🌷🕊🍃
#سلام_امام_زمانم❤️
پاییز است...
روی سنگفرش دلهایمان
پر از آرزوهای
خزان شده است
و سرمای فراق ،
تا عمق استخوانمان را
میسوزاند...
آسمان جانهایمان را
ابرهای تیرهی دلتنگی،
فراگرفته و صحن وجودمان
از عبور مداوم
بغض و اضطراب و
چشم به راهی ، سرشار است...
شما بگویید عزیز دلهای ما
شما بگویید
جز مژدهی سبز و معطر ظهورتان
چیزی هست که
آراممان کند؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#صبحتون_مهدوی💚
#عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠زوزههای خمپارهها و انفجارها کنار پاسگاه یک لحظه قطع نمیشد و این خواب راحت رزمندگان من را به یاد مجاهدان جنگ بدر میانداخت که إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً ...
مهمات را خالی کردیم. با حبیب به سنگرهای اطراف سرک کشیدیم. همه برادران خواب بودند. جایی برای خوابیدن ما وجود نداشت. هوا خیلی سرد بود. حبیب دو تا پتو برداشت و گفت: بیا بریم پشت ماشین بخوابیم.
عین خیالش نبود که منطقه زیر آتش خمپاره است. وضویی گرفت و دو رکعت نماز نشسته بجا آورد و بعد دراز کشید. هر شب قبــل از خوابش این نماز را میخواند. فکر میکنم نافله عشایش بود. پشت ماشین در قسمت سرباز آن خوابیده بودیم. هوا خیلی سرد بود، پتو را محکم دور خودمان پیچیده بودیم. کمی که صحبت کردیم، باران شدیدی شروع شد. شاید این باران هم مثل جنگ بدر نوید پیروزی بود. بارش باران که روی سر ما شروع شد بلافاصله حبیب گفت: پتو را بردار به زیر ماشین بریم!
از این سرعت در تصمیم گیری تعجب کردم. فوراً به زیر وانت بار رفتیم. با خندۀ مخصوص خودش گفت: چقدر خدا به ما نعمت داده، ممکنه دیگر در زندگی هیچ گاه این همه نعمت نصیب ما نشود. در جبهه که هستیم، خمپاره که میآید، هوا که سرد است، باران هم میبارد، دیگر چه میخواهیم!؟ (صبح روز بعد خدا با نعمت شهادت، نعمت هایش را بر او تکمیل کرد.)
📚برشی از کتاب قلب های آرام۲
🌹🍃🌷
#شهید حبیب روزی طلب
#شهدای_فارس
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_کرامت_الله_غلامی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_هجدهم
🎙️به روایت محمدیوسف غلامی
از اونجا ماشین گرفتیم و اومدیم خونه سرکوچه که رسیدیم دیدیم پدر و مادرم منتظر ایستادن. همین که ماشین نگه داشت و ما پیاده شدیم، پدر و مادرم دویدن به سمت ماشین و همین طور که اشک از چشماشون می ریخت ،میخندیدند و خدا رو شکر میکردند و صورت ما رو غرق بوسه کردند.
_ننه کرامت، دلم هزار راه رفت! گفتیم تا الآن شهید شدید که
.نیومدید !یه ذره به فکر دل من نیستید!
کرامت هم جواب داد:
- ننه خدا رو شکر که انقلاب پیروز شد. ما شهید هم شده بودیم تو باید خدا رو شکر میکردی .جان ما فدای انقلاب......
پنج ماهی از پیروزی انقلاب میگذشت و من زمزمه اینکه کرامت میخواد بره سربازی رو از خانواده میشنیدم؛ ولی به رو خودم نمیآوردم و از خود کرامت چیزی نمیپرسیدم. فقط به مادرم میگفتم که کاش کرامت بیاد بره برا شغل معلمی
_کرامت برادرت راست میگه. تو به حرفش گوش کن ضرر نمیکنی
- ننه من علاقه ندارم .دلم میخواد برم سربازی
مشغول صحبت بودند که وارد اتاق شدم
_ چیه؟ چی شده؟ کرامت به چی علاقه نداره؟
- هیچی ننه میگه میخوام برم سربازی دارم بهش میگم به حرف داداشت گوش کن و بیا برو برا معلمی
-کرامت ننه راست میگه میخوای بری سربازی؟!
_بله ،کاکا من دلم میخواد برم سربازی به معلمی علاقه ندارم - خیلی خب برادر من اصراری که نیست وقتی علاقه نداری موفق نمیشی ،ننه شما هم اصرار نکن بذار بره سربازی
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️
🌹حاج منوچهر در مورد شهید شیخ اکبر خوشابی می گفت:
بهار سال 1365بود،شيخ جوانى به گردان امام مهدی جهت تبليغات معرفى شد. طولى نگذشت كه با اخلاق وروحيات بچه هاى جبهه خوگرفت به حدى كه نمى خواست ازانها جداشود. ماموریت یک ماه اش که تمام شد گفت: اقا به من مرخصی می دید؟
گفتم تو که ماموریتت تمومه, مرخصی برا چی؟
گفت: یک ماهی که اینجا بودم,چیزهایی دیدم و درسهایی گرفتم که با هفتاد سال درس خواندن تو حوزه و دانشگاه بدست نمیاد, میخوام با حوزه تسویه کنم برگردم جبهه!
ده روز از رفتنش نمى گذشت كه سر و كله اش پيدا شد. به او گفتم شيخ چطور شد به اين زودي برگشتى؟ گفت: همين چند روز هم كه طول كشيد مشغول تسويه حساب و تحويل دادن اتاق و وسائل بودم, كارهام رو كردم, مى خوام ديگه پهلو بچه ها بمونم . ماند تا کربلای 8 که شهید شد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆ببینید شجاعت یک دختر فلسطینی...
📽 سخنان فاتحانه و حماسی دختر شهید فلسطینی خطاب به قاتلین پدرش😔✊
#طوفان_الاقصی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 توصیه آیت الله جاودان به ما، برای دعا مردم غزه
⬅️حتما ببینید
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
🚨 توصیه آیت الله جاودان به ما، برای دعا مردم غزه ⬅️حتما ببینید 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzars
🚨محبین و خادمین شهدا
این روزها مردم غزه در سختی بسیاری به سر می برند..
این توصیه آیت الله جاودان حداقل کاری هست که میشود به عنوان یک مسلمان برای این مظلومین انجام داد ...
🔹پس لطفا همه انشاءالله دعا فراموش نکنند
🌷🕊🍃
پـرواز تنها بـه داشتـن دو بـال نیست!
بلکه بـه دلی آسمـانی است کـه بیکران
را در خـود میگنجـانـد..،
آسمـانی کـه قلمـرو کبـوتـرانیست
ازجنـسوفـاداری!
ازجنـس#شهـادت !
#دفاع_مقدس
#حاج_قاسم 🥀💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠چند ماه قبل از شهادت، نورالدین برای اولین بار توانست راهی کربلا شود. وقتی به کربلا رسید، با من تماس گرفت و گفت: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم.
میتوانست خیلی پیش از اینها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت میرسد.
💠 نورالدین به بیتالمال خیلی حساس بود. در مورد امورات جهادی هم که انجام میداد، باز بیتالمال برایش مهم بود. سعی میکرد از آنچه خودش دارد برای بیتالمال هزینه کند، اما از بیتالمال برای امورات شخصی و حتی جهادی استفاده نکند. با ماشینش دائم در اختیار سازمان بود و برای کارهای سازمان استفاده میکرد.
💠چند روز قبل شهادت یک یادواره شهدا برپا کرد،دوستانش میگفتند نورالدین از ابتدا تا انتهای یادواره سکوت کرده و در خودش بود. این رفتارش برای بچهها عجیب بود، چون نورالدین آدم پرحرفی بود. از همان جا هم به مأموریت رفت و شهادت نصیبش شد.»
#شهید نورالدین جنگجو
#شهادت: ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱، در اغتشاشات
#شهدای_فارس
#شهدای_امنیت
#سالروزشهادت
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_کرامت_الله_غلامی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_نوزدهم
🎙️به روایت محمدیوسف غلامی
- ننه من طاقت ندارم بچه ام ازم دور بشه
_این حرفا چیه مادر همه میرن سربازی اشکالی نداره که!
مادرم به کرامت خیلی وابسته بود. دوتاشون همدیگه رو خیلی
دوست داشتن. خلاصه اصرارهای خانواده نتیجه ای نداد و کرامت رفت سربازی.
دوره آموزشیش صفر ۵ کرمان افتاد و بعدش هم اصفهان. مرتب نامه میداد و جویای احوال ما به خصوص مادرم میشد. چندماهی از خدمتش تو اصفهان میگذشت و چند باری مرخصی اومده بود.
- یوسف ،ننه الآن چندوقته که برادرت نیومده. فکر کنم از سه ماه بیشتر هست.
_نه مادرجون هنوز دو ماه نشده حواست کجاست؟ اون که مرتب
نامه میده دیگه چرا اینقدر شور میزنی؟!
- مادر چیکار کنم دلتنگش هستم
چندروزی از صحبت مادرم نگذشته بود که پدرم فوت کرد. سال ۵۸! حالا بیتابی مادرم بیشتر شده بود. تلفن زدیم به کرامت گفتیم بیاد، ولی بهش نگفتیم که بابا فوت کرده، گفتیم بیا که دلتنگت هستیم و یه خورده کار داریم.
آخه اگه تلفن میزدیم که بیا و فلان کار رو کمکون انجام بده هر جور بود خودش رو میرسوند.
به همین بهانه گفتیم مرخصی بگیر و بیا کرامت همین که رسیده بود تو کوچه ، پارچه سیاه رو دیده بود شده بود،
دیگه همه چی رو متوجه شد. وارد حیاط که شد ساکش رو همون دم در گذاشت و اومد طرف مادرم. تا چشم مادرم به کرامت افتاد، بلند بلند شروع کرد به گریه کردن و حالا کرامت رو هم بغل گرفته بود و دوتایی گریه میکردند .کرامت ده روزی مرخصی گرفته بود و تو این چند روز کارش قرآن خوندن و گریه کردن بود .هرچی هم بهش دلداری میدادیم فایده نداشت.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠 ادب یکی از خصوصیات بارز این شهید عزیز است. پدرش می گوید: «من چهار پسر داشتم که در میان آنها احمدرضا از همه مظلوم تر بود. از بچگی هم تمام انرژی بچگی اش در راه مراسمات مذهبی و بسیج صرف می شد. من و احمدرضا با هم حریمی داشتیم. برای همین اگر می خواستم موضوعی را به او تذکر بدهم به مادرش می گفتم به او اطلاع بدهد. اما گاهی هم که خودم با او صحبت می کردم سرش را بالا نمی آورد و در چشمان من نگاه نمی کرد.»
💠احمدرضا هر وقت که برای دیدن خانواده به لارستان می آمد، دستش برای نوجوانان آنجا نیز پر بود. او علاقه خاصی به شهید ابراهیم هادی داشت و سعی می کرد کتاب زندگی نامه و عکس های این شهید را تهیه و بین بچه ها پخش کند. او دوست داشت علاوه بر کارهای عمرانی در بخش فرهنگی نیز کارهای جهادی انجام دهد.
#شهید احمدرضا(هادی)عرفانی نیا
#شهدای_امنیت
#شهداے_فارس
#سالروزشهادت
🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz