eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
* * * * * . باتلاقی بودن و آبگرفتگی کار را میان سخت کرده بود من خودم دیدم بچه ها تا زانو در گل بودند و همین باعث شد فرماندهان تصمیم عقب‌نشینی بگیرند. حالا چشم روز کم کم باز شده بود و بچه های تا زانو در گل، می خواستند برگردند عقب. عقب نشینی هم آسان تر از حمله نبود اگرچه بچه ها ،حمله را بیشتر دوست داشتند. «خشایار »داشتیم تا بچه‌ها را عقب بیاورد اما امکان نداشت در گل و لای حرکت کند. به هر زحمتی بود برگشتیم عقب. تصمیم گرفتیم برای هدایت کار طبق معمول مجید جلو بود صف اول. این بار با هاشم اعتمادی .هاشم هم یکی از شجاع آن روزگار بود. بچه‌ها لقبش را داده بودند و ببر صحرا‌. مجید و هاشم نه تنها عقب‌نشینی نمی کردند بلکه هنوز داشتند می رفتند جلو. شاید باورتان نشود بچه ها در پناه خاکریز برمی‌گشتند عقب، این دوتا روی خاکریز می‌رفتند جلو. گفتم از طریق بیسیم که برگردید عقب. از فاصله ۳۰۰ متری را داشتم نگاه میکردم و با بیسیم ارتباط داشتم‌ صدای تیر را میشود از داخل گوشی شنید که بالای سرشان رد میشد و مجید به مخابراتشان می گفت :«بگویید من بعد از همه برمیگردم عقب چشم!» خیلی شجاع بود .سپر لشکر فجر بود .شجاعتش واقعاً تماشا داشت. فرمانده گروهان ها و گردان ها وقتی می فهمیدند حاج مجید همراهشان است آرامش در وجودشان پدید می آمد .حتی خودمان که فرمانده لشکر بودم وقتی می فهمیدم حاج مجید هست و فرمان می دهد و هماهنگ می‌کند قوت قلب پیدا میکردم. خلاصع نیامدند عقب مگر اینکه همه برگشتند و من میدیدم که نیروهای دشمن گردان گردان جلو می‌آیند در حالی که با تانک و زره پشتیبانی می‌شوند. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷یک روز عصر در پادگان مشغول لحیم‌کاری بودم که نا غافل تکه‌ای از لحیم داغ به داخل چشمم پرید. بهداری گفت سریع مرا به یمارستان خلیلی ببرند. حاج‌محمـدموتورش را آورد و گفت: سوار شو تا برویم. حاج‌محمـد به‌سرعت می‌رفت تا من را سریع‌تر به بیمارستان برساند. پشت یک چراغ‌قرمز ایستادیم. یک جیپ روباز هم جلوتر پشت چراغ ایستاده بود. زن و مردی سوار بودند که مشخص بود عشایر هستند. زن روسری‌اش را روی شانه انداخته و حجاب نداشت. دیدم حاج‌محمـد برخلاف مسیر بیمارستان به دنبال ماشین شروع به حرکت کرد. گفتم: محمد بیمارستان این سمته! - بیمارستان باشه واسه بعد... باید بریم این‌ها را امربه‌معروف کنیم! - چِشمم! درحالی‌که به‌سرعت می‌رفت گفت: نگران نباش، چشمت خوب می‌شه، اما وظیفه منه به این‌ها تذکر بدم. چند خیابان دنبال آن‌ها رفت تا آن‌ها را متوقف کرد. به آن آقا تذکر داد که باید حواسش به پوشش همسرش باشد! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* (ﻋﺞ ) و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روز ولادت حضرت معصومه(چهارشنبه ۱۱ خرداد)، اول ماه ذی القعده ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻این مملکت ، مملکت علی ابن موسی الرضاست... ما، در خانه‌ی ســــلطان سر و سامان داریم هر چه داریم ز آقـــای خراسان داریم ع 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* ⭕️گرامیداشت شهید جاویدالاثر حسن حق نگهدار⭕️ 🔹همراه با اهدای جوایز مسابقه کتابخوانی سردار بی سر(شهید اسکندری)🔹 🎙راوی : *برادرسید رضا متولی* : برادر *سید رضا اسکندری* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۱۲ خرداد/ از ساعت ۱۸* ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🚨👈 *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 پخش مستقیم از لینک هییت آنلاین: https://heyatonline.ir/shohada.gomnam ⬇️⬇️⬇️ لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
❤️دلت را به دلداران بسپار یعنی دلت را به شهیدان بسپار مطمئن باش، نه افسرده می شود... و نه تنها...💔 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 👆 🔰حاج عــبدالله به ائــمه اطهار به ویژه حضـرت اباعـبدالله الحسین (ع) و حضــرت زهــرا (س) عشق می ورزید، همــیشه یاد آنها را باب توسل قرار مے داد و نام آنهـــا را آغازگر کارش بود حاضــر بود هــمه وجــودش را در راه این گوهرهای عزیز آفرینـــش فدا کند. 🔰یــک روز با علاقه و احســاس عجیبــے پیش مــن آمد و گـفت: داده ام داخل چــتر پروازم را «یازهــرا(س) بنویــسند، مے خواهم وقتــے در آســمان ، بالاےسرم را نگاه مے کنم ، جز نــام حضرت زهــرا(س) نبــینم. 🔰او هــر وقت می خواســت کسی حرفش را کامل و بدون چون و چرا قبول کند می گفت: «به زهــراے اطهـــر» حاج عبـدالله رودکے ایام شهادت🌹 🏴🏴🏴🏴🏴 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * . گفتم که مجید با نشاط بود. با روحیه بود اهل شوخی و مزاح. اما همه اش این نبود. مجید نماز باحالی هم می خواند .وقتی به نماز می ایستاد چهره‌اش گل می‌انداخت. نورانیت خاصی می گرفت. این از حضور قلبش بود. از خدا باوری اش بود که خیلی درونی بود. آنقدر درونی که آدم حس میکرد مجید ملامتی است‌. باقیات صالحات مجید قبل از همه ی وجود خیری که داشت، انسجام ادوات و توپخانه لشکر است که هرچه لشکر امروز دارد نتیجه تلاش‌های اوست. بالاخره مجید هم بار سفر بست. عصر بیست و هفتم اسفند بود سال ۶۶ حالت عجیبی داشت. آرام بود. ساکت و آرام تر از قبل و دوست داشتنی تر .مرتب قدم می زد از این طرف شیار به آن طرف شیار. دستهایش را پشت سرش گرفته بود. چشمهایش خمار شده بود. بغض کرده بود. زیر لب چیزهایی زمزمه می کرد .مثل اینکه با همه جمع با خاک زمین و سماوات با جن و انس قهر باشد .نگاه کردم دلم ریخت. فهمیدم که خبری هست برای این که در خیلی از حمله ها دیده بودم که بعضی ها این حالت را دارند و رفتن شان ردخور نداشت .مثل شهید عزیزمان باقر سلیمانی .حالا هم حاج مجید سپاسی صدایش کردم گفتم بیا میخواهیم عملیات را طرح ریزی کنیم شما هم باید باشید . برخلاف همیشه گفت: نه من با گردان میروم جلو شما خودتان زحمتش را بکشید .آقای سلطان آبادی که هست آقای غیب پرور هم که هست . اصرار نکردم فهمیدم که این پرنده هم رفتنی است .غم عجیبی در دلم نشست .اما هیچکس با تقدیر الهی نمی تواند مقابله کند. ناخودآگاه استرجاع کردم« انا لله و انا الیه راجعون » فجر روز بیست و هشتم اسفند نزده بود که لشکر فردا داشته باشد. شمشیر لشکر شکست ایشان معاون عملیاتی لشکر ۱۹ فجر بود که به شهادت رسید. گفتم در تشیع اش بگویید لشکر معاون عملیاتی اش را از دست داد. بگویید لشکر بزرگ فارس، بار دیگر یکی از سرداران ش را از دست یکی از شجاع ترین دلاورانش را. چند نفر از برادران راهم فرستادیم شیراز برای اینکه در مراسم تشییع باشند. چند روز به بهار مانده بود ارتفاعات ریشه و سه تپان فتح شده بود و به آسمان نزدیک . سنگر نیمه ویرانی بر بلندی بوی بهشت می داد بوی حاج مجید. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین تصاویر توقیف نفتکش‌های یونانی 🔵 صدا و سیمای ایران، در قالب گزارشی اولین تصاویر توقیف نفت‌کش‌های یونانی را به نمایش گذاشت. 🔹 در این تصاویر نیروهای ویژه سپاه پاسداران به واسطه هلی‌‌برن بر روی کشتی‌ یونانی پیاده شده و آن را توقیف می‌کنند. 💢 یاد شهید حاج عبدالله رودکی، اسطوره نیروی دریایی سپاه 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷روز اول ورود حاج محمد به مخابرات تیپ امام سجاد(ع) بود. گفت سید برنامه امروزمان چیه؟ گفتم: آموزش مخابرات و ارتباطات به بسیجی ها! گفت: منم میام. در بین راه گفت شما نیمه اول کلاس را درس بدید، من نیمه دوم. با اینکه هیچ شناختی از ایشان نداشتم، قبول کردم. آموزش بخش اول ارتباطات که تمام شد، بعد از کمی استراحت گفتم آقای ابراهیمی درس را ادامه می دهند! حاج محمد جلو ایستاد. لبخند زیبایی زد و رو به بسیجی ها گفت: سلام. همه این چیزهایی که سید گفت، هیچی‌اش به درد نمی‌خورد، اگر وقت شروع کار بسم‌الله نگید. اگر نیتتان باخدا نباشد. اگر در کارتان صدق و راستی نباشد، اگر در این بی‌سیم‌ها یک دروغ بگید، اگر دنبال این نباشید که کارتان نتیجه‌ای و اثری داشته باشد، این صحبت‌ها فایده‌ای ندارد. خلاصه کلام اگر این مطالب فنی ارتباطات در کنار ارتباط باخدا نباشد، آن‌وقت همش کشکِ، دل‌خوش کُنَکِه! خندید و گفت: والسلام. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹سردار شهید عباس کریمی🌹 🌹🌹🌹 تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام. به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است. 🌹همسر سردار شهید عباس کریمی🌹 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75