🌹سال 64، درگیر ساخت منزل مسکونیام در شیراز بودم که خیلی فکرم را درگیر خودش کرده بود.
یک روز توی همین فکرها بودم که حاجمحمـد رسید.
گفت: چیه حاجی، تو فکری؟
گفتم: والله تو کار ساخت خانهام ماندم، دیگه پول برام نمانده، کارها رو زمینمانده.
گفت: همین.
نگران نباش، ان شاالله خدا میرسونه.
چند روز بعد گفت: حاجی من برم شیراز یه کاردارم برگردم.
گفتم: بفرما.
رفت. یکی دو روز بعد زنگ زدم شیراز با همسرم صحبت کنم. همسرم گفت: راستی پولها رسید!
- کدام پول؟
- همانکه دادی حاجمحمـد آورد، پول را داد، گفت حاجی این را داد برای کارهای ساخت خانه!
اشک توی چشمم پیچید. همسرم بعد از دیدن حاجمحمـد میگفت: به نظرم این آقای ابراهیمی یه روز شهید میشه، نور از صورتش میبارید!
#سردارشهید حاج محمد ابراهیمی
#شهدای_فارس
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57