eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
ره باز کنید ، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسگری آمده است ﺗﻮﻟﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺒﺎﺭﻙ🌷 : @shohadaye_shiraz
🗓 دوم تیر سالروز شهادت رزمنده تیپ۳۳ المهدی شیراز در دفاع ‌مقدس، از مهندسین سپاه و فرمانده مدافعان حـرم در سوریه تله انفجاری/ حماء ۱۳۹۳ #ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ #ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ #رزمنده_دیروز_مدافع_امروز #شهیدسردار_دادالله_شیبانی #ﻣﺪﻓﻦ:ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاﻱﺷﻴﺮاﺯ ﻗﻂﻌﻪ 7 ﺧﻴﺒﺮ. ﺭﺩﻳﻒ اﻭﻝ
. عملیات‌ کربلاے پنج‌ ...شهدا بیشتر از ناحیه‌ پهلو ﻭﺩﺳﺖ تیرمیخوردن! !♥️ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ 🏴 ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻨﻮﺭ ﺑﺎﺩ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 از کربلای ۴ برگشتیم, هیچ کس دل و دماغ برگشتن نداشت. جعفر مثل همیشه خندان و پر روحیه بود. خودش را از مایلر ها بالا می کشید و کمک می کرد بچه ها سوار شوند. توی مسیر فشرده بین نیروها نشسته بودیم. گفت مهدی برسیم معاد می دونی چی می چسبه؟ گفتم ۴۸ ساعت خواب! گفت نه, سه روز مرخصی. فهمیدم دلش برای دیدن پسر چند ماهش, محمد مهدی تنگ شده! بیست روزی گذشت. با جعفر توی یکی از سنگر های پنج ضلعی منتظر نشسته بودیم تا با بابا علی و ناصر ورامینی برای شناسایی بریم سمت نهر هسجان. من نشسته بودم, جعفر دراز کشیده و سرش را گذاشته بود روی پام و می گفت:چه حالی میده,سرت را بذاری روی پای رفیقت حرف بزنی. حالا این, این دنیاست. فکر کن, اون طرف که رفتیم, چشم باز کنی ببینی سرت روی پای #اباعبدالله (ع)ست! یک ساعت بعد بود. توی امبولانس. سر جعفر روی پام بود. خون زیادی ازش رفته بود. مرتب می گفت یا فاطمه(س), اثار فراق,دلتنگی,شادی و وصال تو صورتش بود... کاری از دستم بر نمی امد, جز نگاه کردن به ان چهره نورانی که نفس به نفس به دلدار می رسید... 🌷🌷🌿🌷🌷 #شهیدجعفرعباسی شهدای فارس #ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۲۵-شلمچه معاون گردان امام مهدی(عج) 🌷🌷🌷 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..,........... #ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ: ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ(ﺟﺪﻳﺪ): https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
🌸به زیارت حرم امام رضا(ص) رفته بودیم. روز دوم سوم زیارت بود که رفتیم برای خرید سوغاتی. سراغ اولین چیزی را که گرفت، کفنی بود. یکی برای خودش، یکی یکی هم برای ما. کفنی را که برای خودش گرفته بود، جلو چشمان متحیر ما باز کرد و با قد و قواره خودش سنجید. با خنده رو به فروشنده گفت: «آقای عزیز این که برای من کوچک است، بی زحمت یه بزرگترش رو بده که پاهام نزنه بیرون، این جوری که مردم از من می خندند!» فروشنده که متعجب تر از ما به رضا نگاه می کرد، شوخی اش گل کرد و خیلی جدی گفت:« ای بابا مگه می خوای با کفش کفن بپوشی که پاهات می زنه بیرون! ثانیاً الان جوان هستی و رشید، وقتی پیر شدی خمیده می شی اندازه ات می شه!» رضا زد زیر خنده و گفت: « نه پدر جان من کفن را برای جوانیم می خواهم، نه پیری!» وقتی به مهمان سرا برگشتیم، کفنی ها را در پارچه ای پیچید و برای تبرک برد به حرم. وقتی برگشت شوخی و جدی گفت:«فکر کنم کفنی من جوری بوده که حتماً آقا لمسش کرده!» در وصیتش نوشته بود:« اگر جسمم برگشت با خلعتی که به ضریح مطهر ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا(ع) متبرک شده به خاک بسپارید تا این نشانی از غلامی حقیر باشد نسبت به پیشگاه ایشان!» چند ماه تا تحقق این آرزو باقی نمانده بود... برشی از کتاب 🌸🌷🌸 ﺷﻬﺎﺩﺕ 🌺🌷🌷🌺 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75