eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
به جز از علی که گوید بہ پسر ڪه قاتل من، چو اسیر توست اڪنون بہ اسیر کن مدارا 🌹🌹 در دفاع مقدس رزمندگان حضرت روح اللہ با اقتدا به مولای خود با اسیر کردند مدارا ◾️🌷◾️🌷 ﺷﻬﺪاﻳﻲ 🌷🌷🌷 https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
۱۳۶۱/۲/۲۰ از آمدن شیخ اصیلی به منطقه حسابی ذوق زده بود.امیدوار بود با آمدن او بتواند به آرزویش برسد اما ترسی هم توی وجودش بود که نکند احسان دوباره مثل دفعه قبل آب پاکی را بریزد روی دستش و ... مشغول کار در مسجد بودند که شیخ اصیلی سر و کله اش پیدا شد نگاهی به ساختمان نیمه کاره انداخت و گفت :«خدا قوت !حالا چی شد به ذهنتون رسید اینجا مسجد بسازین؟!مصالح از کجا آوردین؟! _از تشریح بنده خدا از هدیه به جبهه فرستاده بود حالا تو چه فکری بوده نمیدونم، ولی ما از خدا خواسته شروع کردیم باهاش مسجد ساختن.به یاد شهید آیت الله دستغیب! تا اسم شهید دستغیب آمد اشک در چشمان شیخ اصیلی دو دو زد. نگاهی به جمع انداخت و پرسید :«کسی از شما شهید دستغیب را از نزدیک دیده؟!» مهدی همانطور که آجر توی دستش بود گفت: پای منبرش هر از گاهی هم بودیم اما احسان بهشون خیلی نزدیکتر از ما بود .با وجودی که توی سوسنگرد زخمی شد ولی خودش را به مراسم غزل و تشییع جنازه شهید دستغیب رساند. شیخ اصیلی به احسان که بیل را توی ملات فرو برده بود نگاهی کرد. اشک از گوشه چشمش روی گونه اش غلطید. _خوش به سعادتت! امام فرمودند این شهید بزرگوار عارف و زاهد بوده کشید و ادامه داد :«خوش به حال شما شیرازیها که همجوار چنین آدمی بودید» رو کرد به قائدشرفی و گفت:«آقای قائد شرفی ،شما مداحین؟ برنامه شب هاتون چیه؟ _بعد از نماز جماعت هر شب به زیارت میخونیم عاشورا توسل دعای کمیل ولی هرشب بلااستثنا مراسم سینه زنی داریم» شیخ مکثی کرد و گفت: امشب شب میلاد حضرت زهرا درست نیست سینه زنی باشه به جاش کار دیگه بکنید. نزدیکی‌های اذان مسجد را برای نماز آماده کردند نماز به امامت شیخ اصلی برگزار شد بعد از دعای توسل شیخ اسیر بچه ها گفت نصب کنید چهارده هزار صلوات برای حضرت زهرا بفرستید هم شروع کردند به صلوات فرستادند چند دقیقه نگذشته بود که صدای ابراهیم از میان جمع بلند صدای ضجه و گریه توی مسجد پیچید پشت سرش صدای جلیل خادم صادق بلند شد ر از چند دقیقه بچه‌ها با دیدن این صحنه شروع کردند به سر و سینه می‌زدند صدای یازهرا یازهرا توی مسجد پیچید. ابراهیم و جلیل را که غش کرده بودند از مسجد بیرون بردند ‌قائدشرفی به سمت بچه ها می رفت که شیخ جلویش را گرفت و گفت: آقا رسول مگه قرار نشد امشب سینه زنی نباشه؟! _والا به خدا دست من نبود اگر من مداحی کرده باشم بچه ها خودشون شروع کردن. _تو این ها را به سینه زنی عادت دادی _این بچه‌ها ذاتشونن با امام حسینه. خنده اینها مال زمان عملیات نه الان. _حالا چی شد کار به اینجا کشید؟ نگاهی به سنگری که ابراهیم و جلیل را به آن برده بودند انداخت. _دوتا از بچه ها براشون مکاشفه پیش اومد. شروع کردن به ضجه زدن .بچه ها طاقت نیاوردن زدن به سر و سینه. رنگ از چهره شیخ اصیلی پرید و پرسید: الان کجا میشه دیده شون.؟! _ بچه ها بردنشون تو سنگر حالشان بهتر شد میگم خدمتتون . _خودم میرم پیششون _ این چه حرفیه شما نماینده حضرت امام هستید آهی کشید و سری تکان داد:« من خاک پای این ها هم نمیشم» رسول شیخ را به داخل سنگری که بچه ها بودند برد و خودش بیرون منتظر شد . یاد آرزویش افتاد بلافاصله چهره احسان جلو چشمش آمد. گوشه مسجد نشسته بود .صورتش برافروخته شده بود .حالتش مثل این بود که با یکی حرف می‌زند .بعد از ضجه ابراهیم یکدفعه غیبش زد. فردا صبح سر سفره صبحانه نشسته بودند که یکی از بچه های ستاد از راه رسید. _نماینده امام گفتن از گردان ماده ۱۱ نفر سهمیه دارند برای دیدار امام .رسول در دلش خدا را شکر کرد که خودش اصیل این مطلب را نگاه و گرنه ممکن بود دوباره انسان حرفی بزند این بار هم فرصت از دستشان برود بچه هاگفتن ازبچه های تبلیغات هم سه نفر سهمیه دارد . خنده روی لب رسول نشست به بچه ها گفت: عیدی حضرت زهرا! باوجودی که احسان خیلی به امام علاقه داشت. اما هنوز برای آنها سوال بود که چرا دفعه قبل وقتی صحبت از دیدار امام شد گفت «نیازی نیست ما به خدمت امام برویم امام مال ما تنها نیست .مال همه دنیاست» _ احسان تو نمیتونی بری! احسان مشغول جمع کردن سفره بود. بدون اینکه به رسول نگاه می‌کنند گفت: من نمیام .من لیاقت ندارم جای یه رزمنده دیگر را توی حسینیه جماران بگیرم و کسی که لیاقتش رو داره از دیدار امام محروم بشه شما برین! ! 🌷 🌷 🌷 در واتس آپ 👇 https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 امام خامنه ای(حفظه الله): از ابزارهای توسّل و تقرّب به پروردگار، توجّه به ارواح مطهّر شهیدان است. اگر می‌خواهیم دعای مستجاب داشته باشیم، شهدا را شفیع قرار بدهیم. 🌺🌹🌺🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر همه ما امیدوار بودیم که هفته بعد آقا میاد باورتون میشه که آقا میومد؟ 🔰کلید فرج دست خود ماهاست! حتی "با امید داشتن به فرج" هم میشه آقا رو آورد! استاد پناهیان 🌷اﻳﻦ ﻛﻠﻴﭗ ﺭا ﺣﺘﻤﺎ اﻣﺸﺐ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ و ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﻨﻴﺪ🌷 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰 روزی آشفته حال به خانه آمد و گفت دیگر به شرکت (ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻠﻲ ﻧﻔﺖ)نمیروم پرسیدم چرا؟ گفت نانی را که لازمه اش تسلط یک کافر اجنبی بر یک مسلمان باشد را نمیخواهم... 🔰جمله ﻣﻌﺮﻭﻓﺶ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ:ما برای کسب پیروزی اسلام به جبهه آمده ایم حال اگر سعادت شهادت یافتیم چه چیز بهتر از این که آدمی به میهمانی پروردگارش برود و نزد او روزی خورد 🔰حاج پژوهی با فریاد الله اکبر به سوی دشمن پیش میرفت و از ما فاصله گرفت صدایش کردم که صبر کن تا با هم باشیم با تبسمی خدا حافظی کرد گویا یار اصلیش را که با او پیمان بسته بود پیدا کرده بود و جدایی از او برایش امکان نداشت در همان لحظه توپ های دشمن به حرکت در آمد گلوله توپی در کنارش به زمین خورد خاک غلیظی به هوا برخواست یکی فریاد زد حاج پژوهی شهید شد سراسیمه به بالای سرش رفتم خاک سر و رویش را پوشانده بود ....مرتب ذکر یا مهدی میگفت تا اینکه به فیض شهادت نائل شد. ﺣﺎﺝ ﻋﺰﻳﺰ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﺗﻮﻟﺪ:ﺭﻭﺯﻋﺎﺷﻮﺭا 🌹🌷🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🔰 اعمال شب بیست‌وسوم ماه مبارک رمضان 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
4_5882040617625716665.mp3
7.37M
💥💥 دو تا فرصت عظیمِ ، گذشت ! آخریش هم در راهه! 💢چکار کنم رو، از دست ندم؟ یا ازش نهایتِ استفاده رو ببرم⁉️ اﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺑﮕﻴﻢ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ .. 👆 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💠حجت‌الاسلام عالی : 🌙درک شب قدر فقط به بیدار بودن نیست، بلکه انسان باید در این شب ولو یک لحظه به اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، حقیقت قرآن و منبع نور متصل شود 🔸طبق فرمایش قرآن کریم اگر کسی شب قدر را درک کند، از یک عمر عبادت هم برتر خواهد بود 🔸بسیاری از مقولاتی که در ماه مبارک رمضان است، انسان را به سوی سرزمین ظهور سوق می‌دهد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بسم رب الشــهدا... إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنین 🌹🌷🌹🌷 👇➖👇➖👇 با عنـایت حضرت زهــرا(س) و بدستور رهبرمان مبنے بر رزمــایش همدلے و کمک مؤمــنانه ، در ﻣﺮﺣﻠﻪ, توزیع اقلام غذایے در ایام شهادت حضــرت علے ع و شبهاے قــدر، در حــال انجام است ... 〰🔻〰🔻〰 امشــب شب قدر است و طبق روایات هر عملے ۱۰۰۰ برابر ارزش دارد ... پس از قافلــہ شهدایے عقب نیفتیــد 👇 باز جهت مشارکت وقــت هست : 6362141080601017 بانك آينده بــنام محمد پولادي 👇👇 👌ﻳﻚ ﻧﻜﺘﻪ : ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ, ﺳﺎﺩاﺕ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ, ﭘﺲ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ اﻣﻜﺎﻥ ﻗﺴﻤﺘﻲ اﺯ ﻛﻤﻚ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﻴﺖ ﻫﺪﻳﻪ ﺑﺎﺷﺪ ..... 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* 🌹🌷🌹🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
وَ اسْقَطتَنی مِن عَینِڪَ [عِندِڪَ‏] فَما بالَیْتُ چقدر بی خیال بودم آن هنگام ڪه از چشمانت افتادم😭 منو نگاہ ڪن نگاهی از روی رحمت و مهربانی♥️ 🌹🍃🌹🍃 ﺷﻬﺪاﻳﻲ : ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ: https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
در عالَم رؤیا به شهید گفتم: چرا برای ما دعا نمی‌کنید که شهید بشیم؟! شهید گفت: ما دعا می‌کنیم، شهادت هم براتون می‌نویسن، ولی گناه می‌کنید، پاک میشه! به روایت حاج حسین یکتا 🌹🌷🌹🌷 اﻟﻬﻲ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺷﻬﺪا .... ﻣﺮگ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﺷﻬﺪاﻳﻲ ﻛﻪ ﺧﻄ ﺳﺮﺥ ﺷﻬﺎﺩت اﻣﻀﺎﻱ ﺗﻘﺪﻳﺮﺷﺎﻥ ﺷﺪ, ﺑﺎﺷﺪ 🌹🌹🌹🌹 https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
۱۳۶۱/۲/۲۲ احسان روی خاکریز ایستاده بود و اذان می گفت.مسعود برای تجدید وضو می‌رفت که صدای داد و فریاد مشهدی رسول بلند شد‌ _« به دادم برسید لودر آتش گرفت » به سرش می کوبید و به لودری که در آتش می‌سوخت نگاه میکرد. مجتبی به سمت لودر می دوید که مسعود جلویش را گرفت و پرسید :«چی شده؟» _مش رسول داشت خاکریز می‌زد که یکدفعه لودر داغ کرد و آتش گرفت. اینجا واینسا بیا کمک آتیش رو خاموش کنیم. مسعود به اطراف نگاه کرد.جز کلاه آنها چیزی دم دستش نیامد.سمت لودر می دویدند که صدای اذان در گوششان نزدیک تر شد.نگاهی به پشت سر انداخت.احسان اذان گویان با یک حلبی که در دستش بود می دوید. «حی علی الفلاخ» روی زبانش بود که به لودر رسیدند. مقداری خاک داخل حلبی کرد و روی لودر ریخت.بالاخره با آب و خاک لودر را خاموش کردند. احسان الله اکبر دوم اذان را که می گفت صدایشلرز داشت.نفسش به سختی بالا می آمد.صورتش سرخ شده بود.لااله الا الله توی زبانش بود که آتش خاموش شد.بچه ها با صورت پردود و غبار از اطراف لودر پراکنده شدند. مش رسول غمگین دور لودر می چرخید:«مال بیت المال را دیدی چطور نابود شد!!حالا چه خاکی به سرم بریزم. چند تا از بچه ها دلداری اش دادند احسان عرق روی پیشانی اش را می گرفت که دوباره صدایش بلند شد«« الصلاة حی علی الصلاة» مسعود از تانکر آب به صورتش می زد که احسان هم رسید پرسید: آقا احسان حالا چه گیری داده بودی توی اون هیرو ویر اذان می گفتی؟» _آقا مسعود هرچی سر جای خودش اون زمان موقع اذان بود یه دفعه بعد هم آتش گرفت. بعد از نماز مسعود به هر سختی بود خودش را به چادر ها رساند. آموزشی ها از یک طرف و گرمای آنجا از طرف دیگر تمام توانش را گرفته بود.چند نفری کف چادر پهن شده بودند .صدای زهرایی از چادر به گوش مسعود خورد :«اسلامی خدا خیرت بده! ننه ات داغت نبینه !ببین این مسئول تدارکات آب شنگولی نمیاره بزنیم تو رگ؟!» صادق به جای مسعود جواب داد :«قربون اون دلت! آب کیلویی هم اینجا به زور گیر میاد. چه برسه به شنگولی!» مسعود یک جای خالی گوشه چادر پیدا کرد بلافاصله همانجا دراز کشید در ذهنش ی آب هندوانه خنک را تصور می‌کرد اگر حالا خانه بود مادرشان شربت آبلیموی معروفش را درست می کرد و جگرش حال می آمد. شربت مادر را زیر دهان مزه مزه می کرد که خنکی چیزی به صورتش خورد. اولش فکر کرد به خیال به خاطر خیال هایی که به ذهن می گذراند است ،اما دید نه واقعاً باد خنکی به صورتش می خورد و سرش را بالا برد‌ احسان و اصغر قائدیان وسط چادر ایستاده بودند و چفیه های نمدار شان را مثل پره های پنکه می‌چرخاندند. مسعود سر را زمین گذاشت و چشمهایش را بست. 🌷 🌷 🌷 در واتس آپ 👇 https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75