🌹می گفتم برادر، شما به سهم خودتان به اسلام و انقلاب خدمت کرده اید. می گفت: «هنوز به سعادت نرسیده ام. سعادت من شهادت است.»
🌹وقتی دخترش به دنیا آمده بود، دور گهواره اش می چرخید و با خوشحالی می گفت: «این بچه شهید است، از او خوب مراقبت کنید، این بار که بروم شهید می شوم.»
اسم مادرش فاطمه بود، اسم مادر خانمش هم فاطمه، اسم دخترش را هم گذاشت فاطمه، می گفت نام فاطمه باید در هر خانه ای باشد.
🌹از صدا و سیما دعوت نامه ای برای مصاحبه با ابراهیم آماده بود. ابراهیم امتناع کرد و گفت: «کار برای خدا که گفتن ندارد.»
🌹ابراهیم از فرمانده تیپ بود، علی الوانی هم از مسئولین تیپ. ابراهیم لبه گونی را گرفته بود و علی با بیل خاک می ریخت تا برای بسیجی ها سنگر بسازند. گلوله ای کنارشان نشست و هر دو آسمانی شدند.
🌸🌷🌸
#شهیدمحمدابراهیم_اﻳﻞ
#شهدای_فارس
👇
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
🌹می گفتم برادر، شما به سهم خودتان به اسلام و انقلاب خدمت کرده اید. می گفت: «هنوز به سعادت نرسیده ام. سعادت من شهادت است.»
🌹وقتی دخترش به دنیا آمده بود، دور گهواره اش می چرخید و با خوشحالی می گفت: «این بچه شهید است، از او خوب مراقبت کنید، این بار که بروم شهید می شوم.»
اسم مادرش فاطمه بود، اسم مادر خانمش هم فاطمه، اسم دخترش را هم گذاشت فاطمه، می گفت نام فاطمه باید در هر خانه ای باشد.
🌹از صدا و سیما دعوت نامه ای برای مصاحبه با ابراهیم آماده بود. ابراهیم امتناع کرد و گفت: «کار برای خدا که گفتن ندارد.»
🌹ابراهیم از فرمانده تیپ بود، علی الوانی هم از مسئولین تیپ. ابراهیم لبه گونی را گرفته بود و علی با بیل خاک می ریخت تا برای بسیجی ها سنگر بسازند. گلوله ای کنارشان نشست و هر دو آسمانی شدند.
🌸🌷🌸
#شهیدمحمدابراهیم_اﻳﻞ
#شهدای_فارس
👇
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz