eitaa logo
شهدای شهر کهریزسنگ
296 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
6 فایل
این کانال به منظور معرفی و ارج نهادن به مقام و منزلت شهدای شهر کهریزسنگ و خانواده های این عزیزان به طور مستقل و زیر نظر گروه رسانه ای کهریزسنگ تشکیل شده و وابسته به هیچ نهادی نمی باشد. @admineeitaa3
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_57 #فصل_هشتم همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و ڪفش
نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یڪی بهتر است. گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نڪند.» اصرار ڪرد. گفت: «نه... جان قدم بگو. بگو از ڪدامشان بیشتر خوشت می آید.» دوباره همه را نگاه ڪردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای ڪه برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: «این ها از همه قشنگ ترند.» از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یڪ عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم ڪه می خواستم ڪارم را ول ڪنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.» بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم. از همان شب، مهمانی هایی ڪه به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل ڪه خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می ڪردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها. صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت. شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می ڪردیم. می گفتیم و می خندیدیم. ادامه دارد...✒️ نویسنده:بهناز ضرابی زاده @shohadayekahrizsang