توی سپاه کار میکرد کله وجگر میاورد برای خونه
یه روز یه پیرمرد میبینه که میگه ما آرزوی کلہ وجگر داریم همه رو دادم بهش وگفتم پدر اینها رو بگیر وبرو برای خانواده....
گفت :نه نمی خوام لااقل یکی روبهم بده
گفته:نه دوتاش رو بردار برو ...
ودوتاش رو بهش داده بود...
واومد ...
ما پنیر وخربزه داشتیم گفت :مامان شاید اونها همین پنیر وخربزه روهم نداشته باشن وهمه رو داده بود به او...
لباس هایش رابه نیازمندان می داد
کفش هایش رابه کسی می داد ومی آمد خانہ... وازاین کارهامی کرد...
یک روز حقوق گرفته بود و همه پولش رابه یک نفرداده بود ویک کرایه برداشته بود و به خانه آمده بود
#ﺷﻬﻴﺪﻋﻠﻲ_ﭘﻴﺮﻭﻱ
#شهدای_فارس
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75