eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * وقت دیدار در لحظه‌ای قطعاً آسمانی سراغ از روسیاهی من گرفت که خودم را محور در پرونده سرشاری دیدم که از نام آشنایی اتیکت داشت. زمزمه کردم و پوشه را ورق زدم خاطرات و گفتنی های زیادی بود که باید می‌خواندم و سعادت کمین بود به آخر پرونده که رسیدم عکس بود و سیاهه نمرات. پرونده سه مقطع تحصیلی کنجکاو شدن حالا سال به سال خوانده آخرین برگ کارنامه سال سوم دبیرستان بود ۱۹ و ۱۹/۵ و ۲۰ .. عکس های زیادی هم بود عکس چاپ شده در روزنامه کنار آن علامت زده شده بود آن هم با خودکار آبی و بسیار بد خط زیر آن نوشته شده بود شهید در راهپیمایی مردم شیراز. زیرنویس روزنامه همین بود: «۲۰ هزار نفر تظاهرکننده شیراز در خیابان داریوش بست نشستند» عکس علامت زده را نگاه کردم بسیار جوان بود اصلا بچه سال.بعد ها از شاپور شنیدم که ۱۷ سالش بوده زمان عکس چند روزی قبل از انقلاب گرفته شده عکس های دیگری هم داشت که نگاه کردم. کلاه قهوه ای رج دار،بادگیر یشمی رنگ،با نگاهی ریز شده در آفتاب به افق های بسیار دور را می دید. گرم بود. حس قشنگی در من حلول کرده شفافی در جانم دوید خوشحال بودم. این سعادت بی سعی حتماً مغتنم بود. من قدر میدانستم باز هم بگویم که همه از برکت همین قلم شکسته است که گاه اثر نادانی در لیقه دیگرانش فرو برده‌ام. القصه خیال نورانی کسی با من همراه شد تا از این پس بیشتر از هر کس به او بیندیشم.به عبارت زیبای مجید سپاسی که برنامه نمای پوشه حک شده بود. مجید که در سال ۱۳۴۰ متولد شده است با قبه سبز سلام و صلوات، شاهچراغ همسایه بوده است. در کجاهای تنگه سردوزک و شاهزاده قاسم فوتبال بازی کرده است. در مدرسه اقلیدس درس خوانده وو به دبیرستان شاپور رفته است و اتفاقاً شاگرد اول بوده است. مجید با شیطنت های شیرین و شوخی های ظریف چه سخت دوست داشتنی و به اعتراف خانواده همدم و مونس پدر بوده است.اما مرگ بی وفایی می کند و در سال ۵۳ در حالی که مجید ۱۳ سال داشت او را از نعمت پدر محروم کرد صحنه دلخراش تصادف خاطره ناخوشایند ای بود که هیچگاه دوست نداشت یادش بیاید با آن که او بسیار دلیر و شجاع بود. دارد.... https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻کوچ شروعی تازه برای زندگی ست... و مگر کوچ را می توان از پرنده ی مهاجر گرفت... 🎙راوی: حسین کاجی 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫 🌷 عبدالقادر فرمانده گردان حضرت فاطمه زهرا(س) از تیپ احمد بن موسی(ع) بود. آن زمستان تیپ در منطقه بوکان کردستان مستقر بود. همه جا پوشیده از برف بود. سردی هوا به حدی بود که صبح ها، وقتی آب را براي وضو روي صورت میریختیم در بین محاسن ما یخ میزد! نیمه شب بود که برای کاری از اتاقم آمدم بیرون. متوجه صداي ممتد فرو شدن پا در برف ها شدم. به سمت صدا رفتم، عبدالقادر بود. حوله اي دست گرفته و آرام از اتاقش دور می شد. رفتم سمتش. گفتم: خیره، نصف شبی کجا؟ لبخند ملیحي روي صورت گوشت آلودش نقش بست و گفت: غسل واجبم، میرم حمام! حمام یک کانتینر فلزي بود در فاصله حدود هزار متري محل استقرار، آبش هم در حدی گرم بود که یخ نزند! گفتم: مرد مؤمن یخ می زنی، بزار صبح برو! گفت: نه می توانم با بدن کثیف نماز بخوانم، نه دوست دارم نمازم را عقب بندازم. بعد هم راهش را به سمت حمام کج کرد و به سختی شروع به قدم برداشتن روي برف ها کرد. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیکر مطهری که با صدای همسر اشک ریخت وقتی پیکر شهید در واکنش به همسرش از هر دو چشمش اشک میریزد 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🔹گرامیداشت سالگرد شهادت شهید غلامرضا بی نوا🔹 🎙راوی: *حاج سید معین انجوی نژاد* برادر *کربلایی مهدی کبیری نژاد* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت / از ساعت ۱۸* ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🚨👈 *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 پخش مستقیم از لینک هییت آنلاین: https://heyatonline.ir/shohada.gomnam ⬇️⬇️⬇️ لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
••🥀🕊•• گـٰاهۍدَرنَبۅدیِڪ‌نَفر انگـٰارجَھـٰان‌بہِ‌ڪُلۍخـٰالۍ‌ـاَست💔!.. 🥀. . 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞شهیدی اهل بخشش .... روایتی از غلامرضا بی نوا .... 💢به مناسبت ایام شهادت شهید .... 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * مجید که از قضا نوشابه هم زیاد دوست داشته است در درگیری‌های انقلاب صندوق خالی نوشابه را بالای بام مسجد جامع میبرد تا شش ها را از مواد منفجره پر کند و به طرف نیروهای ضد زره پرتاب کند و برادر را مجاب می‌کند که انشالله بعد از پیروزی پول شیشه ها را حساب خواهیم کرد. اینکه آن سال بهار زود تر از همیشه فرا می رسد و مجید سرسبز ریشه می دواند. شیپور جنگ ،سلحشوری مجید را به خود می خواند و با جوشن بی پشت، نفس در باد می گرداند و پا در رکاب دلیری میکند. وصف نشدنی پله‌های ترقی را بی وقفه طی می کند،مسئول محور و معاون عملیاتی لشکر. سال تمام عرق سرانجام دو روز بیشتر از بهار ۶۷ در ارتفاعات سه تپان ،شقایق میشود.. هرجا نام و نشان بود یا حرفی از او به میان می‌آمد گوشم تیز می شد. کمیته حفظ آثار و وسایلش را هم دیدم،لباس هایش چفیه اش کلاه نخی اش، دفترچه یادداشتش.. صورتم همه چیز بوی خوش مجید را داشت عطر شهادت داشت. حتی به تیم فجر سپاسی هم علاقه مند شدم که متبرک به نام مجید بود. محمد علی واعظی را هم باید به خاطر میسپردم. شماره منزلش را ،هر وقت به مطلب مهمی در پرونده برخوردم با او درمیان بگذارم. اما در این پیج جوری ها و دنبال گشتن ها به چند ماجرای جالب برخوردم. به قضیه ترور ها و زحمت هایی که بچه های سپاه در سالهای اول انقلاب کشیده‌اند. چیزهایی که کم کم از بین میرفت و از خاطره ها محو میشد. آن چیزهایی که هم قابل  تقدیس است و هم قابل نوشتن. چیزهایی که گواه روشن تاریخ است. داشته باشد و خوانده بشود یا نه این ها را بنویسم شاید در روزگار بماند و یک حقیقت بینی به آن برخورد کند و به کارش بیاید. البته از نسل امروز چشمم آب نمی خورد. شاید نسل های بعدی. دارد.... •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫 🌷 می خواستم برم اهواز، اما جیبم خالی بود و پولی نداشتم. عبدالقادر مرتب به من می گفت: مگه تو نمی خواستی بري اهواز، پس چرا نمی ري؟ خجالت می کشیدم چیزي به او بگم. روز بعد پیش من آمد، مرا در آغوش کشید. حین جدا شدن، دیدم مقداري پول گذاشت توي دستم و گفتم نیاز میشه! همه چیز عبدالقادر براي زیر دست هایش یکسان تقسیم میشد و همه را به یک چشم میدید. در روبوسی با نیروهایش، در لبخند زدن، در فریاد زدن... قبل از والفجر 8 بود، تازه مستقر شده و تدارکات، وسایل را بین گردان ها تقسیم کرده بود. عبدالقادر براي سرکشی آمد. به تک تک چادرها سر می زد تا کم و کاستی نباشد. وارد چادر ما که شد، نگاهش بین ما و پتوهایی که گوشه چادر چیده شده بود چرخید.گفت: چند نفرید؟ تعداد را گفتیم. چهره در هم کشید و گفت: اینجا که چندتا پتو زیاده، برید تحویل بدید! گفتم: عبدالقادر، بی خیال، ما که هم رفیقیم، هم هم ولایتی! خیلی جدي گفت: این پتو های اضاف را برید تحویل بدید، در این موارد من نه رفیق می شناسم، نه همشهري! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
❁﷽❁ پنجشنبه ڪه مے آید باز دلتنگ مےشوم بی قرارِ یـاد مےشوم یاد میدان جنون آشنایان غبارو خاڪ و یادآنانےڪه کرده اند 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 اگر دلت برای شهدا تنگ شده و هوای بهشت گلزار شهدا داری .... همینک آنلاین شو ...⬇️ 💢پخش مستقیم و قرائت زیارت عاشورا از گلزار شهدای گمنام شیراز : https://heyatonline.ir/shohada.gomnam
🌱 خدایا! می‏خواهم فقیری بی‌‏ نیاز باشم، که جاذبه ‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند. 🌷 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نوکر نرود به کربلا پس چه کند...؟ خود را نرساند به شما پس چه کند...؟ قلبش به کرمخانه ارباب خوش است... گر رو نزند به آشنا پس چه کند... ؟ دارو ز شفاخانه تربت خواهد ... جامانده زکربلا شفا پس چه کند...؟ ❤️ 🌙 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb