eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
اﻳﻦ ﻫﻔﺘہ ﺩﺳﺘــہ ﺟﻤﻌــے ﺫﻛــﺮ: ﺑﺎ ﻭﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ ﺑﻪ ائـــمہ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ , ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و و و اﻧﻘﻼﺏ اﺳﻼﻣﻲ اﻣــﻮاﺕ و ﮔﺬﺷﺘــﮕﺎﻥ و... 🌹🌹 ﻫــﺮﻛﺲ ﺑہ ﻫﺮ ﺗﻌــﺪاﺩ ﺑﻪ مےﺗﻮاﻧـﺪ ﺩﺭ ﺧﺘــﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮﺷــﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨــﺪ 👆👆👆
هر شب جمعه که دلتنگ زیارت میشوم  میروم در گوشه ای غرق عبادت میشوم  یا سلامی میدهم از بام خانه بر حرم چون کبوتر راهی صحن و سرایت میشوم  http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#انتظار #ظهور هرکس که در پناه تو مأوی گرفته است باران اشک روضه‌ی زهرا گرفته است صاحب‌عزای اصلی این روضه‌ها بیا حالا که زخم فاطمه بالا گرفته است #ﺭﻭﺯﺗاﻥ ﻣﻬﺪﻭﻱ ✨اللهم عجل لولیک ‌الفرج✨ @shohadaye_shiraz
1_48868764.mp3
17.39M
📻زمينه| دم در خونه نامرداى مدينه 🔸مداح: حاج محمود كريمى ✍ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩاﻧﻠﻮﺩ
ﻭﻳﮋﻩ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) ﻓﺮﺩا اﺯ #ﻧﻤﺎﺯﻇﻬﺮﻭﻋﺼﺮ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﺎﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ و ﻣﺪاﺣﻲ و #اﻃﻌﺎﻡ ﻣﺘﺒﺮﻙ ﻓﺎﻃﻤﻲ
👆👆👆 ﺗﻮ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻛﻨﻴد
🏴 دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست شهادت (س) تسلیت باد 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
جاےشهید میثمی خالی ڪه...😔 قبل از رفتن ... زیارت حضرت زهرا (س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛ امّـا دیگر بر نگشت ... كربلای پنج بود كه تركش خورد بردنش بیمارستـان ... چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود. 🍁☘🍁☘ ﻓﺎﻃﻤي
ﻭﻳﮋﻩ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) ﻓﺮﺩا اﺯ #ﻧﻤﺎﺯﻇﻬﺮﻭﻋﺼﺮ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﺎﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ و ﻣﺪاﺣﻲ و #اﻃﻌﺎﻡ ﻣﺘﺒﺮﻙ ﻓﺎﻃﻤﻲ
👆👆👆 ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﺑﺎﺷﻴﺪ
(س) شهـدا مادری انـد💚 همین استـ که مےشوند: ❣گمنـامِ گمنـامِ گمنـام .. همین است که اینجا عجیب 💚
💠 حجت‌الاسلام صبر آمیز: اگر صدیقه کبری، حضرت زهرا سلام الله علیها لیلهُ القدر است و اگر لیلهُ القدر، خیر مِن الف الشهر است، پس مجالس ایام ‌ی این بانوی ِمظلومه، خیر من الف مجالس است؛ با حضورمان در آنجا ارزاق معنوی ِ یک سال، بلکه یک عمر خود را بگیریم که تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ فی‌ها بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِی حَتَّیٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ. 👇👇👇 🆔 @shohadaye_shiraz
صبحانه اگر هست از آن خوانِ بهشتی جان زهرا یک لقمه به ما اهل زمین هم بچشانید! #صبحتان_شهدایی 🍂 💐🍃  🍂🌺  @shohadaye_shiraz 💐🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃
#ﮔﺰاﺭﺵ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻣﺮاﺳﻢ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ. ﺯﻫﺮا(س) و ﻳﺎﺩﻭاﺭﻩ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ 20 ﺑﻬﻤﻦ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ
#ﮔﺰاﺭﺵ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
ﻳﺎﺩﻭاﺭﻩ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺒﻮﺭ ﻣﻂﻬﺮ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣1⃣ ✍ به روایت همسر شهید بازهم سعی می کرد که این مطالب را از من پنهان کند. فقط تا آنجا که حس کنجکاویم به دنبال این قضیه بود, فهمیدم که گردان ایشان در آن عملیات حماسه تاریخی آفریده اند که این همه مورد توجه مسئولین قرار گرفته است. به هر شکل آن ایام هر روز در این مراسم و آن مراسم شرکت می کرد. یادم هست که در یکی از روزها کنار پنجره ایستاده بودم که متوجه شدم آقا مرتضی از ماشین پیاده شد. چند دقیقه ای با یک نفر همان پایین مشغول صحبت کردن شد. کنجکاو شدم زمانی که به اتاق وارد شد, پس از احوال پرسی مختصری رو به ایشان کردم و گفتم : آقا مرتضی سوالی بکنم جواب قانع کننده ای به من می دی؟ گفت:بفرمایید! گفتم:برای چه شما را مرتب در این مراسم و آن مراسم دعوت می کنند و هدیه به شما می دهند و گل به گردنتان می اندازند؟ گفت:خودم هم گیج و مبهوت هستم، مگر ما چه کرده ایم جز اینکه به تکلیف خود عمل کرده ایم! دیگر چیزی نگفت و شروع کرد به بیرون آوردن لباسهایش. راستش را بخواهید ته دلم از این جواب او اصلا راضی نبودم و می دانستم که حتما یک مسئله ای پیش آمده که متقابلا این رفتارها با او می شود. ولی چون متوجه شدم که خودش خیلی راضی نیست که کار بزرگ او بیان شود, من خیلی اسرار نکردم. فقط در ادامه سوالم به ایشان گفتم پس این آقا که پایین با شما صحبت می کرد چه کسی بود؟ خندید و گفت:بنده خدا اشتباه گرفته بود. او به من گفت که عکست را در روزنامه دیده ام من هم به ایشان گفتم آن عکس چهره من نیست! یکی دو روز گذشت یک روز صبح, یکی از همسران ساکنین هتل که خرمشهری هم بودند به اتاق ما آمد و رو به من کرد و گفت: خانم جاویدی من عکس شوهرتان را در روزنامه دیده ام! خبر جدیدی نبود, ولی خیلی مایل بودم که آن روزنامه راببینم. از او خواهش کردم که آن روزنامه را برایم بیاورد. ایشان به من گفت: شوهرم که آمد از او می گیرم و برایتان می آورم. در همان روزها بود که من بواسطه کار واجبی که برایم پیش آمد به فسا رفتم. علت این مسافرت هم ازدواج خواهرم بود. در همان فاصله مجددا ایشان به همراه یگان خدمتشان به کردستان عزیمت کرده بودند. در آن ماموریت شدیدا مجروح شد. یکی دو روز قبل از رفتن ایشان به آن ماموریت من هم به اهواز رفتم. یک روز از کردستان با من تماس گرفت و صادقانه خبر مجروح شدنش را داد... من خیلی ناراحت شدم و از پشت تلفن گریه می کردم و حرف می زدم. با همان حال گرفته به او گفتم :آقا مرتضی تو را به خدا بگو کجایت ترکش خورده؟ گفت:به خدا چیز مهمی نیست یک زخم سطحی بیشتر نیس... 📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @shohadaye_shiraz
#شهدا این طفل بی گناه مگر جرم کرده بود مانند فاطمه گنهش عشق حیدر است
🌊 دجله ... فرات ...کارون ... همه با هم یکی شده بودند تا اروند خروشان را بسازند و میزان عزمِ مردان این سرزمین را محک زنند ! باد و باران ... دل‌هـا را می لرزاند ... حال آنکه آنها "سر" سپردند و "دل" به آب زدند ... سالک که باشی راه می سازی و تا خـدا امتداد می دهی ! اسمش را هرچه می‌خواهی بگذار بگذار ... " والفجـر ۸ " 🔸تاریخ عملیات: ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ 🔸رمز : یا فاطمه الزهرا (س) 🔸منطقه : شبه جزیره فاو ۸ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💠 جشن #بعثت_انقلاب 🔸امام #خامنه‌ای: 🔹 روز ۲۲ بهمن و راهپیمائی ۲۲ بهمن مظهر #اقتدار_ملی است؛ مظهر اقتدار ملت ایران است؛ مظهر حضور مردمی و اراده و عزم ملی ملت ایران است. 🔹 مرد و زن و پیر و جوان، در همه‌ شرایط به خیابان‌ها می‌آیند و خودشان را در سرتاسر کشور در مقابل چشم بینندگان قرار می‌دهند؛ این خیلی باعظمت است. #الله_اکبر #از_انقلاب_تا_ظهور #ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ 22 ﺑﻬﻤﻦ #ﻫﻤﻪ_ﻣﻴﺂﻳﻴﻢ
داشتیم می‌رفتیم سمت هلی‌کوپترها. توی مسیر آقا یک تسبیح گفت. می‌گفت آقای مشکینی فرمودند: ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست... 👇👇 22 ﺑﻬﻤﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻲ ﺁﻳﻴﻢ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✌️ ... یکی ذبح شد، یکی زنده به گور شد، یکی اِرباً اِربا... سهم من فقط چند قدم است و چند شعار..! http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺷﻬﻴﺪﺭﺿﺎﭘﻮﺭﺧﺴﺮﻭاﻧﻲ #ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷نوار کاست روضه حضرت زهرا(س) را روشن کرد و بی خجالت و رودربایسی با من، شروع کرد به زار زار گریه کردن، به طوری که صدای هق هق و ناله اش تمام خانه را فرا گرفت. وقتی کمی آرام شد، گفت: « نمی دانم چرا هر وقت در مورد حضرت زهرا(س) چیزی می شنوم نمی توانم خودم را نگه دارم و اشک از دیدگانم جاری می شود!» 🌷دیدم توی بازار رضا مشهد، از مهر فروش ها سراغ چیزی را می گیرد... ساعتی دنبالش بودم تا بالاخره چیزی خرید. گفتم آقا رضا دنبال چی بودی؟ گفت: تربت کربلا... گفتم برای چی؟ گفت: می خواهم کام دخترم زهرا را با تربت کربلا باز کنم! 🌷از مشهد برگشته بود. دستم را گرفت و با حالتی زار گفت: چقدر در کنار ضریح برای تو و تنهایی بعد از من گریه کردم، تو و زهرا را به آقا امام رضا سپردم! متعجبانه گفتم: زهرا کیه؟ با لبخندی پدرانه گفت، دخترمان را می گویم! می دانم با آمدن زهرا من باید بروم. گفتم واقعا بچه ما دختره!!! 🌷بی خبر از جبهه آمد! گفتم: «تو چطور می دانستی که زمان دنیا آمدن بچه نزدیک است؟» گفت:« من از خدا چیزی می خواستم، می دانم که الان موقع آن است!» شب بعد ناخودآگاه به رضا گفتم، نمی دانم چرا احساس می کنم امشب باید قرآن بخوانم، نشستم به قرآن خواندن. صبح نشده، زهرا بدنیا آمد. چه احساسی داشت رضا وقتی دخترش را می دید، یک پارچه نور شده بود. دخترش را، زهرایش را در آغوش گرفته بود و در گوشش اذان و اقامه می گفت، بعد هم کامش را با تربت کربلا و آبی که از جبهه، از روضه حضرت زهرا آورده بود گشود. انگشتش را توی دهان زهرا گذاشته بود. گفتم چی کار می کنی؟ گفت: داره شیره جانم را میمکه، دخترم آمد من باید بروم! 🌷آخرین باری که زهرا را دید، زهرا 9 روزه بود. زهرا را جلو خود گذاشته و برایش از شهادت می گفت، از اینکه بابا باید برود و دختر باید غم خوار مادر باشد! نگاه مهربانش همچون باران رحمت بر زهرا می بارید. زهرا آن شب خیلی بی تابی کرد. رضا او را در آغوش کشید و چیزی در گوشش گفت، زهرا آرام شد و سکوت تمام وجودش را فرا گرفت. 🌷رضا در شب اول عملیات والفجر هشت، با رمز یا زهرا به شهادت رسید. رضا را به معراج شهدای شیراز آورده بودند. بعد از یک هفته هنوز خون از زخمش جاری بود. زهرا خیلی بی تابی می کرد. زهرا را روی سینه رضا گذاشتیم. آرام شد و شروع کرد به خندیدن. روی لب های رضا هم لبخند آمد. زهرا را بلند کردیم... گریه اش شروع شد، لبخند هم از روی لب های رضا رفت... 🌷بعد از شهادت رضا بود. زهرا به شدت نا آرامی می کرد، در تب می سوخت و گریه می کرد. واقعاً عاصی شده بودم دیگر توان و قدرتی برای آرام کردن زهرا نداشتم. رو به عکس رضا کردم و گفتم: «آقا رضا خسته شدم، خودت می دانی و زهرا، من که نمی توانم او را آرام کنم!» جانماز رضا، همیشه همان جا که نماز می خواند پهن بود و عبایش تا شده و مرتب روی آن. زهرا را گذاشتم روی زمین، کنار جانماز. از خستگی چشم هایم روی هم افتاد. چشم که باز کردم، به خودم که آمدم دیدم خبری از صدای گریه زهرا نیست! از جا پریدم. زهرا کنار جانماز رضا آرام خوابیده بود. دست به پیشانی اش زدم، دیگر از آن تب سوزان هم خبری نبود. چشمم رفت روی جانماز، دیدم عبای رضا گویی پوشیده شده و دوباره روی جانماز افتاده! 📚 از مجموعه 📄 برش هایی از کتاب 🌸🌾🌸🌾 🌸♥️🌸 سمت: معاون مخابرات لشکر 19 فجر شهادت: 22/11/1364 والفجر8 🌷🌷🌷🌷🌷 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
🔺مسئولین بهتر است این تصویر را بر سر در اتاق‌شان نصب کنند تا یادشان نرود که این پدر و پسر قمی (که گویا پای ثابت تمام راهپیمایی‌ها نیز هستند) امروز به اندازه یک ویلچر هم از سهم خواهی نکردند؛ این کشور به همت و شور این مردم سر بلند ایستاده، نه مدیران پرتوقع، لکسوس سوار و نجومی بگیری که مدام "پُز" ژن‌شان را به این و آن می‌دهند!! http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75