جواب بدهد، چهره اش را دیدم ،خودش بود. در فکر بودم 🤔که این ماجرا چطور ادامه پیدا خواهد کرد، که ناگهان خانمی دستش را روی شانه ام گذاشت بعد از سلام و احوال پرسی از مجرد بودنم سئوال کرد و هنگامی که مطمئن شد مجرد هستم آدرس گرفت تا برای پسرش (همان جوان) به خواستگاری بیایید و من هم آدرس دادم و چند روز بعد آمدند و بدون هیچ مشکلی ازدواج🌸 کردیم. نکته جالب اینکه گفت: اگر یادت باشد من خیلی علاقه داشتم اسم همسرم رضا باشد و همين طور هم شد. این شهید به شهید امام رضایے شیراز مشهور است و خیلی ها برات مشهدشون را از او گرفته اند 🌙◆❥↶✨↷❥◆🌙 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ: https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌷 ع ﻣﻴﺨﻮاﺳــت ﺑﺮﻩ ﺧــﻄ ﺟﻠـــﻮ ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸـــﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ ( ) ﺩﻋﺎےﻛﻤـــﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ... ﻣﻨـــﻢ ﺑﺎﻳﺪﺑـــﺮﻡ ﻓﺮﻣـــﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬـــﺶ اﺟــــﺎﺯﻩ ﻧــﺪاد😔 ﺑﻌـــﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤــﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﻃﺮے ﺑﻴﺴــﻴﻢ ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫﺴــﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴـــﺮم.✅😊 ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳـﺘےﺑﺎ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺭﻓﺘــﻨﺪ. اﻗﺎےﺭاﺳﺘے ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣے ﻜﺮﺩ: ﺳہ ﺭاﻩ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳــﻢ ﻛہ ﺧﻤﭙــﺎﺭﻩ اﻱ ڪﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴـﻦ ﺧﻮﺭﺩ. ترڪش هـا از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سیـد نشستـه بود.😭 به ڪه نڱاه ڪردم صـورتش رو به آسـمان بود، چشـم راسـتش بیرون آمـده بود و خون تمـام صورتش را پوشانـده بود. دسـت چـپش هـم قطـع شـده بود و فـقط با یڪ مقـدار پوسـت به بـدن متصـل مانـده بـود. رفتم زیر بغلش رو ڲرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزے نیست ! مے برمت بهدارے.» خندید و با صــداے آرام همیشگے جـواب داد: «من رو به حالت برگردون... طـرف قبله!» با چشـم سالـمش دنبال کسے می گشـت، یک دفعہ به نقطـه اے خیره شد 😭و گفت:«سبـحان الله، سبـحان الله، الحـمدلله رب العالمین...» دیدم خودش رو جمـع کـرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: « یا سیّدے و مولاے یا جدا یا ابا عـبدالله ...» سه بار سـلام داد و بعـد خیلے آرام به سمـت چـپ افتاد... 🌷🌷 ﺳﻴﺪﻣﺤﻤـﺪ ﺷﻌﺎﻋﻲ 🌹🌹🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ