#ﺭﻭاﻳﺖ_ﻋﺸﻖ
🔰 تابستان سال 65 در پادگان شهید دستغیب جعفر را دیدم با خوشحالی به طرفش رفتم و او را در اغوش کشیدم. با هم به واحد تبلیغات رفتیم. با لبخندی که بر لبش نقش بسته بود گفت: سید من به شما حسادت میکنم!
با خنده گفتم برعکس، من که خیلی مانده به شما برسم!
گفت نه تو یه امتیاز داری که من آرزوشو دارم و کاش من هم این افتخارو داشتم!
گفتم چی؟
گفت اینکه ذریه حضرت زهرا (س) هستی!
ساکت شد و ادامه داد: خوشا به حال سادات که می توانند حضرت زهرا (س) را مادر صدا کنند!
مبهوت کلام های شیخ جعفر بودم و ارادتش به خانم فاطمه زهرا (س) از او خداحافظی کردم.
دیگر او را ندیدم تا شنیدم با شیخ حمید اکرمی هر دو به گردان امام رضا ع رفتند جهت آموزش و مهیا شدن برای عملیات کربلای 4 او با حمید اکرمی و محمد علی سبحانی در منطقه شلمچه پیکرشان ماند و عملیات کربلای 5 پیداشدند.
🔰به اتفاق هم به گلزار شهدای شیراز رفته بودیم. بین قبور شهدا عبور می کردیم که کنار قبری خالی ایستاد و به آن اشاره کرد و گفت: پدر این قبر، قبر من است!
کربلای 4 بیسیم چی بود که شهید شد و همان جا که اشاره کرده بود دفن!
🌷🌷
#طلبه_شهید محمد جعفر آقایی
#شهدای_فارس
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﺭﻭاﻳﺖ_ﻋﺸﻖ
🌷عملیات بیت المقدس بود. گردان ما از جاده اهواز به خرمشهر وارد شده بود. تعدادی عراقی زیر یک پل مقاومت می کردند. اتش سنگین بود, کلافه شده بودم, در ان شرایط دیدم عبدالرضا دوربین به دست دارد عکس می گیرد.
عصبانی شدم, گفتم همه اسلحه بدست دارند, عبدالرضا دوربین...
سال ها گذشته است....
هر وقت فیلم هایی را که عبدالرضا گرفته در روایت فتح پخش می شود, اشک به چشمانم می نشیند...
🌷 در یکی از اردوگاه های عراق اسیر بودم. رادیو داشت خبر پخش می کرد. به یکی از بچه ها که عربی بلد بود گفتم چی میگه؟
گفت میگه:فیلم بردار بزرگ رژیم ایران, عبدالرضا مصلی نژاد به دست سربازان غیور حزب بعث کشته شد!
#شهید عبدالرضا مصلی نژاد
شهدای فارس
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﺭﻭاﻳﺖ_ﻋﺸﻖ
🔰 تابستان سال 65 در پادگان شهید دستغیب جعفر را دیدم با خوشحالی به طرفش رفتم و او را در اغوش کشیدم. با هم به واحد تبلیغات رفتیم. با لبخندی که بر لبش نقش بسته بود گفت: سید من به شما حسادت میکنم!
با خنده گفتم برعکس، من که خیلی مانده به شما برسم!
گفت نه تو یه امتیاز داری که من آرزوشو دارم و کاش من هم این افتخارو داشتم!
گفتم چی؟
گفت اینکه ذریه حضرت زهرا (س) هستی!
ساکت شد و ادامه داد: خوشا به حال سادات که می توانند حضرت زهرا (س) را مادر صدا کنند!
مبهوت کلام های شیخ جعفر بودم و ارادتش به خانم فاطمه زهرا (س) از او خداحافظی کردم.
دیگر او را ندیدم تا شنیدم با شیخ حمید اکرمی هر دو به گردان امام رضا ع رفتند جهت آموزش و مهیا شدن برای عملیات کربلای 4 او با حمید اکرمی و محمد علی سبحانی در منطقه شلمچه پیکرشان ماند و عملیات کربلای 5 پیداشدند.
🔰به اتفاق هم به گلزار شهدای شیراز رفته بودیم. بین قبور شهدا عبور می کردیم که کنار قبری خالی ایستاد و به آن اشاره کرد و گفت: پدر این قبر، قبر من است!
کربلای 4 بیسیم چی بود که شهید شد و همان جا که اشاره کرده بود دفن!
🌷🌷
#طلبه_شهید محمد جعفر آقایی
#شهدای_فارس
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﺭﻭاﻳﺖ_ﻋﺸﻖ
🔰 تابستان سال 65 در پادگان شهید دستغیب جعفر را دیدم با خوشحالی به طرفش رفتم و او را در اغوش کشیدم. با هم به واحد تبلیغات رفتیم. با لبخندی که بر لبش نقش بسته بود گفت: سید من به شما حسادت میکنم!
با خنده گفتم برعکس، من که خیلی مانده به شما برسم!
گفت نه تو یه امتیاز داری که من آرزوشو دارم و کاش من هم این افتخارو داشتم!
گفتم چی؟
گفت اینکه ذریه حضرت زهرا (س) هستی!
ساکت شد و ادامه داد: خوشا به حال سادات که می توانند حضرت زهرا (س) را مادر صدا کنند!
مبهوت کلام های شیخ جعفر بودم و ارادتش به خانم فاطمه زهرا (س) از او خداحافظی کردم.
دیگر او را ندیدم تا شنیدم با شیخ حمید اکرمی هر دو به گردان امام رضا ع رفتند جهت آموزش و مهیا شدن برای عملیات کربلای 4 او با حمید اکرمی و محمد علی سبحانی در منطقه شلمچه پیکرشان ماند و عملیات کربلای 5 پیداشدند.
🔰به اتفاق هم به گلزار شهدای شیراز رفته بودیم. بین قبور شهدا عبور می کردیم که کنار قبری خالی ایستاد و به آن اشاره کرد و گفت: پدر این قبر، قبر من است!
کربلای 4 بیسیم چی بود که شهید شد و همان جا که اشاره کرده بود دفن!
🌷🌷
#طلبه_شهید محمد جعفر آقایی
#شهدای_فارس
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﺭﻭاﻳﺖ_ﻋﺸﻖ
🔰 تابستان سال 65 در پادگان شهید دستغیب جعفر را دیدم با خوشحالی به طرفش رفتم و او را در اغوش کشیدم. با هم به واحد تبلیغات رفتیم. با لبخندی که بر لبش نقش بسته بود گفت: سید من به شما حسادت میکنم!
با خنده گفتم برعکس، من که خیلی مانده به شما برسم!
گفت نه تو یه امتیاز داری که من آرزوشو دارم و کاش من هم این افتخارو داشتم!
گفتم چی؟
گفت اینکه ذریه حضرت زهرا (س) هستی!
ساکت شد و ادامه داد: خوشا به حال سادات که می توانند حضرت زهرا (س) را مادر صدا کنند!
مبهوت کلام های شیخ جعفر بودم و ارادتش به خانم فاطمه زهرا (س) از او خداحافظی کردم.
دیگر او را ندیدم تا شنیدم با شیخ حمید اکرمی هر دو به گردان امام رضا ع رفتند جهت آموزش و مهیا شدن برای عملیات کربلای 4 او با حمید اکرمی و محمد علی سبحانی در منطقه شلمچه پیکرشان ماند و عملیات کربلای 5 پیداشدند.
🔰به اتفاق هم به گلزار شهدای شیراز رفته بودیم. بین قبور شهدا عبور می کردیم که کنار قبری خالی ایستاد و به آن اشاره کرد و گفت: پدر این قبر، قبر من است!
کربلای 4 بیسیم چی بود که شهید شد و همان جا که اشاره کرده بود دفن!
🌷🌷
#طلبه_شهید محمد جعفر آقایی
#شهدای_فارس
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید