#ﮔﺰاﺭﺵ
#ﻛﻤﻚ_ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻟﻂﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) و ﺷﻬﺪا, ﺗﻌﺪاﺩ 2 ﺭاﺱ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ #اﻭﻝ_ﻣﺎﻩ_ﻗﻤﺮﻱ (ﺟﻤﺎﺩﻱ اﻟاﻭﻝ)ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺑﺖ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ و ﺩﺭ ﺟﻬﺖ #ﺗﻌﺠﻴﻞ ﺩﺭ اﻣﺮ ﻓﺮﺝ و ﺭﻓﻊ ﺑﻼ و ﻣﺼﻴﺒﺖ اﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﺫﺑﺢ ﮔﺮﺩﻳﺪ,
اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺗﻮﺯﻳﻊ ﮔﻮﺷﺖ, ﺑﻴﻦ 47 ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ, اﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ.
🔻🔻🔻🔻
ﺧﺪاﻭﻧﺪ اﺯ ﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﺧﻴﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﺪ🤲
ﺧﻴﺮاﺕ ﺷﻬﺪا و اﻣﺎﻡ و ﻫﻤﻪ اﻣﻮاﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ اﻣﻮاﺕ ﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﺧﻴﺮ #ﺻﻠﻮاﺕ
▫️☘▫️☘▫️☘
ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ساقیا ساغر به دستان را نگر
پرکن این پیمانهها را از سحر
تا ز نورت دیدهها روشن شود
این کویر پرترک، گلشن شود
دم بزن ای منجی عیسی نفس
وارهان ما را زاندوه قفس
ما کبوترزاده بام توایم
حلقه بر گوشیم و در دام توایم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_مولای_مــهربانم🌸🍃
@golzarshohadashiraz
#یلـــداے_همــدلے
😊😊😊😊
#کمڪهاےمؤمنانه به فرمانـ رهبرمان
#به_نیابـت_امام_زمان (عج) و #شهدا
#نذرظهــورمنجےموعــود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
😊سفـــره یلدا😊 متفاوت تر از همیــشه...
براے حفظ سلامتے و رعایت پروتکل ها میهمانےها ⛔️تعطیل⛔️ ❌
هزینــہ آن 🔻🔻🔻
هدیه به نیــازمندان 😇😊😇
پاے کار خیر باشیم 😉
👇👇👇
شماره کارت:
6037991933482956
یانک ملے. بنام محمد پولادے
🌷🌸🌷🌸🌷
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨مسئولین و كارگزاران نظام به خود بياييد و دست از ثروت اندوزي و رفاه طلبي برداريد كه داريد به دره فنا و نيستي سقوط ميكنيد.
✨چه مرگتان شده آيا كريد، كوريد، نميفهميد كه قشر ضعيف جامعه دارد خرد تر مي شود در حالي كه فرزندانتان را براي تحصيل به كشور هايي مي فرستيد كه طبق تعليم آنها پرورش بيابند و فردا براي سهم خواهي به ايران بازگردند.
✨اعمال شما مرا ياد اين بيت شعر مي اندازد:
زمين را گر شوي مالك طمع بر آسمان داري
به وقت مردنت بيني نه اين داري نه ان داري
دست از دنيا طلبي برداريد و به فكر مردم باشيد. و نريدون ان نمن الذين ...
🔖فرازهایی از وصیت نامه
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻊﺣﺮﻡ
#شهید_محمد_مهدی_فریدونی🌹
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_چهارم
دنیا روی سرش خراب شد بی آنکه بخواهد اشکش در آمد و تا طرح و عملیات اشک ریخت. تا شب با کسی حرف نمیزد. تا ماجرای صبح یادش می آمد اشکش زودتر از بغضش میریخت بیرون. خیلی برایش مهم بود. خودش را سرزنش می کرد که باعث شده اولین برخوردش با آقای ناظم پور اینطوری خراب شود.
چند ماه انتظار کشیده بود تا یک روز او را ببیند آن هم اینطور شد.فردا صبح قبل از همه پوتینش را پوشید لباسش را مرتب کرد و اومد روی صفحه بچه های تخریب چی ایستاد. آقای ناظم پور لباسش را مرتب پوشیده بود و میخواست بچهها را نرمش بدهد.معلوم بود در همین ۲۴ ساعته بچهها خیلی بهش علاقه پیدا کردند.سید باز هم خودش را سرزنش کرد که چرا نتوانسته دیروز آنطور که دلش میخواهد کاکاعلی را ببینند.قرآن که خواندند نرمش شروع شد .نفس تنگی کهنه سید را آزار می داد و پاهایش درد میگرفت .احساس میکرد کم آورده. مدتها بود که از نرمش صبحگاهی در می رفت.زیرچشمی ناظم پور را برانداز می کرد نمی دانست از دستش هنوز ناراحت است یا نه. نمیداند چطور برود و دلش را به دست بیاورد.کاکا علی بیشتر از این چیزها برای سید می ارزید که بخواهد با این برخورد او را از دست بدهد.آقای ناظم پور کنار بچه ها می دوید و شعار میداد بچهها هم کوبنده جوابش می دادند.
«رفتم جبهه. دیدم دشمن. خنجر کشیدم .سینه اش دریدم .گفتم ترسو گفتم بز دل من سرباز قرآنم»
بچه ها محکم و مردانه شعار را تکرار میکردند.اما سید فرق خودش بود و به عشق کاکا علی تا آخر نرمش را با وجود تنگی نفسش دوید. احساس کرد بچههای تخریب هم حال و هوای دیگری پیدا کردهاند.نرمش که تمام شد طاقت نیاورد و به خودش جرأت داد و دور و بر کاکا علی شروع کرد به پلکیدن.عشق و علاقهای درونش بود که با این چیزها کمرنگ نمی شد تا چشم عبدالعلی به او افتاد آمد طرفش. دستانش را باز کرد و سید را گرفت توی بغل و پیشانی اش را بوسید. سید یوسف جا خورده بود. اصلا انتظار چنین برخوردی را نداشت زبانش بند آمده بود.عبدالعلی همینطور که سید رادربغل فشار میداد آرام در گوشش گفت: «ببخشید من دیروز تند برخورد کردم. ظهر دوباره یوسف طاقت نیاورد و رفت تخریب اما اینظهر دوباره یوسف طاقت نیاورد و رفت تخریب اما این دفعه عبدالعلی را کنار خودش جا داد.عبدالعلی جانشین تخریب لشکر المهدی بود و سید یوسف در این فکر که هر طور شده کارش را در طرح و عملیات تمام کند تا دیگر از حسین ایرلو و عبدالعلی دور نباشد.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🔰وقتی به دنیا آمد نام او را گذاشتم هدایت، اما به توصیه یکی از دوستان نامش را به ابوالفضل تغییر دادیم. از کودکی به درس و تحصیل علاقه مند بود. همراه برادرش تا نیمه شب درس می خواندند. از همان کودکی مقید به انجام فرائض دینی بود. حتی هنگامی که می خواست وارد ارتش شود از آیت الله حق شناس در جهرم اجازه گرفت.
🔰 در رشته خلبانی امتحان داد و با بهترنی رتبه پذیرفته شد و جهت آموزش به آمریکا اعزام شد. وقتی برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا می رفت، اولین چیزی که در ساکش گذاشت رساله امام خمینی(ره) بود، آنجا هم به عنوان خلبان نمونه چندین بار تقدیر شد، به نحوی که به او گفته بودند ایران باید به خلبانانی مثل تو افتخار کند. استاد خلبان آمریکایی اش هم گفته بود: اگر روزی من در جنگ با اسدزاده روبرو شوم حتماً از مقابل او فرار می کنم...😳
🔰سرانجام در عملیات والفجر 8 پس از بازگشت از ماموریت ، هواپیمایش مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار گرفت. به هواپیما صدمه شدیدی وارد شده بود، ل در خاک ایران اسلامی در جزیره مینو به زمین اصابت کرد. افسر رادار می گفت آخرین صحبت های ابوالفضل ، ندای یا صاحب الزمان بود. وقتی پیکر ابوالفضل را پیدا کردند می بینند، مثل مولایش ابوالفضل، سر و دستش از بدن جدا افتاده...
🍃🌹🍃
#خلبان_شهیدابوالفضل_اسدزاده
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌷🥀🌷🥀🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_خوبان
🎥 عقب وایسیم برادرها ترسو بار میایم، استثناء هم نداره...!
🎙 "سردار شهید #حسن_باقری فرمانده جوان و استراتژیست دفاع مقدس"
#اﺳﺘﻘﺎﻣﺖ_ﺷﻬﺪا
🌹🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
اے #شهید
از میله هاے این قفس دنیایے
نگاهم میرسد به تو
تویے که رهاشده اے
از همه تیر و ترکشهاے گناه
جداشده اے از این تن خاکے
پرواز را یادم بده
اے پرستوے عاشق
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهید_جهاد_مغنیه🌹
Join→@shohadaye_shiraz
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
#یلــــداےهمدلے
🌼🌸🌼🌸🌼
در ایام #حضــرت_زینــب(س) و شب یلدا تعداد ۷۲ بستہ ویژه به همراه جوایزے برای کودکان یتیــم شهرمان به ارزش ۱۰ میلیون تومــان تهیه و در حال توزیع مے باشد
😊😊😊😊
فقط،این را یاد آورے کنیم خیلے #بدهکاریم 😇
شب یلداے امسـال را یه طورے برگزار کنــیم ...
بدون جمعــهای خانوادگے اما به وسعــت همدلے 🤚👌👌
👇👇👇
و باز مشارکت ....
شماره کارت:
6037991933482956
یانک ملے. بنام محمد پولادے
🤲الهے مثل شهدا عاقبت بخیــر بشـــیم🤲
🌷🌸🌷🌸🌷
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_پنجم
در والفجر ۲ تکلیف همه تخریبچی ها روشن بود عدهای با بچه های اطلاعات و شناسایی برای باز کردن معبر ها می رفتند و عدهای هم تخریبچی گردانها شدند تا شب عملیات همراه گردان بروند. عشق خیلی ها تخریبچی گردان شدن بود که مستقیم با دشمن درگیر میشدند و میجنگیدند. چند نفری مانده بودند و حسین ایرلو هیچ مسئولیتی به آنها نداده بود. صادق شبیری سید یوسف بنی هاشمی و عبدالعلی ناظم پور و سید حمیدرضا رضازاده.
یک روز حسین از جلسه فرماندهی برگشت و علی قیمتی را صدا زد و گفت: «برو سریع کاکاعلی را از مقر تاکتیکی بیار که کار واجب داریم»
بعد سیدحمید را صدا زد و دفترش را باز کرد و شروع کرد به توضیح دادن: «یک کار سخت برات دارم تو دل عراقی ها. یک عملیات پارتیزانی،ببین سید ما باید پل رودخانه روان و رود را بزنیم تا جاده عراقی ها قطع بشه خودتو برای این کار آماده کن تو هستی و کاکا علی از المهدی سه چهار نفر هم از لشکر فجر.
کردها هم قراره که همکاری کنند »
سید یوسف با خودش گفت تکلیف همه روشن شد خوشبحالشون من چقدر بدبختم و اشکش در آمد. ازحسین دلخور بود که به حسابش نیاورده. به آسمان نگاه کرد و آرام گفت: «ای خدا..»
بعد گفت ای بابا حسین کیه همه چی دست خداست اگه خدا بخواد تو هم...»
حسین یک مرتبه چشمش به سید یوسف افتاد و بلند بلند گفت حالا اومدیم سیدحمید کاکاعلی طوریشون شد... بعد مکث کوتاهی کرد و بلند تر گفت:«میگما سیدحمید تو نمیخواد به این ماموریت بری آزادی یوسف پاشو بیا..»
سیدحمید بی چون و چرا پذیرفت.سریال یوسف بلند شد و سری برای خدا تکان دادند لبخندی زد و آمد کنار حسین و هرچه برای سیدحمید گفته بود از اول برایش تشریح کرد در همین حال علی قیمتی هم با کاکاعلی رسید.
کورتا ۲۷ سال بود در دره حاج عمران با صدا می جنگیدند اما پیروز نمی شدند و می گفتند ایران هم موفق نمیشود.مسعود بارزانی گفته بود اگر ایران بتواند پادگان حاج عمران را بگیرد من کلید استان سلیمانیه را به آنها می دهم.سپاه باید آماده ترین یگان خود را پای کار میآورد تا نسبت به نتیجه عملیات مطمئن شود و لشکر المهدی برای این کار انتخاب شد. عملیات حساسی بود و محسن رضایی فرمانده کل سپاه خودش باز صیاد شیرازی بر همه چیز نظارت داشتند.بچههای اطلاعات لشکر المهدی ۵۳ پایگاه دشمن را شناسایی کردند.
۱۰ گردان قبراق آماده عملیات بودند.قرار شد یک گردان دشمن را دور بزند شش نفر نیروی زبده هم باید با کمک کرد های مخالف صدام در یک عملیات پارتیزانی در خاک عراق،با انفجار پل ارتباط دشمن را قطع می کردند.برای این عملیات کاکاعلی و بنی هاشمی از المهدی و برادر)شهید) محمدکدخدا و (شهید)محمد اسلامی نسب و ۲ نفر دیگر از بچه های لشکر ۱۹ فجر انتخاب شدند.از این عملیات برون مرزی فقط فرمانده لشکر و چند نفر دیگر باید اطلاعات پیدا میکردند.
یک هفته قبل از عملیات ایم عملیات پارتیزانی لباس های کردی پوشیده و مهمات لازم برای عملیات برون مرزی و مواد منفجره برای انفجار پل را بالای تویوتا گذاشته به همراه چند کرد مخالف صدام به سمت مرز حرکت کردند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻ماجرای یک انتصاب دولتی
🎙روای :حجت السلام روح الله
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢 هنوز می شود به فدای تو شدن را فریاد زد.....🌹
#میلاد_حضرت _زینب سلام الله علیها و
#روز_پرستار ﺑﺮ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺩ 🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 #ﺷﻬـیدے ڪﻪ #ﺷﻔــﺎےﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭا اﺯ ﺣﻀــﺮﺕ ﺯﻳﻨــﺐ(س) ﮔﺮﻓــﺖ ...
🌷دخترمان زیــنب از بدو تولد بیمار بود. آنقدرکه لاغرلاغر شد و جز پوسـت و استخوانے ازاو نماند.
او را برای مــداوا نزد پزشــک متخصصے در شیــراز بردیــم. دڪتر پس از معاینــه گفت: «ڪودڪ شمـــادچــار نارسایے معـده و روده است و تا عمل نکندخــوب نمی شود.»😞
زمــان تعیـین شـده براے عمـل، مـصادف شـد با شـروع عملیــات والفجر ۸.
من مانده بودم ڪه چه ڪنم، در شهــر بمانــم و دخترم را درمان کنــم یا به جبـهه بروم و در عملیــات شرڪت ڪنم! آن شــب خیلے دلم گرفتــه بود، به #حضرت_زینــب(س) متوســل شــدم و گــفتم: «خانــم، خودتان مے دانـید که مــن درجبهــه مسئولیت سنگینے دارم و نمی توانــم اینجا باشم، خودت می دانے و این بچه! اگــر این بچه را دوســت داری آن را خوب کن و گرنه هرچه خود صــلاح می دانی!»
24 ساعــت بعد زینب را دکتر بردیم. دکترپس از معاینه متعجبانه گفت: «آقاے آزمــون بااین بچـہ چڪار کردے؟ اصــلاً اثرے از بیمارے در وجود او باقےنمانــده!»😳
گفتم: « #بےبےحضرت_زینــب(س) ایشــان را #شفــا داده!»😭
#ﺭاﻭﻱ :شهیدمحمدآزمون
#شهدای_فارس
🍃🌹🍃🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
🌷🌷
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
🌷🕊
وادے عشق ..
بسے دور و دراز استـــــ ..
ولے ...
طے شـــــود ..
جاده ے صـــــدسالـہ ..
بہ آهـــــے گاهـــــے ..
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهید_احمد_مشلب
🌷🕊
@shohadaye_shiraz
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_ششم
در آنجا چند کرد دیگر با چند راس قاطر منتظر بودند که مهمات را بار بزنند فاصله زیاد بود و تا رسیدن چند روزی طول کشید تا بالاخره به در رُس،و مکان مورد نظر رسیدند یک شب استراحت کرده و فردا برای شناسایی پل رفته و متوجه شدند که عراقیها با چند نگهبان و سگ های تربیت شده از پول شدیداً محافظت می کنند.
از دور ساختار پل و موقعیت نگهبان عراقی را بررسی کرده و برگشتن . در برگشت کاکاعلی به سید یوسف گفت: «من به این کردها مشکوکم و احساس میکنم که نمیخوان این پل زده بشه زیرا روی نقشه دیدهام که دو تا پل دیگه هم روی جاده هست و این آمار را سراغ پلی آوردند که به شدت محافظت میشه فکر کنم اگر این پول زده بشه به ضرر شونه چون ارتباط خودشون هم قطع میشه. اگه می خواستن پر زده بشه ما رو سراغ اون دوتا پول دیگه میبردند.
وقتی به مقر برگشتن نشستند به طراحی عملیات پارتیزانی و محاسبه انفجار پل.همه متفق القول شدند که فردا شب هم بر را منفجر و هم به پایگاه عراق حمله کند و این خبر را به کردها دادند.بفهمی نفهمی کردها به هول و ولا افتادند معلوم شد تحلیل کاکاعلی درست بوده اما چیزی نگفتند.فرداشب مواد منفجره را با بار قادر کرده و به سمت پل حرکت کردند.
هنوز مسیر زیادی نرفته بودند که از بالای تپه تیر اندازی شد.بچهها موضع گرفته و دوتا از کردهای همراه گروه به تپه زده و شروع به تیراندازی کردند.
کاکاعلی دقت کرد و گفت :انگار تیری به سمت ما نمیاد.
طول نکشید که کردها برگشتن در حالی که یکی از آنها میلنگید تیر به پایش خورده و از آن خون می آمد.
کاکا علی با دقت به پایش نگاه کرد زخم تیر عمیق نبود و به استخوان نرسیده بود.کارت ها شلوغ کردند و گفتند علت تیراندازی کمین عراقی ها بوده که مشکوک شده و آنها را خفه کرده ایم بعد هم گفتند عراقیها فهمیدهاند و دیگر نمیتوانیم جلو برویم چون دوستمان زخم شده باید برگردیم مقر.
تنها کسی که حرف شان را باور نکرد کاکا علی بود و به سید یوسف گفت:اینا فیلمشو نه اونایی که تیراندازی کردند از کردهای هم دست خودشون بودن این که تیر خورده خودش به خودش زده اگر کمین عراقی از بالای تپه تیر می زده نباید این جای پای این مرد کرد تیر خورده باشه.مسیر شلیک تیر با جای زخم این مرد با هم جور در نمیاد که تیر از این ور باید بخوره و از اون ور بیاد بیرون. حتماً نقشه ای در کار ه..
کردها به بهانه ای که عراقی ها مشکوک شده اند از زیر عملیات در رفتن. بدترین که چاره ای جز قبول حرفشان نبود.تصمیم به برگشت گرفتن عملیات والفجر در شروع شده و خبر حاکی از پیروزی گسترده رزمندگان ایرانی بود. همه باگ ها و ارتفاعات همراه با دره و پادگان حاج عمران تصرف شده بود. چند روز طول کشید تا مسیر رفته را برگشتند اما تعدادی از بچه ها مثل باسولی،آهن تاب ،زاهدی ،شاهحسینی، کارگر، نعمایی ،عبداللهی میرقاسمی ،عسکریان ،میرزایی، افسرده، کریمی ،انصاری هاشمیزاده، هداوند و...به شهادت رسیده بودند و کاکاعلی تاسف می خورد که فرصت شهادت را از دست داده است.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
#ﺳﺎﺩﻩ_ﺯﻳﺴﺘﻲ_شهدا 🌷
🔸سرمای شدیدی خورده بود🤒 کلاهی به سر کرده بود. از آنطرف جلسه مهمی در #استانداری داشتند. همکاران گفته بودن با این #کلاه می خواین به جلسه استانداری بروید⁉️
🔹گفته بود: بله، اشکالی داره؟🤔
گفته بودن در #جلسه با کلاه نباشید، بهتره. آخه, شما ! تو استانداری ... با این کلاه ....😕
🔸گفته بود:
تن آدمی شریف است به #جان_آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت❌
#شهید_عبدالله_اسکندری
#شهدای_فارس
#ﺷﻬﺪاﻱ ﻣﺪاﻓﻊ ﺣﺮﻡ
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هندوانهٔ🍉
#شب_یلدا
بہ شـــرطِ
" صلوات بر محمــد و آل محمــــد" ...
😄😇😇
#ﻳﺎﺩﺷــــﻬﺪاﺑﺎﺫﻛﺮﺻﻠـــﻮاﺕ
🍃🍃🍃🍃🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تومنی صنّار فرق کرده!
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
🌹🍃🌹🍃🌹
@shohadaye_shiraz
😂😂طــنز جــبهه😂😂
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گــرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!🚨🚑
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیـــدر... رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشــــــم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!😍😍
-هه هه دلبر قرمـــز دیگه چیه ؟🤣🤪
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخـــش رفته هوا. من در خدمتم.🧐😱
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟✋
– برگه کد دیگه چـــیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟🙄
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😭😭
+ رشید جان! از همانها که چــــرخ دارند!😡
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟🧐🤨
+ بابا از همانها که سفـــیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.....🤣
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمــــــــز داره🚨
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!😳😐😂😂
کارد میزدند خونم در نمیآمــــد😡😤.
هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتـ.ـــم......😎
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک
💐🌷💐🌷
#یلداتون_شهدایے
🌺🍃🌺🍃
نشربا ذکر صلوات بلامانع ...
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍁🍂🍁🍂🌹🍁🍂🍁🍂
صبح آن است
که با یاد شما برخیزم
وَرنه هر صبح
مثالِ شب تاری دگر است...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
@shohadaye_shiraz
🍁🍂🍁🍂🌹🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شهادت خواستنیه
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
#ﺷﻬﺎﺩﺕ_ﺁﺭﺯوﻣﻪ
🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_هفتم
در هواپیماهای عراقی پادگان جلدیان را بمباران کردند و یک راکت عمل نکرده جلوی زاغه مهمات پادگان افتاد و تا در خاک فرو رفت و این یعنی یک خطر بزرگ چون را که ضربه خورده بود احتمال انفجارش پنجاه پنجاه بود.
بزرگترهای لشکر دور راکت جمع شدند که تصمیم بگیرند و تکلیفش را روشن کنند.
داشتم به این فکر می کردند که امکان خنثا کردنش هست یا نه و همه اعتقاد داشتند که باید آدم پر دل و جراتی پیدا شود که بتواند راکت را خنثی کند.
خبر به حسین ایرلو رسید آمد راکت را دید و برگشت نقره واحد تخریب و کاکا علی سید حمیدرضا رضازاده و سید یوسف بنی هاشمی را همراه خودش برداشت و آمدند سراغ راکت عمل نکرده.
اولین کار این بود که دور راکت را خلوت کنند.دور و بر که خلوت شد طراحی و شور و مشورت حسین و کاکاعلی اسیدهای تخریب هم تمام شد.
سه چهار نفری سر نیزه های شان را در آورده و اطراف بمب ۲۵۰ کیلویی را شروع کردند به خالی کردن.
ماسوره اش هم بدجور آسیب دیده بود حسین از داخل وانت یک آچار لوله گیر آورد و آن را دور ماسوره قرار داد. نفسها در سینه حبس شده بود آسیبدیدگی ماسوره هر لحظه امکان داشت کار دستشان بدهد.حسین با احتیاط مثل راننده های ماشین سنگین آچار را چرخاند. خوشبختانه با زور بازوی حسین و چند دور چرخاندن آچار،ماسوره باز شد و همه نفس راحتی کشیدند و زیر لب الحمدالله ای گفتند.
از مرحله خطر رد شده بودند حالا باید بمب ۲۵۰ کیلویی را بیرون میآوردند.کاکا علی راننده وانت را صدا زد و سیمبکسل آورده و دور راکت انداخت و آن را از خاک بیرون کشیدند تا در فرصت مناسبی و در جای مناسبی آن را منفجر کنند.
از لحاظ سابقه تجربه و مسئولیت کاکاعلی از حسین جلوتر بود و وقتی از قرارگاه لشکر آمد برای خیلیها سوال شد که چطور او به عنوان نیروی زیردسته حسین شرایط را تحمل خواهد کرد و این مسئله را با او در میان گذاشتند.اما کاکاعلی که این مسائل برایش حل شده بود متواضعانه جواب داد: «برادر ایرلو فرمانده من است و اطاعت از او وظیفه شرعی و قانونی من،فرقی نمیکند کجا باشم فقط اطاعت کردن و خدمت کردن برای من مهم است.
🌿🌿🌿🌿
سوم اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر به طور گستردهای در منطقه هورالهویزه و جزیره مجنون شمالی و جنوبی شروع شد و بچهها توانستند جزیره را دور زده و آن را تصرف کنند.
با تصرف جزیره ها پاتک شدید عراق شروع شد.حالا شما این خاطره را از زاویه چشم های احمد قلی کارگر می بینید که از بالای خاکریزی در طلایی با دوربین گرماگرم عملیات خیبر و پشت خاکریز اول را دید می زند.:
«عراق پاک کرده بود و آتش شدیدی روی سر بچه ها می ریخت.من از بالای خاکریز داشتم همه چیز را میدیدم که عراقیها شدیداً پاک کرده اند و غریب است که بچهها یک خاکریز عقب بکشند.از چشمی دوربین به سمت راست خاکریز نگاه کردم و متوجه شدم که یکی از بچه ها مجروح شده و می خواهند او را تر که موتور سوار کنند. موتور که دنده گذاشت مجروح افتاد روی زمین بچهها دویدند و او را سوار کردند.دوباره موتور تا گاز داد که حرکت کند مجروح افتاد زمین دوباره سوارش کردند. از دور معلوم بود که حال خوبی ندارد این دفعه آوردند و او را محکم به راننده بستند موتور سوار گازش را گرفت گرد و خاکی کرد و به سمت خاکریز دوم آمد. نزدیکی های من که رسیدند،(شهید)خلیل مطهرنیا فرمانده عملیات لشکر را شناختم که داعش کاکاعلی را به عقب می آورد.دویدم و به بچههای تخریب چی اطلاع دادم که کاکاعلی زخمی شده.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
ﺑﭽـــﻪ ها سخــت مشــغول آمـوزش شــنا و غواصے بودنــد، عمــليات كربلاے چــهار در پــيش بود.
حـــاج مهـــدےدرخواســـت ۴۸ ساعت مرخصے ڪرد.
مخالفت ڪردم...
مخالفـــت شديد مـــرا که ديد، مجـبور شد علت مرخصے را بگويد، گفـت: «مـن يقيــن دارم از ايـن عمليــات بر نمےگــردم. مــن آمـادهام و بايد خانوادهام را نيز آماده كنم. آنها را به شيراز ببـرم و بچــهها را در مدرســہ ثبــتنام ڪنم و با خيالے آســوده برگردم.»
ديگر نتوانستــم مخالفــت كنم. در عــرض دو روز و نيــم تمام ڪارهايش را انـجام داد و برگشـــت و بالاخره به آرزوش در عملیات کربلای ۴ رسیــد
🌸🌷🌸
#سردارشهــیدحاج_مهدی_زارع
#شـــهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روضه
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
#ﻣﺜﻞ_ﺷﻬﺪا
🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75