*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_چهل_وسوم*
انگار طاهره خانم که نوزاد را محمدمهدی صدا کرد نگاه ها چرخید.همه بافته های شان را برای اسمی دیگر رشته کردند. بدشگونی و این چیزها از ذهن ها پرید. حالا طنین نام محمدمهدی احساس یک اقتدار یا آشنایی را در فضای خانه می پیچاند.
راضیه و مرضیه خندان دو طرف محمدمهدی هر یک دستی را نوازش می کردند و به هم می نگریستند.
دقایقی بعد منصور آرام از جمع جدا شد تا اتاقش و لای نامه های یادگاری و آلبوم ها عکسی را که با حاج مهدی ظل انوار در جبهه گرفته بود بیرون کشید.
سیر نگاه کرد به ریش های بور حاج مهدی به چشمانش که پشت عینک ریزتر شده بود،به دست چپش که روی شانه اش بود و به چشم انداز سبز پشت سرشان که جاهایی،تجهیزات نظامی را با رنگ های زیتونی در آنها به چشم نمی آمد.عکس که در دستش را گرفت دایره هایی خیس و شکسته افتادند لای نیزارها.
سرش را بین دست ها گرفت و نتوانست پاکت خاکستری رنگ را از زیر وسایل بیرون نکشد و به زحمت باز شدن کند و دوباره نخواندش. گفت شاید چیزهایی اضافه اش کند. زندگی که اعتباری ندارد .از کجا همین فردا.... حالا مسئولیت چندتایی هم به دوشش بود.باید برای آنها هم سطرهایی اضافه میکرد و گریه نگذاشت اضافه کند و تنها توانست یک بار دیگر هم از رویش بخواند با چشمهای سرخ.
«خدایا.. آن توفیق ای دادی در... که خودت گفتی دری از درهای بهشت... جستجو که گوشتی جزغاله شده و یا بدنی مثله شده و استخوانی خرده نباشد......بدان ما با قلبی مملو از عشق خدا و سریع مملو از شور حسین در پی امر تو قدم به این وادی گذاشتهایم و تو رهبر ما هستی و بر.... مادر دوستت دارم همچون مادر وهب که سر را بلند کرد و به طرف دشمن انداخت و گفت ما چیزی را که در راه خدا دادیم پس نمی..... نمیگویم برای از دست دادن من گریه نکنید.... گریه ضعف نباشد،گریه شور باشد،گریه عشق، گریه حرکت.... که سیل جاری کند و کاخ ظالمان را بر آب....
خواهر مهربانم چقدر شما را اذیت کردم مرا ببخشید.... خون از من است و پیام از تو.... مردم دنیا را به حال خودشان بگذار. محمد حسنت را لباس رزم بپوشان و..... که پایشان را از گلیم خود خارج.... و خون ملت را می میکند ریشه کن .... دیگر مراسم دعا را با عظمت تر و پرشورتر.... از همه کسانی که اذیتشان کردهام و حقی بر گردن..... قرار دهید و تجربههای آن را با خود به گور نبریم. از مطرح کردن مسائل و فرعی و جزئی جداً خودداری...... و خود را دست خدا.....»
ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿