eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
45 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻... تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 خوشخبت‌تر از من ڪیست؟ وقتے صبحم با نگاه شما آغاز مےشود... و ڪاش این نگاه‌هاے پاڪ و بےریا، دست‌گیرمان باشند به لطف.... 🤚 🌱 🍂 @shohadaye_shiraz
ﻧﻮﺷﺘﻪ👆 ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﺩاﺭ اﺳﺖ. 🌹 ☘🌹☘🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * خرمدل دو زانو نشست و گفت :مهمترین مشکل ما در اینجا مشکل خان که زمین‌های روستا مال اونه و مردم هر چی کار می کنند به او می‌دهند .این خان زیر نظر خان های بزرگتری است که یا خارج از کشور هستند یا توی شیراز و شهرهای دیگر زندگی می کنند و خرجشان را این مردم میدن ‌.هر سال مردم بدبخت تر میشن .مدرسه هر لحظه ممکن سقفش روی سر بچه ها خراب بشه .زمستون و از سرما یخ می زنند و تابستونا از گرما هلاک میشن .رفتم زمینی را از آنها بگیرم که با کمک جهاد مدرسه بسازیم ،نداد. مدتی دارم ذهن مردم را نسبت به خان برمی گردونم. اول از جوانها شروع کردم .شبها میارمشون هم اینجا و براشون کلاس میزارم کاری که شما میتونین بکنین یکیش همینه ،که با جوان‌ها دوست بشین و علیه خان حرف بزنید. در مدرسه مشکل اصلی نداشتن سرویس بهداشتیه. اول باید چاه بکنیم. اگر زحمتی نیست فردا کمک کنید تا چاه فاضلابش رو بزنیم .بعد دیوارهاشو بچینیم تا بیاد بالا و سقف بزنیم. 🌿🌿🌿🌿 آفتاب نزده راه افتادند تا قلعه خان را ببینند کنار مدرسه بود و یک کوچه با آن فاصله داشت دیوارهای خیلی بلندی داشت با یک در چوبی محکم .به چشمه روستا هم سر زدند که شالی ها با آن زنده بود بچه ها کم کم آمدند .هرکس تکه ای هیزم آورده بود و با آن آتشی گوشه حیاط مدرسه روشن کرده و دور آن جمع شدند .ساعت ۸ آقای برخان صدای زنگ آهنی را درآورد و به بچه‌ها به صف ایستادند. بعد از قرآن صبحگاهی وارد کلاس شدند.عبدالعلی و دوستانش از آقای خرمدل اجازه گرفتند و سر کلاس آنها رفتند. آنها از بچه‌ها می‌خواستند که سوره حمد را بلند بلند بخوانند. اگر کسی بدون غلط میخواند به او هدیه می دادند .کم‌کم بچه‌ها باورشان شد که این جوان‌ها بازرس هستند که از جهرم یا شیراز آمده اند. گوشه حیاط آقای خرمدل دایره‌ای کشید و جای چاه فاضلاب را مشخص کرد بیل و کلنگ را برداشته و اولین کارشان را شروع کردند. زنگ تفریح دانش‌آموزان با تعجب دیدند که بازرس ها دارند چاه مستراح می کنند تعجب کرده و کم‌کم جلو آمده و دایره دور آن ها زدند و کارشان را تماشا کردند هوا سرد بود اما خونی که در رگ های شان حرکت می‌کرد گرم بود. آقای خرمدل برای ناهار روی بخاری علاالدین قابلمه بزرگی گذاشته بود و برای هشت نفر غذا می پخت. یکی دو ساعت بعد به اندازه قد بچه ها پایین رفت و تا ظهر سه چهار متری هم شد. عبدالعلی دائم به ساعتش نگاه می کرد ظهر از چاه بالا آمد و اذان گفت .همه وضو گرفته پشت سر آقای خرمدل همراه ۳۰، ۴۰ نفر دانش آموز مدرسه به نماز ایستادند. نماز جماعت مدرسه دیدنی بود. عبدالعلی آقای خرمدل تحسین می‌کرد که چقدر تربیت بچه های روستا نقش داشته .بعد از نماز مدرسه تعطیل شد و بعد از بازدید آقای خرمدل از چاه سفره را پهن کردند. بوی بادمجان اتاق را پر کرده بود .آقای معلم رفت در حیاط و شروع کرد به سود زدن .چند تا از دانش‌آموزان که خانه‌شان نزدیک مدرسه بود خودشان را رساندند ،سیستم ارتباطی مدرسه با بچه‌ها هم این سوت بود. چند طبق نان محله با کاسه های ماست و تخم مرغ هم رسید اشتهایشان باز شده بود استراحت کوتاهی کرده و کار را ادامه دادند. با نزدیک شدن غروب تلی از خاک در گوشه حیاط مدرسه روی هم انباشته شد یکی از بچه‌ها از خانه‌شان دلو سیاهی با بند آورده بود و بچه‌ها خاک را با آن بالا می کشیدند .دستهایشان تاول زده و می سوخت اما ته دلشان خنک بود .لباس های خاکی استان را تکانده و با آب گوشه حیاط وضو گرفتن د. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌹🌹🌹 ‌ قبل از انقلاب ، به علت فشار های رژیم باید بدون حجاب در کلاس درس حاضر می شدیم، همین باعث شده بود که بیشتر خانواده های جهرمی قید تحصیل دخترانشان را بزنند. من از یک طرف به ادامه تحصیل علاقه داشتم از طرف دیگر به حفظ حجاب. آخر کار هم ابراهیم از کارم گره گشایی کرد. هر روز خودش تا مدرسه با من همراه می شد، وقتی وارد مدرسه می شدم، چادرم را می گرفت. ظهر که مدرسه تعطیل می شد، دوباره کنار در مدرسه می آمد چادر را به من می داد و مرا تا خانه همراهی می کرد. روزهای متوالی این کار را انجام داد، تا بالاخره مقاومت مردم باعث شد این قانون غیر دینی برداشته شود. 🌹🌹 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📜 ﻛﻼﻡ ﺯﻳﺒﺎﻱ شهید مهدی زین الدین🌹 ✅ راه هایی برای نزدیک شدن به شهادت...👆 1⃣ نگاه به نامحرم نکن ؛ زیرا هر نگاه به نامحرم ، شهادت را ۶ ماه به عقب می اندازد...😳 2⃣ سعی کن دعای توسل ات هرگز ترک نشود...🤲 3⃣ هرگز نگذار نام تو مشهور شود ؛ زیرا انسان فقط یک بار مشهور خواهد شد ، اگر در دنیا مشهور شوی ، در آخرت مشهور نخواهی شد... 4⃣ هیچ وقت سر پدر و مادرتان بلند صحبت نکن...❌⛔️ 5⃣ پشت سر رفیق‌تان غیبت نکنید...⛔️ 6⃣ نماز اول وقت‌تان ترک نشود...🔅 ➖▫️➖▫️➖▫️ پ .ن : اﮔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻫﺎ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ ▫️➖▫️➖▫️ : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌿 آذر سال ۶۵ در خلیج فارس و در آب‌های خورعبدالله، هم‌رزمانش دچار طوفان شدیدی شدند که به کمک آن‌ها شتافت. قایق از کارافتاده آن‌ها را مسافتی یدک کشید تا اینکه قایق خودش نیز از کار افتاد. در همین حین با ناوچه‌های دشمن بعثی روبرو شدند که پس از نبردی ایثارگرانه سرانجام با پرتاب نارنجک به درون ناوچه دشمن شش نفر از آنان را به هلاکت رسانده و چند نفر را مجروح می‌کند و خود به لقاءالله پیوست. و پیکر مطهرش پس از ۱۵ سال مفقودالاثر بودن ، به زادگاهش بازگشت و در جوار امام‌زاده سید محمد آرام گرفت. 💠 همیشه این دعا را زمزمه می‌نمود: خداوندا! از تو می‌خواهم که مرا کشته در راهت قرار دهی که در زیر پرچم پیامبرت و با دوستانت کشته شوم. خداوندا! از تو می‌خواهم که دشمنان خود و دشمنان پیامبرت به دست من کشته شوند.🌹 منصور منصوری 🌷🌷🌷🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📜 ﻛﻼﻡ ﺯﻳﺒﺎﻱ شهید مهدی زین الدین🌹 ✅ راه هایی برای نزدیک شدن به شهادت...👆 1⃣ نگاه به نامحرم نکن ؛ زیرا هر نگاه به نامحرم ، شهادت را ۶ ماه به عقب می اندازد...😳 2⃣ سعی کن دعای توسل ات هرگز ترک نشود...🤲 3⃣ هرگز نگذار نام تو مشهور شود ؛ زیرا انسان فقط یک بار مشهور خواهد شد ، اگر در دنیا مشهور شوی ، در آخرت مشهور نخواهی شد... 4⃣ هیچ وقت سر پدر و مادرتان بلند صحبت نکن...❌⛔️ 5⃣ پشت سر رفیق‌تان غیبت نکنید...⛔️ 6⃣ نماز اول وقت‌تان ترک نشود...🔅 ➖▫️➖▫️➖▫️ پ .ن : اﮔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻫﺎ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ ▫️➖▫️➖▫️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍂🌼🍂🌼🍂🌼 دیگران چون بروند از نظر از بروند چنان در دل من رفته که جــ♥️ــان در بدنی 🌺 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮاﻱ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺧﻴﺮ🚨 🌸🌼🌸🌼🌸 طرح آزادی در ایام ولادت اﻣﺎﻡ ﺣﺴـﻦ ﻋﺴﻜﺮﻱ ع وهفتہ ﺑﺴــﻴﺞ 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 شماره کارت جهت مشارڪت: 6037991933482956 بانڪ ﻣﻠﻲ. بنامـ محمد پولادے 🌺☘🌺☘🌺 شیراز 🌺☘🌺☘🌺 اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﻱ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻆﺮ, اﻗﺪاﻡ ﺑﺮاﻱ اﺯاﺩﻱ اﻳﻦ ﻓﺮﺩ اﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻭﻻﺩﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) , اﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺩﻝ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ش ﺭا ﺷﺎﺩ ﻛﻨﺪ
💫 به روایت خواهــر: بینـهایت از غیـبت ڪردن متنفــر بودن و هر جایے صحبـت غیبت میشد سریع حرف رو عوض میکــرد😡⛔️ اگر در مــراسم هایی که شئونات اسلامی رعایت نمیشد شـرڪت نمیکرد.❌ 🔰خیلی تأڪید میکــرد که بچه هــارو در مــراسمهــاے مذهبــی شـرکت بدیم. در مــورد زندگے ائمه خیلے صحبت میکـرد و سعی میکرد غیر مستقیم یا مستــقیم منظورش رو برسـونه.✅ 🔰انس بـسیار عجیـبی به حضرت زهرا (س) داشـتن و البتـه امام رضا (ع) و همیشـه قـبل از هر مأموریت به پابوس آقا میرفــت.✋🤲 🔰محــمد امین به دلیل عوارض ناشی از استفاده تکفیری ‌ها از سلاح ‌های شیمیایی در بیمارستان بستری شده بود.. روزهای بــسیار بسیار سختی رو پشت سرگذاشت. شب آخر پیشش بودم. با هم، متوســل به ائمه شدیم، قرآن که میخوندم لذت میبرد. 😔 آخــرین جمله ایشان که اسمم رو صدا زد گفت: * بپـوش*. حدودا ۲ ساعت بــعد در حالی که سر برادرم روی دســت مادرم بود، به رسید..💔 مدافع حرم محمدامین زارع -🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ┅─🍃- : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: *داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * با نماز جماعت و خوردن شام آغاز شد با سوال محمد رضا از آقای خرم دل که شما چند ساله اینجا هستید؟ _از سال ۵۴ دانشکده را تمام کردم شدم جذب سپاه دانش. یکی دوسال روزهای دیگر بودم و از امسال اومدم گود زاغ.روز اول گرفتم توی مدرسه کسی برای ثبت نام نیومد و محل من گذاشت فرداش هم همینطور رفتم جلوی مدرسه میز و صندلی گذاشتم قرآن بزرگی گذاشتم و شروع کردم به خوندن روز چهارم پیرمرد اومد و گفت:اینجا چه می‌کنی ؟گفتم: من معلم هستم اومدم درس بدم هیچ کسی نمیاد قضیه چیه؟! گفت :شب بیا خونه ما شام بخور برات میگم. شب برام تعریف کرد که قبلاً یک معلم کرمانی اینجا بوده که جوانهای ده رو معتاد کرده اینکه مردم از هرچی معلم دل زده شدند.گفتم :فردا کاری کن بچه ها بیان سر کلاس من درستش می کنم. فردا صبح ۳۸ نفر دانش آموز اول تا پنجم اومدن مدرسه دادم کلاس ها را آب و جارو زدن تقسیم شان کردم. دیدم دانش آموز سال پنجم اندازه کلاس اولی‌ها سواد نداره. رفتم آموزش و پرورش تقاضای یک معلم دیگه کردند و همین آقای برخان را آوردم که با کمک اون بچه ها را از کلاس اول شروع کردیم به تقویت بنیه کردن. محمدرضا گفت:عجب دوره زمونه ای شده معلم به جای این که درس یاد بچه‌ها به تریاک کشیدن یادشون میده چطور میخواد جواب خدا را بده؟ عبدالرحیم گفت: مملکتی که بی صاحب شده همینه دیگه. عبدالعلی گفت :امروز یک جوانی دیدم که توی این سرما سر صبح آمد و سرش را با آب سرد شست. و کلی بد و بیراه گفت. مثل آدمایی که اختلال حواس دارند این کیه؟ _این جوان اسمش رحیمه. از جوان های قوی هیکل روستا بوده که با خان سر مسئله درگیر میشه و زیر بار حرف زور خان میره افراد خان او را میبرند شیراز پیش خان بزرگ .خان بزرگ هر کار میکنه نمیتونه راضیش کنه که دست از دشمنی برداره و افراد خان با سنگ به سرش می‌زنند و به این حالت در میاد. هر روز صبح زود جلوی قلعه می ایسته و کلمات نامفهومی میگه. ما اینجا هواش داریم اگر کاری باشه برامون انجام میده و اگر بخواهیم چیز سنگین جابجا کنیم به او میگیم. وسط گپ شبانه موتور سیکلت آمد و دو تا از معلم های روستای مجاور آمدند داخل. این رسم بین معلم ها بود که به هم سر می زدند و راجع به اوضاع مملکت و روستاها و مدرسه ها صحبت می کردند. این کتاب معلم طرفدار سازمان مجاهدین قلب بودند و گاهی با آقای خرمدل می‌نشستند بحث کردن. آن شب هم بحث به همین مسائل کشیده شد با این تفاوت که دیگر محمد جواد تنها نبود و شش نفر به طرفدارانش اضافه شده بودند. آنقدر داغ شد و عبدالعلی آنقدر باحرارت با آنها بحث کرد که آن دو قهر کردند و در مدرسه را محکم به هم کوبیدند و رفتند. خرمدل خوشحال شد او از عبدالعلی تشکر کرد و گفت: قبل از اینکه این معلم ها معلم مدرسه ما بودن یک روز عکس های مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق را به بچه‌های مدرسه داده بودند تا در کوچه های روستا روی دیوار بزنند .من وقتی از فهمیدم عصبانی شدم و سوت زدم تا بچه ها جمع شدند و گفتم: همه عکس ها را آوردند و جلوی چشم همه پاره کردم بعد هم جلو پلاس شان را ریختم توی حیاط و از مدرسه بیرون شون کردم و مدتها قهر بودیم. دستت درد نکند امشب حسابی رویشان را کم کردی! 🌿🌿🌿🌿 فردا باید برمی‌گشتند جهرم .آفتاب نزده آمدن سر جاده و مینی‌بوس از راه رسید و قبل از ظهر آنها را به جهرم رساند. در راه جایشان را به پیرزن و پیرمرد ها و زن هایی که بچه شیرخوار داشتن داده و خودشان تا جهرم سرپا ایستادن. قرار گذاشتند شب بروند خدمت آیت الله حق شناس.شب بعد از نماز مغرب پشت سر آقا را افتاده رفتند منزل آقا .از محرومیت منطقه و کمبودها حرف زدند و راهنمایی خواستند.از خنده های آقا معلوم بود که از کارشان راضی نیست چونکه دوباره دست کرد و زیر زیلو مقداری پول برداشت و به علی داد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
4.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ترمز نکن! ﺩﻫﻪ ﺷﺼﺘﻲ ﻫﺎ ﺣﻮاﺳﺘﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ! 🎙به روایت: حاج حسین یکتا 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75