ساعتی تا آغاز عملیات کربلای ۵ مانده بود. همه حساب کتابهایش را کرد. بدهی هایش را هم داد. مقداری پول زیاد آمد. شروع کرد به پاره کردن آنها. گفتم چی کار می کنی؟
گفت می خوام از این دنیا چیزی نداشته باشم!
می گفت خیالم راحت است, از کوه یک بار هیزم برای خانواده ام آوردم, زمستانشان گرم است, دیگر غمی ندارم.
🌹🌹🌹
#شهید_محمد_کشتکار
#شهدای_فارس
🌹🌹
شهدای غریب شیراز
ساعتی تا آغاز عملیات کربلای ۵ مانده بود. همه حساب کتابهایش را کرد. بدهی هایش را هم داد. مقداری پو
🌹🌹🌹🌹
#تير
🌹🌹🌹🌹
عملیات خیبر, تیر بازویش را خراشیده بود.
گفتم داداش کاش تیره یکم این طرفتر رد شده بود و به تو نمیخورد!
با ناراحتی با انگشت به سینه اش اشاره کرد و گفت اگه خدا مرا دوست داشت باید از اینجا رد میشد!
دو سال بعد شهید شد. رفتم بالای سرش. خدا خیلی دوستش داشت، تیر درست از جایی که آن روز اشاره کرد، رد شده بود.
🌹🌹🌹🌹🌹
#شهید_محمد_کشتکار
#شهدای_فارس
🌹🌹🌹🌹🌹
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
@shohadaye_shiraz