eitaa logo
شهدای ملایر
334 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
415 ویدیو
48 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
ردیف نام شهید نام خانوادگی شهید نام گلزار نام پدر محل شهادت 5 ابوالقاسم جوزانی- جوزان- احمدرضا 6 حمید جوزانی -جوزان -حسین- حاج عمران 7 احمد جوزانی -جوزان- پنجشنبه - ماووت 8 محمود جوزانی - جوزان- علی محمد- شلمچه 9 علی محمد جوزانی - جوزان -محمد- میمک 10 احمد - جوزان محمدحسین مهران 11 امیر جوزانی - جوزان- ابراهیم - خرمشهر @shohadayemalayer
شهیدنادر #جعفری @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهیدنادر #جعفری @shohadayemalayer
خاطره روایت غم انگیز شهید نادر از بمباران دزفول پس از عرض سلام و آرزوي موفقيت براي شماها اميدوارم كه هميشه خوش و خرم و خوشبخت باشيد . خدمت پدر و مادر عزيز و خواهران و برادران خوب و مهربانم سلام عرض ميكنم و سلامتي همه شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم ، از اول بگويم مي خواهم درباره انفجاري كه در دزفول رخ داد و شايد صدها تن قرباني گرفت حرف بزنم ، با يكي از سربازان تصميم گرفتيم به جايي(بیمارستان) كه دو روز قبل خمپاره زده بود برويم، به نزديك پاساژي رسيديم كه يك چايفروشي كنار پياده رو بود، گفتم فرهاد يك چاي بخوريم گفت:بعداً ، اول بيا برويم آنجا ... ساعت حدود 10 صبح بود هنوز حدود 200 قدم از آن محل شوم دور نشده بوديم كه صدایی شنيديم و بلافاصله روي زمين دراز كشيديم و ناگهان ستون دود و آتش را ديديم كه جايي كه قرار بود چاي بخوريم بلند شده بود دو تا بچه كوچك را كه وحشت كرده بودند و گريه مي كردند بغل كردم و بلافاصله انها را به مسجدي كه در آنجا بود برديم در عرض كمتر از يك دقيقه شهر بهم ريخت وقتي كه به آنجا رسيديم چيزي ديديم كه تا آخرين لحظه زندگيم فراموش نخواهيم كرد، موج انفجار همان پاساژ را منهدم كرده بود و يك پيكان را بلند كرده و به روي پاساژ كوبيده بود. چايفروش تكه تكه شده بود، يك سرباز در حالي كه آخرين نفسهايش را مي كشيد سينه اش پاره شده بود، بلافاصله بالاي سرش رسيديم با زحمت به جيبش اشاره كرد و بسرعت دست در جيبش كردم عكسي از خانواده اش به همراه دو نامه يكي براي خواهرش و ديگري براي نامزدش به همراه نشاني واحدش و گروه خونش در آن جيبش بود، چند لحظه بعد هم جان سپرد. كاغذ را در جيبم گذاشتم در هر طرف كشته و زخمي افتاده بود ، مردم شيون مي كردند و آنها را جمع مي كردند،عده بيشماري جمع شده بودند آمبولانسها و آتش نشاني و خبرنگارها رسيده بودند، ناگهان وحشت از اينكه باز هم شليك كنند مرا گرفت،فرياد زدم كه مردم پراكنده شويد اما ديگر كسي گوش نمي داد ناچار چند تا تير هوائي شليك كردم اما فايده اي نداشت در مدتي كوتاه آتش به چند مغازه سرايت كرد چند نفر به داخل دود و آتشهاي داخل پاساژ رفتند كه اگر كسي زنده بود بيرون بياورند، من هم همگام به داخل آتشها دويدم اما دود نمي گذاشت، بيرون آمدم و ماسك يكي از سربازهايي كه داشت به يكي از زخميها كمك ميكرد گرفتم و دوباره با مامورين آتش نشاني به داخل رفتم، يكي از مامورين لباسش آتش گرفت بلافاصله او را بيرون بردند ناگهان در گوشه اي كالسكه بچه اي را ديدم به آنجا دويدم بچه اي را ديدم كه لباسهايش حتي پاره هم نشده بود ميان دودها و بوي خون فكر كردم كه شايد عروسك باشد دستش را گرفتم و كشيدم كه او را بغل كنم اما با وحشتي كه داشت مرا ديوانه ميكرد دستش در دست من ماند و بدنش به زمين افتاده بچه يكساله شهید شده بود يك مرگ تدريجي، حتي لباسهايش آتش هم نگرفته بود او را بيرون آوردم و داخل يك كيسه گذاشتيم يك نفر ديگر از بالاي بام كيسه اي را پرت كرد و فرياد زد يك سر و يك دست است آمبولانسها همچنان آژير مي كشيدند و مي رفتند جنازه ها و زخمي ها را خالي مي كردند و مي آمدند يك نفر بود كه شاهرگ دستش قطع شده بود چپي ام را باز كردم كه مچ دستش را ببندم گفت نگهش دار براي كسي نيز كه احتياج بيشتر دارد. خسته و غمگين بوديم مي خواستم با صداي بلند و زار زار گريه كنم مي خواستم فرياد بزنم اما براي كي و براي كدامشان، اي كاش 20 نفر مثل مرا كه براي كشتن و كشته شدن آمده ايم مي گرفتي اما آن بچه زنده مي ماند.چند تا ماشين با بلند گو مي گفتند كه احتياج به خون دارند بلافاصله من و فرهاد رفيقم سوار شديم پشت سر ما ده ها سربازديگر به ماشين آويزان شدند و به اورژانس پايگاه وحدتي رفتيم همه با وحشت به لباسهاي خوني و دستهايم كه تا مچ غرق در خون و زغال سوخته بود نگاه ميكردیم لباسهايم يك دست خيس شده بود در زير آب آتش نشانيها خون را از ما گرفتند. دم در ناگهان صداي انفجار ديگري بلند شد مي خواستم باز هم به شهر بروم اما ديگر قدرتش را نداشتم و غروب به اوردوگاه بازگشتم همه نگران بودند، فرمانده تيپ خواسته به محض برگشتن من به او خبر دهند مي خواستند در سطح لشكر آمار بگيرند كه چند سرباز كشته شده، تا دو روز مرا نگهبان نگذاشتند مي گفتند اعصابت به هم ریخته است و در خواب حرف مي زني. 59/9/22 منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری @shohadayemalayer
شهید جمشید #جعفری @shohadayemalayer
وصیتنامه شهید جمشید @shohadayemalayer
شهدای ملایر
وصیتنامه شهید جمشید #جعفری @shohadayemalayer
وصیتنامه بسیجی شهید جمشید بسم الله الرحمن الرحيم و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون با نام يگانه مخلوق عالم بشريت و با سلام بر آقا امام زمان و نايب بر حقش امام خميني و با سلام بر كساني كه در راه خدا كشته شده اند و اين نهال انقلاب را آبياري كردند. وصيتي از برادري كوچك به ملتي استوار و بزرگ درباره جبهه و جنگ و امام اي حسينيان به پا خيزيد امروز ايران كربلائي ديگر است.(امام خميني) ملت ايران شما امروز خوب ميدانيد كه اسلام در خطر است و شما خوب ميدانيد كه امام خميني اين بت شكن زمان درباره اسلام به شما چه زنگ خطرهايي نشان داده است پس آيا جايز است در خانه بمانيم؟ آيا جايز است در موقعي كه اسلام در خطر است سرپا باشيم و درخانه بمانيم آيا جايز است مرزهاي حفظ اسلام خالي باشد و ما در خانه بمانيم آيا جايز است اسلحه هاي اسلام زمين بماند و در دست ما اسلحه نباشد. هر روز هر ساعت مسئولين ما درباره در خطر بودن اسلام به شما هشدار مي دهند ولي عده اي جاه طلب و عده اي پست و بزدل و وطن فروشان كثيف ناديده ميگيرند و در خانه ها راحت با خانواده هاي خود زندگي مي كنند. مگر كساني كه در جبهه هستند خانواده ندارند مگر آنان فرزند ندارند و مگر آيا آنان دوست ندارند در روزهاي جمعه با فرزندانشان به گردش بروند. مگر فرزندان شهدا هر روز انتظار آمدن پدر را ندارند مگر با چشمان خويش نمي بينند كه شما زنده ايد و اسلام در خطر است مگر نمي بينيد هر روز و هر ساعت جواني به خاطر اسلام در خاك و خون مي غلطد. پس كجا رفت آن فريادهايتان، پس كجا رفت آن مشت هاي گره كرده كه فرياد ميزد (واي اگر خميني حكم جهادم دهد. ارتش دنيا نتواند كه جوابم دهد) مگر خميني حكم جهاد نداد. مگر نگفت اسلام در خطر است مگر نگفت حسينيان بپا خيزيد. امروز ايران كربلائي ديگر است پس چرا هنوز در خانه نشسته ايد و فرياد امام را لبيك نمي گوئيد. امروز من به عنوان يك برادر كوچك رزمنده به شما مي گويم كه واقعا اسلام در خطر است و بدانيد كه اگر دير بجنبيد همان بلائي كه در هويزه و خرمشهر و ديگر شهرها به سر خواهران ما آوردند و در ملاير و ديگر شهرهاي ما خواهند آورد و شهيدان زنده اند و با خداي خود معامله كرده اند. آنانرا مرده مپنداريد بلكه اين وعده حق است كه خدا به بندگانش داد كه جان ها و مالهايشان را ميگيرد و در عوض بهشت برين را به آنان هديه ميكند. وصيتي به خانواده ام: با سلام به پدر و مادرم و خواهران و برادرانم اكنون كه آخرين صحبتهايم را از طريق اين قلم و كاغذ با شما مي كنم جزء طلب بخشش و رضايت شما از من چيز ديگري نميگويم بخصوص از پدر و مادرم طلب بخشش دارم. و از قول من از تمام دوستان و آشنايان حلال خواهي كنيد. به اميد روزي كه همه مرا ببخشند. @shohadayemalayer
شهید نادر #جعفری @shohadayemalayer
شهید نادر @shohadayemalayer
شهید محمد حسن ولادت۱۳۴۴/۰۱/۱۲ ملاير   شهادت ۱۳۶۲/۰۹/۰۱ سردشت  یگان خدمتی :جهاد سازندگي @shohadayemalayer