eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐ یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷 بعد از عملیات کربلای 4 بود. قرار بود به‌اتفاق جمعی از برادران پاسدار از شیراز به اهواز برویم. سرصبح بود که صدای زنگ خانه بلند شد. در را باز کردم، آقا مهـدی بود که همراه با دو آمبولانس دنبال من آمده بود. چندثانیه‌ای به‌صورت مهـدی خیره شدم. یاد مادرم افتادم. گفتم: آقا مهـدی یک‌لحظه بایست، سوار نشو، تا من برگردم. سریع توی خانه برگشتم و مادرم را صدا زدم. مادرم چندین بار به من سفارش کرده بود دوست دارم یکی از دوستانت را قبل از شهادت ببینم! مادر که آمد، گفتم: مامان، مگر نمی‌خواستی یک شهید را قبل از شهادت ببینی؟ گفت: آره. گفتم: بیا پشت در. مادرم چادربه‌سر کرد و همراه من به پشت در آمد، مهـدی را نشانش دادم و گفتم: مادر نگاه کن، این آقا مهـدی می‌خواهد شهید بشود! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱 ابراهیم اهل ورزش بود ولی هیچ وقت سعی نداشت و قهرمان و مشهور بشه. بهش می گفتم: مگه بد که آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناستش!؟ در جواب میگفت: هرکس ظرفیت مشهور شدن رو نداره؛ از مشهور نشدن مهمترین ای که بشیم...! 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده... عنایتی .... 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 🌱گاهی باید مکث کرد روی لبخند هایت! نگاه هایت! هر کدامشان پیامی دارند که میتواند نجات دهنده ی حال و روز این روز هایمان باشد... 💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
سال ۶۲ بود. مےخواست به جبهه برود. دیدم دارد پسر ۴, ساله اش را هم اماده می کند. گفتم این چه ڪاریه, جبهه ڪه جاے بچه ۴ساله نیس! 😳😳 خندید. اما جدے گفت:امام حسین در راه اسلام طفل شیرخوارش را به میدان برد, ما ڪه هنوز براے اسلام و امام ڪارے نڪردیم!😔 همان سفر پدر و دایے پیرش را هم برد. با خنده مےگفت: فقط ڪه نباید بچه هاے ما بچه شهید باشند, بگذارید ما هم بچه شهید باشیم.😁 *بابی انت و امی و نفسی و ولدی یاحســـ❤️ــــین* 🌹🌱🌷🌱🌷🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻داستان صوتی برگرفته از کتاب «سمیه کردستان» سرگذشت اسارت «شهیده ناهید فاتحی کرجو» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ♥️🥀♥️🥀♥️🥀
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔻 حضرت آقا آمده است پشت بیسیم و میخواهد فرمان دهد... 🚨بسیار شنیدنی... 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷 مهـدی بین دو برادرش ایستاده بود، خنده‌شان تمامی نداشت. به سمت مهـدی رفتم و او را به سمت خودم کشیدم. در تاریک‌روشن هوا گفت: بفرما! گفتم: آقا مهـدی، شما سه تا برادر توی این گردان هستید؛ ممکنه هر سه شهید بشید..! خندید. ادامه دادم: یک نفرتان بیاد بسه. نگاهی مهربان به کمال و جمال انداخت و گفت: نمیشه! گفتم: پس دو تاتون بیاید. خودش را نزدیکم کرد و پیشانیم را بوسید و گفت: نمی‌شه آقا یونس! به‌طرف برادرهایش که حرکت کرد. گفتم: آقا مهـدی اگر برادرت جلو چشمت شهید بشه چه حالی پیدا می‌کنی؟ لبخند زد. با انگشتش به چشم‌هایش اشاره کرد و گفت: می‌دانی چیه، این چشمم از این چشمم خوشحال‌تر میشه! چند قدم با او رفتم. دوباره ایستاد. قرآن کوچکی از جیبش درآورد. بوسید و بر پیشانی گذاشت. بعد روبروی من گرفت و گفت: به همین قرآن قسم آرزویی به‌جز شهادت ندارم! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 | 🔻شهید حاج یونس زنگی آبادی: مواظب منافقین داخلی باشید، نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدایمان را پایمال کنند... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🔹بزرگداشت شهید حاج منصور خادم صادق🔹 🎙 : *برادر سید رضا متولی* برادر *کربلایی مجتبی نادرزاده*💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۲۸مهرماه/ از ساعت ۱۶* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🌷🕊🍃 ✨ نگاھت به من آموخت که در حرف‌زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می‌فھمند‌‌... 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷خلبان‌ها هم عمدتاً افرادی در سطح بالای جامعه و به‌اصطلاح باکلاس بودند. اما آنچه ما از عباس، این مرد آسمان‌ها دیدیم و شنیدیم، افتاده‌ترین و خاکی‌ترین فرد ممکن بود. فروردین 1359 بود. منزل همشیره ما سه‌راه آستانه بود. با خاله و جمعی از اقوام برای عید دیدنی به منزل خواهرم رفته بودیم. چند نفر دیگر هم بودند. منزل کوچک بود، دورتادور پذیرایی پر شد. ناگهان صدای یاالله، یاالله بلند شد. عباس و همسرش بودند. قبل از پذیرایی یک راهرو بود. عباس داخل راهرو آمد. همه به احترام ایشان بلند شدند و تعارف کردند داخل بیاید و جای آنها بنشیند. اما عباس داخل نیامد. با همان لهجه شیرازی و خودمانی خودش گفت: بفرمایید. بفرمایید. هیچ‌کس به‌خاطر من جابه‌جا نشود. بلافاصله کفش‌هایی که در راهرو بود را مرتب کناری گذاشت و همان جا روی زمین در راهرو نشست. صاحبخانه می‌گفت: زشت است عباس آقا دم در، بیاید داخل. عباس با خنده گفت: من حاضر نیستم حتی یک بچه به‌خاطر من از جایش بلند شود. ادامه داد: بنّای این خانه که دو نفر نبوده، یک نفر بوده، کسی که آن بالای خانه را ساخته، این پائین را هم ساخته. بالا و پائین خانه فرقی نمی‌کند. کم‌کم فهمیدیم عباس عادت دارد، جلو همه تمام قامت بایستد. 🌷🍃🌷 شهید عباس دوران 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb