#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا🌹
حاج عباس پورخسروانی (ﭘﺪﺭﺷﻬﻴﺪ) می گفت:
برای دیدن رضا به خط رفته بودم. رضا سرگرم صحبت کردن بود. رفتم سمت منبع آب تا اب بخورم.
دوید و لیوان را از دستم گرفت.
گفتم شاید لیوان الوده باشد. دیدم همان را پر از آب کرد و به دستم داد.
گفتم بابا این چه کاری بود؟
گفت: زشته تا زمانی که من هستم شما خودت لیوان را آب کنید...
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
#ﺟﺎﻟﺒﻪ ...
به نقطه ی قرمز ⭕️وسط عکس مدت 15ثانیه خیره بشید... ﺑﻌﺪ به دیوار یا سقف نگاه کنید تندتند پلک بزنید...
#هدیه به شهید صلوات...
┄┅══✼🍃🌺🍃✼═┅┄
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#دلم_رفیق_میخواهد
💢دلم #رفیقی میخواهد از جنس #سردارعبدالله اسکنـــدرےکه از اربابش علے ابن ابے طالب حضرت ابوتراب یاد گرفت خاکے باشد، دنیــاو مسؤول بنیاد شهید را رهـــا کرد و خودش شد یکِے از همــان شهدا...
♻️دلم رفیــق میخواهد از جنس
#حاج محــمد ابراهیــمے ڪه در موقع آموزش میگفــت : بچه ها ارتبــاط فقط با خدا خوبه .. بقیه ارتباط ها بے فایده است✔️
💢دلم رفیقے میخواهد از جنس شهداے زهرایے🌷 حاج ﻣﺤﻤﺪ #اسلامے نسب و حاج عبدالله رودکے ڪه ﺗﺎ ﻧﺎﻡ حــضرت زهرا س مي امد🥀 حالشــان منقلب مےشد... می گفتند هر چی داریم از عنایــت بےبے هست..
♻️دلم رفیقے میخواهد از جنس شهید حضرت زهرایے #علیــرضا_هاشم_نژاد ڪه عاشق حضرت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود و آخــر هم روز شهادت بی بی به شهادت رسید🕊
دلم رفیقی مثل شهید حبیب روزیطلب میخواهد ، مثل حسن حق نگهدار ، مثل خادم صادق و...
دلم یک رفیق میخواهد مثل #شهداےگمنام
بے ریا ، خالص براے خدا
بلـــه !!!!!
آی شهدا🌷ما مے خواهیم رفیقمون بشوید
ڪارے ڪنید براے ما
ما در این دنیاے #پرگناه و شلوغ گم شدیم
#شهدا_گاهےنگاهے 😔😔
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
کلاس پنجم دبستان و شیفت عصر بودم. به دلیل نزدیکی اذان ظهر و شروع مدرسه آن روز نتوانستم در خانه نماز بخوانم. در راه مدرسه تمام فکر و خیالم پیش نماز بود، برای همین قبل از وارد شدن به مدرسه راهم را کج کردم و رفتم به تکیه شاهزاده منصور در
خیابان تیموری و با خیال راحت نماز ظهر و عصر را خواندم و بعد با آسودگی خاطر به سمت مدرسه امیرکبیر، که در انتهای کوچه بود رفتم. وقتی رسیدم زنگ خورده بود.
ناظم با چوب دستی که تازه از درخت بریده بود و هنوز بوی چوب تازه می داد کنار در ایستاده بود و بچه هایی را که دیر رسیده بودند تنبیه می کرد. با ترس و اضطراب از چهارچوب در قدیمی مدرسه پا داخل حیاط گذاشتم. صدای آخ و اوخ بچه هایی
دیر آمده و چند چوب ناظم بر دست هایشان نشسته بود تمام حیاط مدرسه را پر کرد بود.تا چشم ناظم به من افتاد گفت: « خسروانی چرا دیر کردی؟»
جوابی برای ناظم نداشتم، تنها سرم را زیر انداختم. ناظم هم برای اینکه درس عبرتی برای بچه هایی که با چشم هایی مضطرب از پنجره کلاس ها ما را می پائیدند باشد تا جا داشت با چوبش مرا زد. اما نمی دانم چرا هر ضربه ای که بر بدنم جای درد، لذتی زیبا و جاودان در وجودم می پیچید، شاید به روی خلوص خوانده بودم و ارزش آن چوب خوردن را داشت.
*راوی:شهید پور خسروانی👆*
🌺🌺
#شهید_رضا_پورخسروانی
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎﻳﻲ
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌹🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
یا تــو را باید دوست داشت
یا باید تــو را دوست داشت
شرط سومی ندارد احوالات من...!!
📎ســردار دلهــا
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🌷
🌹🌷🌹🌷
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
🌹🌷🌹🌷
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
610.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ
#مادر است دیگر ...
گاهی دلش برای فرزندش تنگ💔 میشود
ﮔﺎﻫﻲ ﺩﻟﺶ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺗﻮ ﻏﺮﺑﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ....
🌹
💢مادر #شهید_سعید_کمالی در حال تمیز کردن المان و ﻋﻜﺲ فرزندش
😔😔
#ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ_ﺷﻬﺪاﻳﻴﻢ
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
نکند فکر کنی!!!
در دلِ من یادِ تو نیست!!؟
گوش کن، نبضِ دلم زمزمه اش با تو یکیست...
اﻱ #ﺷﻬﻴﺪ
☘🌺☘
#ﺷﻬﻴﺪ_ﺳﻴﺪﻣﺤﻤﺪﻋﺴﻜﺮﻱ🌷
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
نکند فکر کنی!!! در دلِ من یادِ تو نیست!!؟ گوش کن، نبضِ دلم زمزمه اش با تو یکیست... اﻱ #ﺷﻬﻴﺪ ☘🌺☘ #ﺷ
#ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﻗﻮﻟﺶ ﻗﻮﻝ ﺑﻮﺩ ...
🌷 به دستور فرماندهی تیپ امام حسن(ع)، سردار استوار جهت انجام عملیات بیت المقدس 3 در منطقه گوجار ( مأووت عراق) آماده می شدیم. وقتی رسیدیم به منطقه عملیات دیدیم از مهمات خبری نیست!
درخواست مهمات دادیم اما خبری نشد. بسیجی ها در یک دره منتظر حرکت به سمت خط عملیات بودند. دیدم از دور گروهی چند نفره از سمت عراق در حال آمدن هستند. ظاهراً گروه شناسایی بود که از قرارگاه رمضان به خاک عراق وارد شده بود. در میان آنها سید محمد را شناختم.
به علت زمان زیادی که در منطقه مانده و عقب نرفته بود، محاسنش بسیار بلند شده بود. اورکتی هم روی دوش انداخته بود. قامت رشید و بلندش هم به او ابهت خاصی داده بود . به نیروهایم گفتم تا حالا فرمانده تیپ را دیده اید؟
گفتند: نه!
به شوخی سید محمد را نشان دادم و گفتم ایشان فرمانده تیپ هستند!
بچه ها با خوشحالی به سمت ایشان رفتند. وقتی رسید با او حال احوالی کردم. گفت شما خبر دارید ما کجا می رویم؟
گفت: نه، ما تازه رسیدیم.
گفتم: ما برای عملیات می رویم، اما هنوز هیچ مهماتی نداریم؟
گفت: عملیات ساعت چند است؟
گفتم: قرار است ساعت 2 به سمت ارتفاعات حرکت کنیم، احتمالا ساعت 6 بعد از ظهر پای کار هستیم. ساعت ده شب هم عملیات شروع می شود.
گفت: من قول می دم تا ساعت 7 شب مهمات را به شما برسانم!
گفتم: حتماً می خواد به من دلگرمی بده!
حرکت کردیم. ساعت 6/5 عصر بود که رسیدیم روی ارتفاع گوجار.
از فرماندهی پیام دادند آماده اید؟
با رمز گفتم: آماده ایم، اما موردی که قبلاً گفتم هنوز مثبت نشده!
گفتند: اگر مورد را به سید محمد گفتید حتماً حلش می کند.
گفتم: غیر ممکن است، ایشان حتی در جریان عملیات هم نبودند.
گفتن: اگر سید محمد قول بدهد محال است عمل نکند!
حدود ساعت هفت شب بود. در تاریکی شنیدم از پائین صدایی می آید به آقای قرمزی که مسئول محور عملیات تیپ بود گفتم: نکند عراقی ها ما را دور زده باشند؟
چون فقط گردان ما قرار بود در این خط عمل کند. که دیدیم یک گروهان صد نفره از نیروهای خودمان هستند. سید محمد مهمات دو روز جنگیدن، اعم از فشنگ، گلوله آرپی جی و تیر بار را با این گروهان برای ما آورده بود. ظاهر سریع به قرارگاه رفته و مهمات را تهیه کرده بود. حتی به سرعت تمام نوارهای تیربار را هم پر کرده بود که دیگر نیاز به وقت گذاشتن برای این مورد نباشد. ...
☝️ راوی برادر کریم خسرو پور
🌷🌷🌾🌷🌷
#شهید سید محمد عسکری
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
سمت: فرمانده لجستیک تیپ امام حسن(ع)
🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
نمازهایش به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد
نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند.
خانمش می ﮔﻔﺖ : نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه راکه در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ﻧﺎﻟﻪ می زد و گریه می کرد....
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻫﻢ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺭا ﺗﻮ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﻓﺖ ...
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻊ_ﺣﺮﻡ
#ﺷﻬﻴﺪ ﻗﺪﺭﺕ اﻟﻠﻪ ﻋﺒﻮﺩﻱ🌹
💐🌸ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﻭﻻﺩﺕ🌸💐
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
🚩 #با_لبخند_شهدا 🌷
🔸️️سردار شهید محمد اسلام نسب
🔹️لشکر در خط پدافندی فاو بود. آن شب گردان امام علی(ع) در خط بود. خط آرام بود. به سمت سنگر فرمانده خط رفتم. وارد شدم، جا خوردم. دیدم به جای فرمانده گردان، آقای اسلام نسب به دیواره سنگر تکیه داده است.
🔹️با دیدن من لبخند به لبش آمد. کنارش نشستم، با مهربانی حال و احوال من را پرسید و از وضعیت بچه های تخریب پرسید. من هم گزارشی از مین ریزی های این مدت در برابر خط عراق و کانال زنی با انفجار را به محمد دادم.
🔹️در حال صحبت بودیم که ناگهان زمین لرزید. فکر کردیم خمپاره ای سرگردان است. اما بلافاصله با انفجار بعدی، سقف سنگر لرزید و دانه های شن روی سر ما ریخت. بیرون دویدیم. آسمان تیره ستاره باران شده بود، ستاره های دنباله داری که به سمت خط ما می آمد.
🔹️ناگهان مثل باران بهاری، خمپاره و گلوله توپ بود که پشت در پشت هم روی خط ما به زمین می نشست. زمین می لرزید و از این همه انفجار نعره می زد.
🔹هر کس را می دیدی، به زمین یا گوشه ای چسبیده بود، جز اسلام نسب. تمام قامت ایستاده بود. شروع به دویدن کرد. به سنگر اول رفت. دنبالش دویدم. نیروهای سنگر را سر و سامان داد و گفت نترسید، محکم باشید، سنگرتان را ترک نکنید.
🔹️به سمت سنگر بعد دوید و سنگر های بعد. محمد می دوید و جلو و عقب و کناره هایش گلوله خمپاره به زمین می نشست و بی تفاوت به این حجم آتش و آهن و موج، فقط بین سنگر ها جابه جا می شد. من شجاعت فرماندهان لشکر را زیاد دیده بودم، اما این جسارت و شجاعت محمد برایم کم نظیر و حتی بی نظیر بود.
🔹️بیشتر از شجاعتش، محبت عجیب و پدرانه اش نسبت به نیروهایی بود که در آن خط بودند. اگر چاره ای داشت، تک تک آنها را در آغوش می گرفت تا سپر بلای آنها باشد و تیر و ترکشی به جانشان نشیند. در آن بارش بی سابقه خمپاره ها، به تک تک نیروها سر زد و از جان پناهشان مطمئن شد و نکاتی که باید رعایت می کردند را گوشزد کرد.
🔹️بعد از آن فرمانده گردان، فرمانده گروهان ها و دسته هایش را جمع کرد تا خط پدافندی را مستحکم کند، چون بعد از این آتش سنگین حتماً نیروی زرهی و پیاده دشمن جلو می آمد. محمد آن شب در برابر هجوم همه جانبه عراق محکم و استوار ایستاد.
🔹️به اقرار فرماندهان لشکر، آن شب، یکی از سهمگین ترین پاتک های دشمن در فاو اجرا شد که اگر مقاومت رزمندگان لشکر فجر، به خصوص گردان امام علی(ع) نبود، سقوط زود هنگام فاو بعد از عملیات والفجر ۸، دور انتظار نبود.
🔹️مقاومتی که مرهون شجاعت بی نظیر محمد و فرماندهی [سردار] احمد عبدالله زاده و شهیدان مسلم شیرافکن و منصور خادم صادق و دیگر رزمندگان دلیر لشکر فجر بود.
برشی از کتاب ستاره سهیل
ﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﺪ اﺳﻼﻣﻲ ﻧﺴب
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ