9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نظر جالب همسر شهید «باکری» پس از اعلام خبر شهادت
🔹رسول ملا قلی پور: حمید باکری آنقدر درگیر جنگ بود که فرصت نمیکرد بخوابد.
🔹همسر شهید حمید باکری: وقتی خبر دادند حمید شهید شد، شاید تعجب کنید گفتم بهتر، الحمدالله، بالاخره خوابید.😳😔
هدیه به شهدا #صلوات
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حسن صفر زاده 💫
🌷
هفته اول جنگ بود که با شهید رحیم شعله از طریق جهاد فارس به خوزستان رفتیم، در آبادان با حسن آشنا شدیم که غیرتمندانه بی هیچ آموزش نظامی در حال کمک بود. عصر ها که در آبادان کاری نبود با حسن و یک اسلحه ژ3 بی فشنگ به خرمشهر که هنوز در حال مقاومت بود می رفتیم و از خانه های ویران شده، دارو و اقلام خوراکی برای رزمندگان جمع می کردیم. یک روز عصر دیدم حسن با سر و روی زخمی و لباس پاره از یک خانه بیرون دوید و گفت مجید بدو... بدو...
سریع دنبالش دویدم، گفتم چی شد؟
گفت توی خانه بودم که یک عراقی بزرگ وارد خانه شد، با اسلحه خالی ام محکم به زانویش زدم، اسلحه کلاشش روبرویم افتاد، اما بلد نبودم از آن استفاده کنم. با هم درگیر شدیم، زورم به عـــراقی نمی رسید، گردنم را بین دو زانویش گذاشته بود و فشار می داد، داشتم خفه می شدم، به ناچار چیزی از پایش که بین دندانم آمد را محکم گرفتم، انقدر فشار دادم تا از درد رهایم کرد..
حسنی که من شناختم کسی بود که با چنگ و دندان از کشورش دفاع می کرد.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#یا_رحمة_اللعالمین🌺🌿
اے پادشاه عالم عشقٺ بہ سینہ دارم
در قاب سینہےخود عڪس مدینہ دارم
دارم ولایٺ تو، در دل محبٺ تو
سرمسٺ جام عشقم،در شب بعثٺ تو
#عید_مبعث🍃🌺
#آغاز_رسالٺ🍃🌺
#رسول_مهربانے_مبارڪ🍃🌺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🎊🎊🎊🎊🎊
#طنز_جبهه_ها😇😆
روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچههای شهر برای خودمان میگشتیم .
عراقی ها روی دیوار خانهای نوشته بودند : « عاش الصدام »
یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِ اِ اِ، پس این مرتیکه صدام ، آش فروشه !...
😡😳😋🤪
کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت : «آبرومون رو بردی بیسواد !... 😳
عاشَ! یعنی زنده باد .😂
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#کمک_مومنانه
#نذر ظهور منجی موعود
#به_نیابت امام زمان عج و شهدا
🔻🔻🔻🔻
در ایام اعیاد رجبیه و شعبانیه و پایان سال
🌿🌿🌿🌿🌿
تهیه بسته های معیشتی شامل پوشاک، کفش و مواد غذایی
و توزیع بین نیازمندان
🔹🔸🔹🔸🔹
شماره کارت جهت مشارکت 👇👇
6037997950252222
بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام
🌱🌹🌱🌹
تحویل حضوری کالا(اجناس نو )
⬇️⬇️⬇️⬇️
مراسم میهمانی لاله های زهرایی
عصر هر پنجشنبه. دارالرحمه شیراز . قطعه شهدای گمنام
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
کمترین کمک نشر مطلب جهت مشارکت بیشتر هست
⬆️⬆️
💚ای احمدیان به نام احمد صلوات
🌸هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
💚از نور محمدی دلم مسرور است
🌸پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌸💚
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
از حاج احمد متوسلیان سوال شد
چرا اسم تیپی ڪہ تشڪیل دادہ را
محمدرسول اللہ ﷺ گذاشته؟
در جواب گفت: بہ این دلیل ڪہ
هـروقت اسم لشڪر۲۷ بردہ میشود
ذکر صلوات را به همراہ داشتہ باشد
فرماندهان لشڪر ﷴ رسول ﷲﷺ
#عید_مبعث
#صلوات
#مبعث
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حجت الله آذرپیکان*
* #نویسنده_منوچهر_ذوقی*
* #قسمت_سیزدهم*.
راننده بالاخره سرش را از روی موتور لندکروز برداشت نگاهی به من انداخت و گفت:کاری از دستم بر نمیاد تو بهتره بقیه راه را پیاده بری
با عصبانیت فریاد زدم: پیاده توی این بیابان برهوت زیر این خورشید که همه چیز رو ذوب میکنه!؟
با دلسوزی سری تکان داد و گفت: به نفع اینجا بمونی بدتر داخلماشین از جهنم هم داغ تر میشه برو بلکه پیداش کنی.
می دانستم حق با اوست ولی چون کلافه و عصبی بودم دوست داشتم بهانه بگیرم. اما یادم آمد که در آن موقعیت و زیر آن آفتاب سوزان جای این کارها نیست .سری تکان دادم. خداحافظی کردم و به راه افتادم.تا چشم کار میکرد بیابان بود خشک و سوزان و عریان. تمام بدنم خیس عرق بود. نه سایه بانی نه سنگری.
احساس میکردم پاهایم تویی پوتین مثل گوشت داخل زودپز له شده ولی چاره ای نبود.شانس و اقبال من این بود. با خودم فکر کردم میان این همه نیروی قدیمی و با تجربه چرا باید من تازه وارد را برای این ماموریت بفرستند ؟! محاله اونو پیدا کنم! آخه مگه عقل از کلش پریده که اینجا بمونه.!من یه نیروی عادی بیشتر نیز در مجبورم قبول کنم ولی او کلهگنده است. جزء فرمانده هاست خیلی راحت میتونه هرجا دلش خواست بره. حتما هم همین کار رو کرده! باور کن الان که تو زیر آفتاب داغ وایه وایه بیابان شدی برای خودش توی یکی از سنگرها نشسته هی تند تند آب یخ میخوره و به ریشت میخنده!
خورشید رسم را در آورده بود انگار اصلاً آن را آفریده بودند که بالای سر من بایستد و مغزم را بخار کند.حس می کردم ساعتها دارم را می روم ولی چرا غروب نمی شد؟! یکدفعه شاید برای این که خودم را دلداری بدهم با خودم فکر کردم: «نکنه شیطون رفته توی دلت و داره ایمانت رو میبره !مواظب باش !وانمود کن خسته و تشنه نیستی محکم باش و به راهت ادامه بده»
پاهایم انگار مال خودم نبود نمیتوانستم به را ادامه بدهم این بود که همان جا نشستم.ناگهان چشمم به شبحی افتاد که کنار جاده تکان میخورد. جانی تازه گرفتم و بلند شدم و به طرفش رفتم. جاده ی کیلومتر بالاتر بود و کنارش سنگری زیر خاک پنهان شده بود.جوانی داد گونیهای شم را جابجا میکرد تا دیواره های سنگر را محکم تر کند. تا چشمش به من افتاد لبخندی زد. سلام بفرما تشنه ای؟!
_تشنه دارم؟!! هلاک میشم!!
قمقمه را به طرفم دراز کرد و با ولع تمام نیمی از آب گرم آن را سر کشیدم. گفت: انگار خیلی خسته ای! بیا داخل سنگ خنک تره .
دنبالش راه افتادم و بی هیچ تعارفی کف سنگر دراز کشیدم.
_شرمنده برادر خیلی خسته ام.
_راحت باش تا حالا ندیدمت.
_تازه اومدم منطقه .دنبال کسی میگردم ولی مگه دستم بهش نرسه.
_چطور؟!
_هیچی فقط اگه آدم خوش شانسی باشه که حتماً هم هست پیداش نمیکنم.
جوان لبخندی زد
👈ادامه دارد ....
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | ماجرای فرماندهی تیپ ۴۱ ثارالله کرمان که به قاسم سلیمانی جوان داده شد، چه بود؟
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید حسن صفر زاده
🌷حسن شده بود یکی از مدافعان خرمشهر. تانکی وارد یکی از کوچه ها شد، حسن آرپی جی را از دست یکی از شهدا بیرون کشید و به سمت تانک ایستاد و شلیک کرد، تانک هم به سمت حسن شلیک کرد. دیوار پشت سر حسن، روی سرش ویران شد، تانک هم با شلیک حسن منهدم شد.
حسن را از زیر آوار بیرون کشیدم. بدنش کوفته شده بود. او را به یکی از خانه ها که تازه پاکسازی شده بود بردم. به دیواری تکیه داد تا نفسی چاق کند. جلو حسن، یک کمد با درب آینه ای بود. روی آینه یک تصویر صدام نصب شده بود. حسن خسته از دوندگی ها و موج گرفتگی، اسلحه اش را بالا گرفت، پیشانی عکس صدام را نشانه گرفت و گفت: برو به دَرک!
بعد هم شلیک کرد. گلوله به چشم عکس صدام نشست. ناگهان آینه با صدایی وحشتناک شکست و درب کمد به سمت ما باز شد و یک عراقی درشت هیکل کف اتاق افتاد و خون کف اتاق را پر کرد. هر دو از ترس عقب رفتیم. تک تیر حسن به گوشه چشم چپ عراقی نشسته و از پشت سرش بیرون زده بود. اگر حسن او را اتفاقی نزده بود، فاتحه هر دو ما خوانده شده بود.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ | #روایتگری
🔻باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ ،گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ،این درگه ما درگه نومیدی نیست،صد بار اگر توبه شکستی باز آ
💬راوی : عظیم ابراهیم پور
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰در وصیت نامه صوتی اش گفته بود:
... و از خدا می خواهم که مرگ من را شهادت در راه خود قرار بدهد، یک عمر از خدا خواسته ام که " اللهم الرزقنی توفیق شهاده فی سبیلک تحت رأیه نبیک" این پرچم لااله الا الله و محمد رسول الله روی دوشم باشد و در راه تو شهید شوم و خدایا از تو می خواهم در لحظه مرگم حب ائمه مخصوصاً حب حسین بن علی و حب امام زمان در دلم باشد و اعتقادم این است که اگر در راه او شهید شوم لحظه مرگ، سرمان به دامان آقا اباعبدالله است.
[ چه زیبا حاجتش برآورده شد، چند ماه بعد در حالی که بیرق فرماندهی گردان حضرت رسول(ص) لشکر 19 فجر را بر دوش داشت به آرزویش رسید!
🌷🍃🌹🍃🌷
#سردارشهید امان الله عباسی
فرمانده گردان حضرت رسول لشکر 19 فجر #شهدای_فارس
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید