eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 یک روز برای انجام مأموریت به اهواز رفته بودم. پس از انجام وظیفه حدود ساعت سه بعد از ظهر به منطقه عین خوش رسیدم . مستقیماً به سنگر خودمان رفتم دیدم حاجی حضور ندارد ، پرسیدم حاجی کجاست ، یکی از همسنگران گفت، حاجی مسموم شده و او را به بیمارستان اندیمشک منتقل کرده اند. گفتم چه اتفاقی افتاده است ؟ گفت: امروز آشپزهای لشکر ۱۹ فجر به جای نمک ، اشتباهی تاید داخل دیگ های غذا ریخته اند و متاسفانه تعداد زیادی از رزمندگان شده اند و حاجی هم پس از صرف ناهار کم کم حالش بد شد و دوستان وی را به بیمارستان اندیمشک منتقل نمودند. همچنان نگران حاجی بودیم و ناراحت جلو سنگر نشستیم تا اینکه بعد از اذان مغرب حاجی مهر یار برگشت و الحمدلله حالش بهتر شده بود. او حدود سه ماه با ما هم سنگر بود . این قدر حرفهای خوب برایمان میزد که هیچ وقت احساس دلتنگی نمیکردیم . حاجی هیچ گاه خودش را معرفی نکرده بود. بعدها که جبهه ام تمام شد و به شیراز برگشتم متوجه شدم که حاجی مهر یار همان کسی است که میلاد مولای متقیان حضرت علی (ع) همه ساله از میدان امام حسین (ع) میدان) (ستاد تا میدان گاز در شیراز را چراغانی می کند و جشن و سرور مفصلی بر پا می دارد. در جشن میلاد مولا حدود پنج هزار نفر را به صرف غذا پذیرایی مینماید و شیرازیها همه او را می شناسند متأسفانه روزهایی که در حال نوشتن این کتاب بودم با خبر شدم که حاجی مهریار عزیز ، به علت کهولت سن دار فانی را وداع گفته و به مولایش رسیده است. در شیراز از سوی استانداری فارس ، اداره کل . مجلس یاد بود در خور شأن این فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرید اهل بیت (ع) برگزار شد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹سوم خرداد 61 بود. با خلیل پیاده وارد خرمشهر شدیم. از همه جای شهر صدای تیراندازی می‌آمد. به یک ساختمان چند طبقه رسیدیم. خلیل گفت: یک تیربار بگیر روی پنجره ها، تا من هم یک آر پی جی بزنم! من رگبار گرفتم، خلیل هم موشکش را به ساختمان کوبید. بلافاصله سه عراقی در حالی که دستشان بالا بود، از ساختمان خارج شدند. با گریه و التماس جلو ما زانو زدند. خلیل اشاره کرد، بایستند. آنها را جستجو کرد که مسلح نباشند. بعد به پشت سر ما اشاره کرد و با عربی دست و پا شکسته گفت: از این سمت برید، برنگردید که کشته می شوید! عراقی ها در حالی که دستشان روی سرشان بود به سمت عقب حرکت کردند. به هر ساختمان سر می زدیم چند عراقی تسلیم می شدند. فکرش را هم نمی‌کردیم که در دسته‌های چند صدنفری این‌گونه تسلیم شوند. هردو از شوق اشکمان جاری بود. خلیل با صدای بغض آلود گفت: باور نمی‌کردم خدا این‌طور مزد زحماتمان را بدهد. جای رفقای شهیدمان خیلی خالی است! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊 👌👌 خدا اینقدر به شهدا قدرت و آبرو داده که شفاعت ما برایشان کاری ندارد ... شهدا دست شون خیلی بازه ، رفیق شهید تون را پیدا کنید. شهدای کوچه و خیابان خود را بشناسید ، ارتباط قلبی برقرار کنید و از خاصیت آن بهره مند شوید ... 🎙 💢شب جمعه یاد کنید شهدا را ، تا کربلا یاد ما باشند.. هدیه به همه شهدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی میـدونه شاید دلتـنگیُ آفریـدی تا با "حُسیـن" درمونـش کنیـم:) -
یااباعبدالله
- 🌷 🌙 کربلا می خواهم ... 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷🕊🍃 حتی اگر تمام جهان غرق تاریکی شود، باز دلم روشن است امیدِ دیدنتان، چراغ دلم را تا همیشه روشن نگه خواهد داشت 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠روز 22 بهمن سال 57 بود. خبرهایی از داخل شهر شیراز به گوش می رسید. تصرف کلانتری ها و شهربانی ها. برای کمک به مجروحین رفت. سر ظهر برگشت با خودش بنزین و پنبه آورده بود. نشست و چند کوکتل مولوتف درست کرد. بعد هم نشست و روی کاغذی چیزی یادداشت کرد. دقیق شدم، دیدم اسم و فامیل و آدرس خودش را می نویسد. کاغذ را تا زد و گذاشت در جیب پیراهنش. بمب های آتش ساز دست سازش را هم برداشت. نگاهی عمیق به من انداخت. گفت: مادر اگر شهید شدم، لباس سیاه نپوش! اشک در چشمانم پیچید. گفتم: نرو مادر، به دلم بد افتاده! خندید و گفت: امروز هم مثل روزهای دیگر! گفتم: نرو! خودش را در آغوشم انداخت و بوسه بارانم کرد. با خنده ای جدا شد و رفت. ساعتی بعد، سر خیابان دهنادی، خم شده بود تا مجروحی را از زمین بلند کند که تیری در قلبش نشسته بود! علیمحمد(سپهر) قهرمانی شهادت:1357/11/22 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽قسمتی از مراسم میهمانی لاله های زهرایی ⏰پنجشنبه ۱۲ بهمن ماه / گلزارشهدای گمنام شیراز https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 تیر خلاص یکی از پاسداران به نام برادر صدرالله محمودی اهل و ساکن نور آباد پسر عموی مسئول واحدمان بود به سنگر ما آمد و چند ممسنی که روزی در خدمتش بودیم . در صورت ، بین بینی و دهانش جای گلوله بود و کمی تو رفتگی داشت. به همین خاطر لکنت زبان پیدا کرده بود. به وی گفتم به نظر میرسد قبلاً در جبهه حضور داشته و مجروح شده اید که آثار آن در صورت شما کاملاً باقی مانده است . در پاسخ ماجرای مجروح شدندش را اینطور شرح داد : حدود یک سال پیش در یکی از عملیاتها در حالی که مواضع دشمن را تصرف کرده بودیم و در حال قرار گرفتن در شرایط پدافندی بودیم ناگهان دشمن پاتک زد و قسمتی از اراضی را از رزمندگان پس گرفت. من و تعدادی از همرزمان مجروح شدیم و نتوانستیم عقب نشینی کنیم و به دست عراقیها اسیر شدیم یک افسر عراقی به همراه چند ما آمدند و چیزهایی به زبان عربی به همدیگر گفتند سرباز بالای سر افسر عراقی اسلحه کمری خود را از غلاف بیرون آورد و در سر هر کدام از ما یک گلوله خالی کرد. دوستانم گلوله به جاهای حساس و مغزشان اصابت کرد و همه شهید شدند، افسر عراقی نوک اسلحه را جلوی صورتم گرفت و شلیک کرد گلوله به قسمت بین دهان و بینی ام خورد و از پشت سرم بیرون آمد . بیهوش شدم و از حال رفتم عراقیها فکر کردند ما همگی کشته شده ایم و به همین وضع رهایمان کردند و رفتند. پس از چند ساعت به هوش آمدم ، خیلی از بدنم خون رفته بود ، نگاه کردم دیدم دوستانم همه شهید شده اند و تنها من زنده مانده.ام. توکل بر خدا کردم و با توسل به ائمه اطهار سعی کردم به هر زحمتی که شده خود را به خاکریز ایران برسانم، با فشار زیاد، متر به متر به صورت سینه خیز حرکت کردم تا پس از حدود دو ساعت به یک جادهی صحرایی ماسه های رسیدم هوا تاریک آن و شده بود ، یک موتورسیکلت کراس که دو نفر پاسدار سوار بر در حال گشت زنی و شناسایی منطقه بودند ، از آن جاده میگذشتند به زحمت فراوان خود را به کنار آن جاده رساندم به گونه ای که آنها متوجه من شدند ، با اشاره درخواست کمک کردم، توقف نمودند و یکی از آن ها مرا بغل کرد و پشت موتور سوار شد ، از آن لحظه دوباره بی هوش شدم و زمانی به هوش آمدم که خود را روی تخت بیمارستان دیدم . پس از بهبودی دوباره دلم هوای جبهه کرد و برگشتم و حالا که در کنار رزمندگان هستم بسیار خوشحالم . ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🔷تصویری از رزمنده شهید علیدادی که در حمله امروز صبح جنگنده های رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. ... 🌹🌱🌹🌱🌹🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
✅شهادت سومین مأمور پلیس حادثه نی‌ریز 🔰فرماندهی انتظامی استان فارس با صدور اطلاعیه‌ای، از شهادت یکی از مأموران مجروح حادثه تیراندازی اشرار مسلح در شهرستان خبر داد. اکبر زارع 🌱🌹🌱🌹🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢علی رغم اینکه سن و سال زیادی نداشت و تنها یک سوم از خدمتش طی شده بود، در این مدت رشد چشمگیری کرده بود. مخصوصا از نظر اطلاعات نظامی و تاکتیکی وقتی در جمع نیروهای تحت امر خود صحبت می کرد و یا کار آموزشی انجام می داد. آدم یاد شهید حسن باقری و شهید مهدی زین الدین می‌افتاد که در سنین کم چطور یک عملیات را هدایت می کردند. تصمیم گرفته بودم وقتی از سوریه به ایران بازگشتم مسوولین مربوطه را در خصوص استفاده بیشتر از حجت متقاعد کنم و به نوعی به سبب مسوولیتم حجت آقا را به آنها معرفی کنم، اما حالا این حجت است که باید سفارش ما را به ارباب کند... مدافع حرم حجت باقری 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔آخ جانم ....مثل پدر ....🥺 💢حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟😭 ✍چقدر فرزندان شهدا که بخاطر امنیت ما ، یتیم شدند.... 🌹🌱🌹🌱🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
〽️به مناسبت سالروز شهادت شهید امنیت ، شهید علی اکبر رنجبر ... 💔روایت دلتنگی های دخترشهید رنجبر ....😭 📽این دو کلیپ را با حال خوب نگاه کنید 😔 علی اکبر رنجبر 💢یادش با صلوات 🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 آیین دل تو، مهربانیست شهید در سینه، بـهار جاودانیست شهید هر لحظه نگاهت به دلم می‌گوید عشق تو دلیل زندگانیست شهید 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠همیشه نمازش رو اول وقت میخوند. منظور از اول وقت این هست اگر کف خیابان هم بود باید نمازش رو میخوند.میگفتم دو دقیقه دیرتر بشه چه اشکال داره،میریم خونه میخونیم .میگفت نه باید اول وقت بخونم.برای ما هیچ اجباری نداشت،که ماهم اول وقت بخونیم.یا اصلا یادم نمیاد هیچوقت به بچه ها گفته بود که نمازبخونید. چون اعتقاد داشت با گفتن حرف بچه رفتار درست یاد نمیگیره،با عمل کردن و دیدن هست که بچه ها یاد میگیرند.و دقیقا هم همینطور بود الان هم بچه ها تا اذان میگه سریع نماز میخونند.. ... 💠از وقتی شهیدشدحضورش رو بیشتر حس میکنیم،هوامونو داره و تو زمان و کارای مختلف حواسش بهمون هست.. همون اوایل شهادت علی اکبر،ازطرف سازمان صلح جهانی توی تهران ما رو دعوت کردند از همه کشورها اومده بودند،اونجا پسرم(طاها) رو صداکردندو رفت بالا. من خودم خیلی حالم خوب نبود،دخترم هم گریه می کرد و بی طاقت بود که چرا طاها رفته بالا و من نرفتم.سعی کردم آرومش کنم و واقعا بردنش اون سمت سخت بود،من با برادرم و برادر شوهرم رفته بودم که کوثر رو عموش بغل کرد تا آروم بشه،اما فقط اصرار داشت بره بالا. همونجور که جو ساکت بود مجری یکدفعه بابغض گفت الان یه اتفاق افتاد..و نمیتونم درست صحبت کنم.🥺 بعد گفت آیا شهید دخترداره؟تنها خانواده شهید اونجا مابودیم که گفتند آره یک دختر و یک پسر داره. بابغض گفت به دخترش بگید بیاد بالا،الان یه نفر اینجا ردشد بمن گفت حواست به دخترم باشه... علی اکبر رنجبر 🌱🌹🌱🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 ایستگاه صلواتی در هر منطقه از جبهه رزمندگان عزیز ایستگاه صلواتی دایر کرده بودند چه جای باصفایی بود . هر رزمنده ای که به آنجا آمد جان تازه می میگرفت در جبهه هر کس هر کاری که از دستش بر می آمد انجام میداد. آنجا پیرو جوان، رئیس و زیر دست ، فرمانده و سرباز نمیشناخت همه رزمنده بودند و برای یک هدف مشترک تلاش می کردند. منيّتها رخت بر بسته بود و فروتنی و ایثار جای آن را پر کرده بود رزمندگان یکدیگر را فوق العاده دوست داشتند. خیلی ها همدیگر را نمیشناختند ولی زمانی که به ایستگاه صلواتی میرسیدند و از ماشین پیاده میشدند یکدیگر را در آغوش میگرفتند و آنقدر صمیمی بودند که گویی سالهاست با هم رفیق به اصطلاح جون جونی هستند در کنار هم روی نیمکتهایی که در آنجا بود می نشستند و حضور خود را در جبهه در کنار یکدیگر به فال نیک میگرفتند . با نوشیدن یک فنجان چای، صرف یک تخم مرغ و یا یک سیب زمینی آب پز چه لذتی از عطوفت و مهربانی واقعی می بردند . هر حرکتی ایستگاه یک صلوات داشت. سلام میکردی صلوات ، آب یا چای نوشیدی صلوات، سیب زمینی و تخم مرغ آب پز میخوردی صلوات، هرچه میخوردی بلند صلوات. بالاخره همه صفای معنوی بود و بس . یک روز که لیست شهدا و مجروحین را به اندیمشک برده بودم پس از انجام مأموریت به عین خوش برگشتم به ایستگاه صلواتی که رسیدم توقف کردم و پیاده شدم ، سلام کردم ، صلوات فرستادم و نشستم . چند رزمنده ی سالخورده ایستگاه را اداره میکردند، یکی از آنها گفت :رزمنده ی دلاور چه میل داری؟ گفتم: سیب زمینی آب پز لطفاً. در حالی که غذا را داخل یک سینی کوچک گذاشته بود و برایم میآورد با صدای بلند می گفت، برای پیروزی رزمندگان اسلام صلوات ، همه صلوات میفرستادیم . در حال خوردن سیب زمینی آب پز بودم ، پسر دایی ام به نام مسعود صفری که از طریق اعزام نیروی هرمزگان به جبهه آمده بود و هیچ کدام هم خبری از هم نداشتیم با خوشحالی بسیار آمد، یکدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم ، در کنارم نشست ، ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینیدکودکی که در بیمارستانی در غزه تحت تاثیر داروی بیهوشی قرار گرفته و با اون حالش چگونه با امام زمان ارواحنا نجوا می‌کند...😭 💢چگونه مضطرانه حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه را صدا می‌زند و از او یاری می‌طلبد...😔 🔹خدایا به حق این کودکان مظلوم غزه ظهور مولامون رو نزدیک تر بگردان🙏 عج 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
قبل از رفتن ... زیارت حضرت زهرا (س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛ امّـا دیگر بر نگشت ... كربلای پنج بود كه تركش خورد بردنش بیمارستـان ... چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹اواسط سال 61 بود، عملیات مسلم بن عقیل. فرماندهان تیپ عاشورا از ما دعوت کردند تا در منطقه سومار برای آنها جاده ای بکشیم. به اتفاق خلیل و جمعی از بچه ها و ماشین آلات به غرب و سومار رفتیم. محلی را که برای جاده مشخص کردند، مناسب نبود، مرتب روی آن آتش می آمد، به دل خلیل نبود. گفت خودمان بریم شناسایی! با هم رفتیم. شیاری را کنار رودخانه فصلی منطقه پیدا کرد، بخشی از آن مین ریزی شده بود، اما در دید و خمپاره دشمن نبود. خلیل به ساخت جاده در آن شیار اصرار کرد و انجام داد، هرچند در آن عملیات از آن جاده استفاده نشد! سال 65 بود. بعد از حمله گسترده عراق به مرزهای ایران، من از طرف قرارگاه کربلا برای بررسی منطقه سومار رفتم. در بازدید، بچه ها گفتند تدارکات منطقه از جاده ای انجام می شود که بسیار امن است و بسیار گره گشا است! جاده را که دیدم، دیدم همان جاده ای است که با اصرار خلیل، سال 61 توسط جهاد فارس در این منطقه کشیده شده بود، جای خلیل خالی بود که نتیجه آینده نگری اش را ببیند... 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالا که پرچم فوتبال و تیم ملی و شادی بالاست یادی کنیم از شهید فوتبالیست و شجاع استان فارس ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷😊😊
😊 شهید حاج مجید خیلی نوشابه‎های ساخت وزارت سپاه پاسداران به نام کوثر را دوست می‌داشت😁 و در گرمای شلمچه پس از هر غذا از نوشابه می‌نوشید .. به حدی که بین بچه‌ها معروف به نوشیدن نوشابه کوثر شده بود. 🙈 به ما می‌گفت من که شهید شدم، مرا با نوشابه کوثر غسل دهید...😃 بعد از شهادتش بین بچه‌ها بحث شده بود و به این نتیجه رسیدیم که منظور او از نوشابه کوثر، آب مقدس حوض کوثر بوده است. 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید