eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.8هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
48 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،اگرباحــفظ‌ آیدی و لوگو باشه بهتر تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * این خاطره را خودش تعریف می‌کرد. همیشه هم تعریف میکرد خیلی هم شیرین تعریف می‌کرد. نوار صدایش هم هست .می گفت که: «تعدادی نیروی از جان گذشته رو برای انفجارات لازم داشتم و چون خیلی مهم بود باید از زبده ترین نیروها انتخاب می‌شدند. اسمها را انتخاب کردم و روی کاغذ نوشتم و اعلام کردم. دیدم شهید کریم آزرده ناراحت آمد سراغم و گفت: «کاکا علی. من کورم !چلاقم؟! چه مرگمه که اسم منو ننوشتی؟! نگاهش کردم خونش به جوش آمده بود اما چاره نداشتم گفتم: «کاکا کریم من مقصر نیستم لیست بسته شده برو به خودش بگو» و به اشاره به آسمون کردم منظورم خدا بود.کریم سرش را انداخت پایین رفت .فردا لیست نهایی که آماده شد دیدم اسم کریم توی لیسته گفتم:«کاکو کریم چطوری اسمت توی لیست اومد؟ چی شد.کی اسمت رو نوشت؟ پارتی بازی کردی؟! خندید و گفت: آره کاکاعلی پارتی بازی کردم. نه با تو با خدا.. تو تحویلم نگرفتی. گفتی برو به خودش بگو. منم رفتم گفتم:.اوستا کریم به کریمی ات قسم. اسم کریم هم توی لیست بنویس. اون هم خودش اسمم رو نوشت. وقتی کریم شهید شد فهمیدم اسمش بی دلیل تولیست نیامده .آخه اون از اولش هم یک شهید بود و ما نمی دانستیم. 🌿🌿🌿🌿 آذر ماه سال ۶۵ یکی دو ماه قبل از شهادتش جهرم سیل آمد. چهارشنبه در مرخصی گرفت و با بچه‌ها آمد جهرم.پوتین اش را درآورد چکمه‌ای و بادگیری پیدا کرد و رفت به کمک سیل زده ها.نه شب میشناخت نه روز. روستاهای اطراف و مردم حاشیه نشین زندگی شان بیشتر آسیب دیده بود. با تمام توان روز و شب کار می کردند شدت آبگرفتگی به حدی بود که دیوار مردم روی آب بود. گاو و گوسفندان روستاییان و حاشیه‌نشینان هم آب برده بود.پل ها و جاده ها خراب شده بود و به خیلی ها نمی شد کمک رساند. رسیدگی به تمام سیل زدگان کار سختی بود باید به همه پتو و لباس تحویل می شد و برای تخلیه آب خانه‌هایشان اقدام می‌کردند.در آن وضعیت بخاری و نفت اولین نیاز مردم بود. کاکا علی اولویت اول زندگیش را آن روزها کمک به مردم قرار داده بود و به پیرمرد و پیرزن هایی که در جهرم و روستاهای اطراف خانه زندگی‌شان را آب گرفته یا سیل خراب کرده بود خیلی کمک می کرد. آن لحظه هایی که هرکسی به فکر خودش بود به فکر دیگران بود.هر چه امکانات در خانه و بسیج و مسجد بود جمع و جور کرد و هر کدام از تخریب چی ها شده بودند یک نیروی امدادگر. هم کمک ها را جمع آوری می کرد هم به دست مردم می‌رساند.پیش از همه چیز خانه خودشان را از وسایل خالی کرد و هرچه قابل استفاده بود برای مردم برد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
 جاےشهید میثمی خالی ڪه...😔 قبل از رفتن ... زیارت حضرت زهرا (س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛ امّـا دیگر بر نگشت ... كربلای پنج بود كه تركش خورد بردنش بیمارستـان ... چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود. 🌹 مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام (ره)» در اﺳﺘﺎﻥ فارس :ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ_ﺷﻬﺪا اﺻﻔﻬﺎﻥ ☘☘🌺☘☘ ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دریاست نبی و گوهرش فاطمه است مولاست علی و همسرش فاطمه است با آنکه حسین است پناه دو جهان او خود به پناه مادرش فاطمه است  🌸🌼🌸🌼🌸 ﻭﻻﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) و ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻭﻻﺩﺕ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ اﻳﺸﺎﻥ اﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ (ﺭﻩ) ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺩ 🌸🌺🌸🌺🌸 ﺷﻴﺮاﺯ
🌺 شهيدی که دور مادرش می‌چرخید و می‌گفت: حلالم کن... توی آشپزخونه غرقِ حال و هوایِ خودم، مشغول کار بودم که محمد رضا با صدای بلند گفت: مادر! ... نگاه‌کردم و دیدم دم درِ ورودی ایستاده، اومد توی آشپزخونه و شروع‌کرد به چرخیدن دورِمن و‌گفت: مادر حلالم کن ... مادر حلالم کن... گفتم: آخه چکار کردی که حلالت کنم؟گفت: وقتی اومدم، صداتون کردم اما متوجه نشدین. بعد با صدای بلند صداتون کردم، حلالم‌کنید اگه صدایم رو براتون بلندکردم. 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدرضا عقیقی 📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت۱ ، صفحه ۹۴ 🍃🌹🍃🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
ﭘﺎﻱ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩﻡ .... 🔻🔻🔻🔻 شماره کارت جهت مشارڪت: 6037991933482956 بانڪ ﻣﻠﻲ. بنامـ محمد پولادے 🌸🌷🌸🌷🌸 اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﻧﻴﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺎﺩاﺕ ....
🌸🍃 زهرا بهانه ایست که عالم بنا شود او آمده که مادر آئینه ها شود او آفریده گشت که یک چند مدتی نور خدا به روی زمین جا به جا شود 🤚 🍃 🌸🍃 @shohadaye_shiraz
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * آبان سال ۶۵ بود از اهواز زنگ‌زد جهرم به یکی از روحانیون اهل جبهه و گفت که: حاج آقا شما برات امکان داره که یکسری بیایید جبهه؟! گفت به روی چشم و فردایش از جهرم بلیط گرفت و رفت اهواز پادگان امام ساختمان واحد تخریب سراغ کاکاعلی. بعد از احوال پرسی کاکاعلی گفت: من یک سری سوالات در ذهنم هست و نمیدونم چه کار کنم! سوالاتش را از حاج آقا پرسید.حاج آقا گفت راستش من فکر نمی‌کردم سوالات شما اینها باشد .من خیلی سر در نمی آورم از حرفهایی که میزنید و کاری از دستم بر نمی آید .باید شما حرف هایت را با کسی بزنید و مشورت کنید که سطح بالای حوزه باشد. گفت من هم شما را برای همین تا اینجا کشاندم خوب شما چه کسی را پیشنهاد میدی.؟ حاج آقا گفت پیشنهاد من آیت الله حائری، آقای آیت‌اللهی یا حاج مهربان است. خودم نمیتونم جواب بدم اما میتونیم بریم شیراز دفتر آقای حائری وقت می‌گیریم شما سوال هاتون رو بپرس. کاکا علی خیلی خوشحال شد کار تخریب را سپرد دست محمد بلاغی و عمو جلال و گفت:«بسیار خوب پس بیا برویم. حاج آقا متعجب گفت حالا !!بزار من برسم عرقم خشک‌بشه. کاکاعلی با شرمندگی گفت واقعا عذر می خوام باشه استراحتی بکن فردا راه می‌افتی من مدتی سخت با این سوالها درگیرم و دارم اذیت میشم فعلاً خط آرومه. چند روزی مرخصی میگیرم میریم دنبال این سوال ها. جمعه بعد از حرکت کرده و فردا صبح شنبه رسیدند شیراز به رفتن دفتر آیت الله حائری. شهید سید حمیدرضا رضازاده خواهرزاده آیت الله حائری بود و قبلاً هم خدمت آقا رسیده بودند آقا خیلی تحویلشان گرفت.آقا دو ساعت خدمت آقا بودند ولی سوال هایش را پرسید و آقا جواب داد.آقا فهمید علی خیلی اوج گرفته این بود که گفت:« خودت را در دستان خدا رها کن خودت را به من بسپار و دغدغه نداشته باش هرچه بخواهد می شود» وقتی که از خدمت آقا مرخص شدن علی روحیه بهتری پیدا کرده بود و این جمله آقا را خیلی تکرار می کرد که «خودت را در دستان خدا رها کن هرچه خدا بخواهد همان میشود» بخشی از سال های متعدد با همین برخورد که با آقای حائری داشت جواب داده شد و همش میگفت کاش می شد بیشتر با ایشان بودم و همه سوالاتم را می‌پرسیدم. مدتی با جوابهای آیت الله حائری آرامش به روح علی برگشت و مطالعاتش را ادامه داد.طولی نکشید که همان حال بیقراری سراغش آمد. کار ها را راست و ریس کرد و تصمیم گرفت دنبال جوابی برای سوال های جدیدش برود.از جبهه که بر می گشت سر راه می رفت خدمت آیت‌الله حائری امکان ندارد که خدمت آقا برود و یادی از شهید حمیدرضا رضازاده نکند. نکته هایی که آقامی گفت یادداشت از همانجا سعی می‌کرد و آنها عمل کنند احترام گذاشتن به علم آن را به بچه‌های تخریب آموخته و بچه ها را به دیدن آقا می‌برد و در یک فضای صمیمان درخواست می‌کردند که نصیحت شان کند. به بچه ها می گفت:تمام دیدار با آقا خلاصه می‌شود در نکاتی که می‌گویند سعی کنید ارتباط تان با روحانیت قطع نشود زیرا آنها کارشناس دین هستند و هرگاه ایرادی در اعتقاد و انحرافی در مسیرتان پیش آید تذکر می دهند و اصلاح می کنند. بعد از آن نوبت به جهرم می رسید و علی به باید خدمتتان آقای آیت اللهی رسیده و گزارشی از جبهه‌ها است کرده و از آقا راهنمایی و نصیحت بخواهد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌷 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌷 بہ نام خالق هستی ؛ همان خدایی ڪه مرا آفرید ، اینگونہ پرورش داد و مشتاق خود نمود . « معبودی ڪه بنده نوازیش بی حد شرمسارم ساختہ است .» معشوقی ڪه قلبم در آستانہ وصالش ملتهب است و بی تاب ؛ « آنگونہ ڪه هر آینہ نزدیڪ است بہ شوق لقایش قالب تهی ڪنم و تا ملڪوت پر گشایم ....» ✍ : فرازی از وصیت عاشقانہ شهید مدافع حرم ابوذر داوودی ، « نشر بمناسبت » 🔻 ولادت : ۱۳۶۹/۶/۲۹ ، ﺭﺳﺘﻢ 🔺شهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۱۵ ، سوریہ 🌷 🌷🌷🌷 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطرات شنیدنی رهبر انقلاب از مادر گرامی‌شان درباره نوع تربيت ایشان 👌ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩاﻧﻠﻮﺩ 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
‼️ابوذر پرچمی منقش به اسم حضرت عباس بر سر در خانه نصب می‌کند و می‌گوید « هر کسی برای دفاع از حرم زینب رود باید مثل حضرت عباس شهید شود. ‼️ابوذر در کارهای خانه با من همکاری می‌کرد. یک شب تب داشتم تا صبح نشست. من می‌گفتم حالم خوبه اما ابوذر می‌گفت من راحتم تو بخواب».  ‼️نماز اول وقتش هیچوقت به تاخیر نمی‌افتاد، صدقه می‌داد، به نیازمندان کمک می‌کرد، به هیچ کس بی‌احترامی نمی‌کرد و همین خوبی‌هایش مرا مطمئن می‌کرد که ابوذر در این دنیا ماندنی نیست. وقتی برای آخرین ماموریت بار سفر می‌بست من تا صبح کنارش نشسته بودم و کمکش می‌کردم». ‼️همان شب به ابوذر گفتم خیلی مواظب خودت باش. من و محدثه اینجا منتظرت هستیم. گفت چشم حاج خانوم ولی یک خواهش دارم اگه به سلامت برگشتم که هیچ، اما اگر شهید شدم محدثه را به تو وتو را به خدا می‌سپارم». ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍂🍁 ڪاش اسم تو آخرین ڪلامم باشد پروانہ شدن حُسن ختامم باشد.. مانند ڪبوترانِ در خون خفتہ عنوان قبل نامم باشد.. 🤚 🍃 🍁🍂 @shohadaye_shiraz
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * حاج مهربان از روحانیون جهرم بود که اغلب به بچه‌های تخریب سر می زد و در جبهه می ماند. سه تا از بچه هایش در تخریب بودند از وقتی که یکی از پسرهایش یعنی آقا مهدی در گروه تخریب شهید شده بود رابطه اش با کاکاعلی گرم تر شده و او را جای پسرش می دانست. کاکا علی هم سوالاتش را می پرسید. حاج مهربان می گفت درباره سطح بالای عرفانی شهید ناظم پور عرض کنم که یک روز تلفن زد منزل ما و گفت: «من چند دقیقه وقت شما را می خواهم بگیرم. گفتم افتخار است برای من .وقت گرفتن نیست در خدمت شما کسب فیض می بریم وقت تعیین کرد و عصر آمد منزل.ماه رمضان هم بود گفت من چند تا سوال دارم خدمت آقای حائری هم رفته هم خیلی هم برایم توضیح داده اند راضی نشده اما نمی دانم کودنی من از چه چیزی نفهمیدم یا اینکه واقعا این مطلب قابل درک و فهم نیست. سوال ها که مطرح کردید من خیلی سوال های سطح بالایی است که آدم در مرحله اول در میماند. تنها چیزی که اول که کار بگویم این حدیث بود که گفتم امام سجاد می فرمایند.: لا تفکر فی ذات الله. در ذات خدا تفکر نکنید انسان فکرش به جایی نمی رسد یعنی هرچی بخواهی تلاش کنی که بفهمی خدا چی هست نمی شود. زیرا هر چیزی که بخواهد درد بشود یا باید یک تصویری از آن در ذهن به وجود بیاید تا ذهن بتواند درک کند بعد با سایر محفوظات و معلومات بررسی و مقایسه و در نهایت بازشناسی شود. بعد به صورت ادراک برگردد به همان محلی که وارد شده.خب حالا اگر شما خاصی از خدا چیزی در کنی باید آنچه درباره خدا بر روی ارگانیسم بدن تو اثرگذاشته وارد ذهنت بشود و آنجا تصویری از او درست شود تا بعد به صورت ادراک دربیاید.خوب هر چیزی که در ذهن محدود باشد و خدا نیست پس چیزی از خدا نمی شود در ذهن تصویر کرد. دنباله حدیث امام سجاد می فرماید: «بل تفکر فی صفات الله» آقای ناظم پور پرسید فرض کنیم فلانی آدم سخاوتمند و بخشنده است این چطوری آخر با خدا می‌شود مقایسه کرد؟! گفتم شما بینهایت را در دو قسمت تصورش بکن یکی بی نهایت مطلق یکی بی نهایت نسبی. بی نهایت مطلق خداست.صفات از ذات جدا نیست بنابراین تمام صفات خدا بی نهایت مطلق است ولی صفات ما بندگان خدا همه اکتسابی است ذاتی نیست و این که شما می گویید فلانی کریم است کریم نبوده و سخاوت را کسب کرده بنابراین اصلاً قابل مقایسه با آن نیست. گفتم اشکال مهم اینجاست که می خواهم هر چیزی که درباره خدا می گویند نسبت به بندگان مقایسه کنم. بعد از آن چیزهایی گفت که من نفهمیدم که دارد چه می‌گوید صراحتاً و خیلی جدی گفتم:من که نمیفهمم و گمان کنم آقای حائری هم حرف شما را نفهمیده که نتوانسته جواب بدهد من هم در واقع نمی فهمم و معلوماتی که دارم این چیزهاست.اگر قانع نشد اشکال از اینکه من سوال شما را نفهمیدم. در واقع من که علی آقا را چند سال بود بیشتر می‌شناختم منتظر اینطور روزی هم بودم.سابقه اش را داشتم و می‌دانستم روح در حال اوج گرفتن است به اندازه فکرش بلند بود که من نفهمیدم که دارد چه می گوید.اینکه امام فرمود اینها راه صد ساله را یک شبه پیمودند من در این بزرگوار به عینه دیدم ‌.حدود دو ساعت و نیم صحبت کردیم که بیشتر ساکت نشسته و گوش میدادم تا به این صحبت‌ها دو کلمه که حرف می زد من بیشتر در مقابل احساس حقارت می کردم.با اینکه ایشان مرتب لطف می‌کرد و به من میگفت استاد منتها من واقعا احساس می‌کردم که در برابرش یک شاگرد کوچکی بیشتر نیستم. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿