3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨ﻓﻮﺭﻱ ...
#ﻣﺎﺟﺮاﻱ_ﺗﻔﺤﺺ_ﺷﻬﻴﺪ
🎥روایت سردار باقرزاده از تفحص پیکر مطهر شهیدی که از دفترچه یادداشت همراه او تنها کلمه مبارک #پیامبراکرم (ص) باقی مانده در منطقه چنگوله مهران #اﻣﺮﻭﺯ
#ﻳﺎﺭﺳﻮﻝ_اﻟﻠﻪ_(ﺭﻩ)
#ﺷﻬﺪا
🌷🌹🌹🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ واتسـاپ:
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
#نشردهیـد
🔰در منطقه، بستان گلو درد شديدي گرفته بودم. از خدا خواستم که در اين شهر غريب زود شفا پيدا کنم و زمين گير نشوم.
همان شب، در خواب #پيامبراکرم(ص) را ديدم، گويي حضرت انتظار مرا مي کشيد.
يک نفر مرا به مسجدي دعوت کرد و گفت حضرت منتظر شما هستند.
وارد شدم و گفتم کجا هستند، گفت آنجا دارند مي آيند.
پيغمبر يک جمال نوراني داشت که در وصف من نمي گنجد. يادم است شال و عمامه اي سبز به سر و گردن انداخته بود. به پاي حضرت افتادم تا پاي ايشان را ببوسم که حضرت نشستند و مانع من شدند. نا خودآگاه گريه مي کردم، چيزي يادم نبود، نه شهادت، نه جنگ و نه پيروزي! گفتم يا رسول الله روز قيامت من را شفاعت مي کنيد!
فرمودند اگر خودت را به من برساني من تو را شفاعت مي کنم...
از خواب پريدم، براي يکي از دوستان خوابم را تعريف کردم، گفت تو در اين عمليات شهيد مي شوي!
☝️وصیت نامه صوتی حاج شیرعلی سلطانی
🌱🍃🌱🍃
#شهيد شيرعلي سلطاني شيرازي
#شهدای_فارس
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🔰در منطقه، بستان گلو درد شديدي گرفته بودم. از خدا خواستم که در اين شهر غريب زود شفا پيدا کنم و زمين گير نشوم.
همان شب، در خواب #پيامبراکرم(ص) را ديدم، گويي حضرت انتظار مرا مي کشيد.
يک نفر مرا به مسجدي دعوت کرد و گفت حضرت منتظر شما هستند.
وارد شدم و گفتم کجا هستند، گفت آنجا دارند مي آيند.
پيغمبر يک جمال نوراني داشت که در وصف من نمي گنجد. يادم است شال و عمامه اي سبز به سر و گردن انداخته بود. به پاي حضرت افتادم تا پاي ايشان را ببوسم که حضرت نشستند و مانع من شدند. نا خودآگاه گريه مي کردم، چيزي يادم نبود، نه شهادت، نه جنگ و نه پيروزي! گفتم يا رسول الله روز قيامت من را شفاعت مي کنيد!
فرمودند اگر خودت را به من برساني من تو را شفاعت مي کنم...
از خواب پريدم، براي يکي از دوستان خوابم را تعريف کردم، گفت تو در اين عمليات شهيد مي شوي!
☝️وصیت نامه صوتی حاج شیرعلی سلطانی
🌱🍃🌷🌱🍃
#شهيد شيرعلي سلطاني شيرازي
#شهدای_فارس
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz