eitaa logo
شهدای ملایر
334 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
416 ویدیو
48 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
35.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥معرفی کتاب «من رضا هستم» در شبکه سراسری خبر کتابی که به وسیله دانشیار دانشگاه علوم پزشکی اراک جناب دکتر مهدی مسیبی نوشته شده 🔸کتاب «من رضا هستم»، مستند روایی از زندگی نخبه، ورزشکار و غواص شهید «رضا (داریوش) ساکی» به قلم «مهدی مسیبی» است که از سوی انتشارات «حماسه ماندگار، صریر» به چاپ رسیده و همچنین به عنوان اثر برگزیده سال ۱۴۰۰ و نخستین همایش بین‌المللی نهضت ترجمه معرفی شده است. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ دفتر هم اندیشی اساتید ایتا https://eitaa.com/asatidmu روبیکا https://rubika.ir/asatidmu
سوم تا پنجم دی سال ۱۳۶۵ یکی از عملیات مهم دوران دفاع مقدس انجام شد. درباره عملیات کربلای ۴ و غربت غواصان رزمنده شهید، چند کتاب منتشر شده که در ادامه یکی از این‌آثار را به‌طور اجمالی مرور و معرفی می‌کنیم. من رضا هستم کتاب "من رضا هستم" با بیان ساده و شیوایی به داستان زندگی دانشجوی پزشکی، بسکتبالیست و غواص شهید داریوش ساکی پرداخته است. داستان از ساحل اروند در سال ۱۳۴۶ و قبل از تولد داریوش شروع می شود و در ساحل اروند در سال ۱۳۶۵ با شهادت او به پایان می رسد. کتاب با پرداختن تعمدی به جزئیات زندگی این شهید در دوران نوزده سال زندگی زیبایش ابتدا دوران کودکی اش را در آبادان با دقتی قابل تحسین ، با تصویر سازی دقیقی از فضای آبادان در سال ۱۳۴۶ و در ادامه بخشی از تاریخ قبل از انقلاب و دوران انقلاب در ملایر و هم چنین سیر رشد و تحول شهید را در ذهن خواننده تصویر می کند. اصرار به بیان وقایع عادی زندگی او نشان از اهتمام نویسنده به پرهیز از اغراق و ماورایی نشان دادن نسلی است که بصورت تدریجی و با دم مسیحایی امام خمینی به خود باوری رسیده و در نهایت به اوج تکامل فردی خود رسیدند. داستان مانوس شدن داریوش با قرآن و انتقال دانسته ها به اطرافیان با اخلاقی خوش بخشی از روحیه فرهنگی اوست که با راه اندازی کتابخانه ای با کتب مذهبی در زیر زمین خانه ادامه یافته و بخشی از داستان به این ایام می پردازد. دوران پر تلاطم انقلاب اسلامی و شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها بهش مهمی از زندگی داریوش را تشکیل می دهد و نگارنده با ظرافت در لابلای خاطرات شهید وقایع دوران انقلاب در ملایر را با ذکر اسامی و اماکن ماندگار کرده است‌. زندگی ورزشی شهید بخش دیگری از کتاب است که به ورود وی به عرصه بسکتبال و مسابقات و افتخارات به دست آمده او در سطح آموزشگاهها و شهر و استان می پردازد که تا چندی قبل از شهادت تداوم داشته و با دوران حضور او در جبهه عجین می‌شود، در جایی که در تیم دانشگاه با بزرگان و قهرمانان این ورزش و بازیکنان تیم ملی هم بازی شده و از آنان درسها می آموزد. ورود شهید به دانشگاه شهید بهشتی در رشته پزشکی و هم خانه شدن با شهیدان احدی و کاظمی بخش زیبای دیگری ازین کتاب است که اوج رشد روحی و آشنایی با مفاهیم عالی عرفانی در او را بیان می کند. آشنایی و معاشرت با شهید احمد رضا احدی از او فرد دیگری می سازد که تمام حجابهای جان را یکایک شکافته و در نهایت تصمیم خود را که سالها در کشاکش با آن بود عملی می سازد. نیمه دوم کتاب به بیان حضور او در جبهه ها در جزیره مجنون و گردان غواصی می پردازد و به این بهانه بخشی از تاریخ کمتر گفته شده جزیره مجنون در خرداد ۱۳۶۵ و حماسه آفرینی این شهید و دوستان حاضر و شهیدش در دفع تک دشمن و نجات جزیره از سقوط با دقتی شگفت بیان می شود. در ادامه نیز داستان حضور در گردان غواصی جعفر طیار ع ، لشگر انصار الحسین ع با تشریح جزئیات عملیات انصار در جزیره مجنون کتاب را به اوج رسانده و با توصیف این عملیات که در تاریخ دفاع مقدس کمتر به آن پرداخته شده، سرنوشت عجیب و خواندنی شهید داریوش ساکی را بیان می کند، او که دیگر خود را "رضا" خوانده و از دیگران نیز می خواهد که او را رضا بنامند. بخش انتهایی کتاب به وقایع قبل از عملیات کربلای ۴ و مراحل آمادگی غواصان گردان غواصی جعفر طیار ع می پردازد که در این دوران به شیوه جالب خودسازی شهید و رسیدن او به فرماندهی دسته غواصی اشاره می شود. داستان با روایت روزهای اول دی ماه و شروع عملیات کربلای ۴ و شهادت داریوش و جمعی از همرزمانش و اسارت بخشی دیگر به پایان می‌رسد و خواننده را با دنیایی از مفاهیم عالی و اندیشه در چگونگی اوج و تکامل و پرواز به منتهای هستی در ۱۹ سال عمر کوتاه این شهید تنها می گذارد. مهدی مسیبی در این کتاب سعی بر این دارد که الگویی از زندگی موفق در عرصه های مختلف را برای کودکان و نوجوانان و جوانان بیان کند ودر اینکار هم خوشبختانه موفق بوده است.
⭕️نویسنده کتاب «من رضا هستم» مطرح کرد؛ 🔸خوشحالی وصف‌ناپذیر پدر و مادر شهید از انتشار کتاب «من رضا هستم» 🔹«مسیبی» خدمت به پدر و مادر شهید را از دیگر عوامل نگارش کتاب «من رضا هستم» عنوان کرد و گفت: بسیاری از خصوصیات بارز شهید را می‌توان در مادر او دید و طبیعتا خانواده شهید دوست داشتند درمورد شهیدشان اثر ماندگاری منتشر شود که بعد از چاپ کتاب خوشحالی پدر و مادرش وصف ناپذیر بود. ادامه گفت‌وگو👇 https://defapress.ir/598215 به ما بپیوندید: https://eitaa.com/defapresshamedan
شهدای ملایر
⭕️نویسنده کتاب «من رضا هستم» مطرح کرد؛ 🔸خوشحالی وصف‌ناپذیر پدر و مادر شهید از انتشار کتاب «من رضا ه
کد خبر: ۵۹۸۲۱۵تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۱ - 21June 2023 «مهدی مسیبی» نویسنده کتاب «من رضا هستم» در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در همدان اظهار داشت: همایش بین‌المللی «نهضت ترجمه» یک حرکت و ابتکار خوبی بود که در استان همدان انجام شد و ریشه و پایه آن بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی بود که به نهضت ترجمه تاکید داشتند و اینکه آثار دفاع مقدس باید به زبان‌های مختلف ترجمه شود و در دسترس جوانان هدف قرار بگیرد. وی افزود: ما در ایران زیاد با مباحث مرتبط با ایثار و شهادت برخورد داشتیم‌، ولی کشورهای دیگر وقتی نگاه می کنند و انقلابی را از دور می‌بینند که پای اصولش ایستاده و هزینه‌های زیادی هم برایش پرداخت کرده، این سوال در ذهنشان تداعی می‌کند که این جوانان با چه انگیزه و معرفتی پا در این راه می‌گذارند. نویسنده کتاب «من رضا هستم» با اشاره به بازخوردهای مثبت نهضت ترجمه، بیان داشت: نهضت ترجمه که با حضور فرهیختگانی از ۲۰ کشور جهان برگزار شد بازخورد خوبی داشت و جوانان شرکت‌کننده هم آثار ادبی ارائه دادند، کتاب‌ها را هم به عنوان یک سوغاتی با خود بردند و از این طریق فرهنگ دفاع مقدس در سراسر جهان بسط داده شد. وی خاطرنشان کرد: این روحیه جستجوگری که نسبت به فرهنگ ایثار و شهادت در ملل مختلف به وجود آمده و سوالاتی که دارند باید پاسخ داده شود و همایش نهضت ترجمه یک حرکت ارزشمندی بود که امیدواریم که تداوم داشته باشد و آثار بیشتری ترجمه شود مخصوصا در استان همدان که در این زمینه پیشگام بوده است. مسیبی ادامه داد: کتاب «من رضا هستم» به زبان‌های مختلف ترجمه شده و یک کتاب که پر از رمز و راز است و مترجمین آن باید با ملیت آن زبان آشنا باشند و خواهشم این است که مترجمین تراز اول وارد این مقوله شوند. در کتاب «من رضا هستم» وقایع در مقاطع مختلف ثبت شده است‌ وی به تشریح جزئیات کتاب پرداخت و گفت: کتاب در مقاطع مختلف تاریخی قبل از انقلاب در حین انقلاب و دوران جنگ به وقایعی که پیرامون شهید «داریوش (رضا) ساکی» پرداخته و سعی کردم در این کتاب به دنبال شهید بروم، در این کتاب وقایع در مقاطع مختلف ثبت شده است‌. نویسنده کتاب «من رضا هستم» ادامه داد: شهید ساکی عنوان یکی از سرمایه های این کشور است که در کتاب به جنبه‌های مختلف زندگی این شهید پرداخته شده و همه این عوامل باعث شد تا به عنوان اثر برگزیده سال ۱۴۰۰ و نخستین همایش بین‌المللی نهضت ترجمه معرفی شود. وی یادآور شد: خصوصیات بارز شهید از این لحاظ که هم نخبه علمی، ورزشی و از نظر اخلاق سرآمد بود موجب شد که برای شهید کاری کنم و اگر زندگینامه این شهدا گفته نشود ممکن است که با رفتن ما که با این شهدا همنشین بودیم هیچ وقت زندگی آنان ثبت و ضبط نشود. مسیبی خدمت به پدر و مادر شهید را از دیگر عوامل نگارش این کتاب عنوان کرد و گفت: خیلی از خصوصیات بارز شهید را می‌توان در مادر او دید و طبیعتا خانواده شهید دوست داشتند درمورد شهیدشان اثر ماندگاری منتشر شود که بعد از چاپ کتاب خوشحالی پدر و مادرش وصف ناپذیر بود. وی با بیان اینکه اصلا به اینکه این کتاب برگزیده شود فکر نکرده بودم، گفت: نحوه نگارش و سیر زندگی شهید که از قبل تولد شروع کردیم و سال به سال تمام وقایع پیرامون شهید در کشور را بیان کردیم از جذابیت‌های این کتاب است و عمر ۱۹ ساله شهید در ۳۴۰ صفحه با زبانی ساده که نوجوانان هم بتوانند با آن ارتباط بگیرند نگاشته شد. نویسنده کتاب «من رضا هستم» خاطرنشان کرد: این کتاب مخصوصا برای افرادی که به تاریخ نگاری جنگ علاقه‌مندند علی‌الخصوص در بحث دوره‌های غواصی که رزمندگان می‌گذراندند که کمتر به آن اشاره شده بسیار کاربردی است. خوشحالی وصف‌ناپذیر پدر و مادر شهید از انتشار کتاب «من رضا هستم» وی درخصوص ناشر کتاب «من رضا هستم»، گفت: برخی در چاپ کتاب‌هایشان ترجیح می‌دهند که با ناشر برگزیده ارتباط بگیرند من علاقه‌مند بودم ناشر از استان همدان باشد که انتشارات «حماسه ماندگار، صریر» را انتخاب کردم. کتاب در ملایر رونمایی شد و در نهضت ترجمه تداوم پیدا کرد و سپس در بعد کشوری و بعد جهانی مطرح شد. مسیبی با اشاره به استقبال مسئولان از کتاب «من رضا هستم»، متذکر شد: جای خرسندی است که بحث دفاع مقدس فراموش نشده و مسئولین هم دغدغه دارند. از طرفی هم با توجه به استقبالی که از فروش اینترنتی این کتاب از اقشار مختلف شد متوجه علاقه مردم به این نوع کتاب‌ها شدیم. https://defapress.ir/fa/news/598215/%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%AD%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D9%88%D8%B5%D9%81%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D9%88-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%86-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85 @shohadayemalayer
هدایت شده از نصرت‌الله رمضانعلی
ای عشق از این قفس رهـا کن ما را با دست شهـادتت سوا کن ما را ای مردِ مدافعِ حرم هـایِ دمشق در سنگر و سجادہ دعا گن مارا مدافع حرم حاج حیدر ابراهیم خانی 🍃🌸 ✅ کانال عمار: ایتا https://eitaa.com/joinchat/1036124380Ce91a464209
توصیه شهید «ساکى» درباره حفظ حجاب شهید داریوش ساکى در قسمتی از وصیت‌نامه خود آورده است: «خواهرانم حجاب خود را هرگز فراموش نکنید که خود سنگر است.» «شهید» شاهد شهود عرفانی شد و نقش هرچه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. می‌خواهیم هر روز را با نامی و یادی از این ستاره‌ها، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز؛ باشد که ادای دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. وصیت‌نامه شهید داریوش ساکی «بسم الله الرحمن الرحیم فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم. به سوى خداى آفریدگار خود بازگردید که براى شما در پیشگاه آفریدگارتان همین بهتر است، اشهد ان لااله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان على ولى الله. اى خدا ما را از آن بندگان مقرر ساز که نهال شوق دیدارت در باغ دلهایشان همیشه سبز و خرم است و سوز شرار محبتت سراسر قلب آنان را فرا گرفته است جانم از آن توست و آن را به تو می‌دهم امانتى در نزد من بیش نیست اى کاش از آن بهتر داشتم تا به پیشگاه مقدست عرضه می‌داشتم. بارالها! این دنیا برایم مانند قفس شده زندگى در آن برایم بی‌مفهوم است. جوار تو را طلب می‌کنم همانطور که حسین می‌گوید الموت اولى من رکوب العار مرگ از زندگى ننگین بهتر است. زندگى ما نیز به سبب معصیت تو ننگى بیش نیست در جستن بهشت جان کندن باید؛ در گریختن از دوزخ ریاضت کردن باید، در جستن دوست جان بذل کردن باید. اکنون که می‌خواهم جملاتى را تحت عنوان وصیت خدمت امام عزیز و امت شهیدپرور ایران عرضه دارم در ابتدا عرض می‌کنم که این راهى بود که باید می‌پیمودم، راهى بود که با آگاهى کامل انتخاب کردم راهى بود که حسین به من آموخت که بذل جان کنم تا مکتبمان بماند راهى بود که امام عزیزمان آن را بر ما هموار ساخت. آرى اى ملت عزیز ایران! اى کسانى که در زمان طاغوت در ذلت و خوارى بسر می‌بردید قدر امام را بدانید قدر این نعمت الهى را بدانید مثل او دیگر نخواهید یافت بعد از حضرت على (ع) کسى نتوانسته حکومت اسلامى تشکیل دهد حال شخصى، چون امام پیدا شده و اینگونه دشمنان اسلام را مات و مبهوت کرده است. سخنان او را به جان و دل بخرید اى امت محمد تامل و اندیشه کنید و، چون کوفیان زمان حسین نشوید زرق و برق دنیا شما را نگیرد، در منجلاب نمانید به سوى معشوق واقعى که حقتعالى است پرواز کنید آرى بنده به ایشان عشق مى‌ورزم و امرشان را امر خدا و رسول می‌دانم، چون در قرآن کریم داریم: یا ای‌ها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم یعنى اطاعت از اولى الامر را در کنار اطاعت از خدا و رسول قرار می‌دهد. برادران همرزمم در سنگر دانشگاه خدا را فراموش نکنید جاه و مقام شما را فریب ندهد واقعا دانشجو باشید و خداجو نه سودجو و مقام‌جو ضعفا و فقرا را به یاد داشته باشید مسئولیت خون شهدا بر گردن یکایک شماست حرمت خون آن‌ها را حفظ کنید و آن را پایمال نکنید. پدر و مادر گرامی‌ام قریب به ۲۰ سال زحمت مرا متحمل شدید و با مشقت اسباب راحتى مرا فراهم کردید این بنده حقیر نتوانستم براى شما فرزند خوبى باشم و آن چنانکه باید حقوق شما را ادا نکردم، طلب عفو می‌کنم از شما می‌خوام بر مرگ من گریه نکنید تا منافقان شاد نشوند، خواهرانم حجاب خود را هرگز فراموش نکنید که خود سنگر است، مطالعات خود را هرگز قطع نکنید. ذکر خدا را بر خود متذکر شوید و نعمات او را یاد آورید از همه اقوام و دوستان و آشنایان حلالى می‌طلبم و امیدوارم که براى این بنده حقیر طلب مغفرت کنند.» @shohadayemalayer
این پدر شهید در خصوص شهادت فرزندشان می‌گوید: «بعد از عملیات کربلای چهار، کربلای هشت را برنامه‌ریزی کردند. من هم در جبهه بودم. رفتم منطقه که اوضاع و احوالش را بپرسم. ناراحت شد و گفت: "پدر جان چرا آمدید؟ آتش خیلی سنگین است." من را به مقر برگرداند. شب به پادگان کوثر در اهواز آمدم. من مسئول آبرسانی به نیروها بودم. برای بررسی اوضاع آمده بودم که به من اطلاع دادند: "بیایید ستاد حاج علی با شما کار دارد." گفتم: "من دیشب پیش سیدعلی در منطقه بودم." خلاصه روحانی و مسئول ستاد گفتند: "نه آمده." من به ستاد رفتم. آنجا حاجی از من سوال کرد که ماشین کم ندارید؟ آب می‌رسانید؟ اگر کمبودی دارید سفارش کنید ماشین بیاورند. گفتیم: "نه حاجی فعلاً ماشین داریم." در حالی که در ستاد نشسته بودم متوجه حال و احوال غمگین بچه‌ها شدم. آقای کرمی چشم‌هایش قرمز بود. پرسیدم: "حاجی، جعفر شهید شده؟!" گفت: "بله". گفتم :" خب، این دیگه فلسفه چینی نداره. جعفرم مثل همه‌ی شهدا، شهید شده است." آنها که دیدند روحیه‌ من خوب است، گفت: "بلند شو! بریم برای نیروها سخنرانی کنیم که با شهادت جعفر، روحیه فرماندشان ضعیف نشود." در اردوگاه برای نیروها سخنرانی کردیم. اول حاجی صحبت کرد و بعد من. بچه‌ها گریه کردند. گفتم: "جعفر و غیر جعفر همه برای اسلام آمدیم. شما برای اسلام آمدید. باید شهید شوید." بعد از سخنرانی حاجی من را برای مراسم تشییع به کرج فرستاد. آن زمان مسئول سپاه کرج آقای ابراهیمی بود. روز پنج‌شنبه تشییع جنازه کردیم. بعد از برگزاری مراسمات من دوباره به جبهه برگشتم.» سهمی از جهاد این رزمنده دوران دفاع مقدس در پاسخ به اینکه آیا او و همسرش رضایت داشتند که فرزندشان به جبهه برود، می‌گوید: «من خودم از اول جنگ تا آخر، 5 ماه به 5ماه خانه نمی آمدم. اصلاً در سال‌های دفاع مقدس در خانه نبودم. 97 ماه منطقه بودم. مگر می‌شود که راضی نباشم جعفر در این جهاد شرکت کند. او هم به نوبه خود هم وظیفه و هم حق داشت سهمی از جهاد در راه خدا داشته باشد. هرچند که او منتظر اجازه از جانب ما نبود و به سنی رسیده بود که اختیارش دست خودش بود. در واقع او از من که پدر و هم‌رزمش بودم در شهادت پیشی گرفت.» گفت‌گو از اباذری
«حاج جواد محمدی» و «جعفر محمدی» هر دو هم‌رزم بودند از دو نسل متفاوت در پیکار با دشمنی که قصد خاک و ناموسشان را داشت. حاج جواد زودتر به جبهه رفته بود و در پی او جعفر خودش را به جبهه رساند و از پدر پیشی گرفت. تا فرماندهی عملیات پیش رفته، حماسه و دلاوریش او را اینگونه لایق شهادت می‌کند. حاج جواد می‌ماند پیکر فرزندی که در کربلای هشت شهید شده است. چه کار سختی است که در مقابل سپاهیان بایستی و بگویی جعفر یا دیگرانی که شهید شدند همه برای اسلام آمده‌ایم، آنگاه برخیزی پیکر فرزندت را به دوش بگیری بی اینکه کسی صدای شکستن قلبت را بشنود و ترک بردارد به شهرت بازگردی که مبادا همرزمان جلوی دشمن کم آورند. روزی که سپاه تشکیل شد، «سردار شهید جعفر محمدی» یکی از پیشگامان و پرچمدار این نهاد طیبه در هشتگرد بود. بنا به گفته پدرش بارها به جبهه رفت؛ مجروح شد؛ بازگشت و دوباره عازم شد تا اینکه بيست و سوم فروردين 1366، با سمت فرمانده عمليات لشگر 10 سيدالشهدا در آبادان با اصابت تركش به شهادت رسيد. فقط برایم دعا کنید «جواد محمدی» پدر شهید «جعفر محمدی» می‌گوید: «بنده، جواد محمدی پاسدار بازنشسته هستم. پسرم جعفر یکم آذرماه 1337، در شهرستان ملاير به دنيا آمد. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. شغلش پاسدار بود. سال 1359 ازدواج كرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت.» وی با به یادآوردن خاطرات مبارزات ضدرژیم پهلوی توسط فرزندش ادامه داد: «در کشاکش شکل‌گیری انقلاب و تظاهرات فعال بود. یک شب دیدم صدایی می‌آید، متوجه شدم که جعفر بیدار است و در حال انجام کاری نشسته است. پرسیدم، گفت: عکس و اعلامیه امام خمینی(ره) آوردم دسته بندی می‌کنم. گفتم: پسرم خطرناک است. گفت: مادر شما نگران نباش فقط برای من دعا کنید.» پدر سردار شهید «جعفر محمدی» از خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی فرزندش نیز بیان می‌کند: «او خصوصیات اخلاقی خوبی داشت. کم صحبت می‌کرد. جایی که لازم نبود وارد نمی‌شد. اهل درس و مدرسه بود. اهل رفیق‌بازی نبود. خیلی‌ها بعد از شهادتش می‌گفتند که او به ما کمک می‌کرده است.» جبهه واجب‌تر است وی در مورد انگیزه پسرش برای رفتن به جبهه بیان می‌کند: «دیپلمش را در رشته ریاضی با معدل هجده و نیم گرفت. بعد از دیپلم گفت: من اول به سربازی می‌روم بعد دانشگاه، چون که الان کشور به سرباز نیاز دارد. من هم قبول کردم. در ارتش خدمت می‌کرد. آموزشی سد کرج بود. بعد به کبودرآهنگ همدان رفت. موقعی که می‌خواست به جبهه برود چند بار به همه فامیل سر زده بود و از همه حلالیت خواسته بود. او از من اجازه می‌گرفت. خودش همه چیز را تشخیص می‌داد.» او فرمانده بود جواد محمدی با اشاره به اینکه جعفر (فرزندش) در عملیات‌های زیادی حضور داشته و فرمانده بوده است، بیان می‌کند: «از ابتدای تاسیس سپاه جعفر فرمانده سپاه هشتگرد بود. اوایل جنگ که درگیری در کردستان شروع شد به کردستان اعزام شد. در کردستان مجروح شد. مدتی به مداوا پرداخت و بعد از آن فرمانده سپاه شهریار شد. جعفر خیلی زود به منطقه برگشت و ابتدا در تیپ سیدالشهدا بود. او در عملیات بدر فرمانده تیپ حبیب بن مظاهر بود. در این تیپ با شهید همت هم‌رزم بود. در جزیره مجنون هم فرمانده محور بود. بعد از آن هم مسئول طرح و عملیات لشکر سیدالشهدا شد.» جعفر هم مثل همه شهدا
دمی از یک 🕊🌱 🍃🌸 🍃 🌾 🌾 سن و سال زیادی نداشت شاید ۱۹_۲۰ سال، اما قدبلند و چهارشونه و خوشتیپ بود. بیشتر با می‌گشت خیلی باهم رفیق شده بودن , مثل برادر شده بودن. گاهی هردو موهاشون رو از ته می زدن... ✨ شب آخر حال عجیبی داشت، توی پوست خودش نمی‌گنجید و ذکر میگفت. گاهیم میرفت تو لاک خودش...زدم رو شونش و گفتم کجایی رفیق؟ خبریه؟؟ سرش رو بلند کردو گفت:مگه خبرنداری؟ گفتم از چی؟ گفت بذار صبح بشه بهت میگم.... ساعت ۱۰ونیم شب بود که زدیم به آب...💧 با اون همه سروصدای توپ و گلوله ها و دوشکایی که یک بند فریاد میکشید منطقه رو گذاشته بود روی سرش. باهمه این سروصداها اما یه سکوت عجیبی کل فضارو گرفته بود که دل آدم آروم میشد و گاهیم شور میزد... نمیدونم تو این هیروویر چرا دلم گرفته بود!! یه لحظه نگاهم افتاد به ، مثل قرص ماه شده بود ، مثل بااون قد بلندش که چقدر لباس غواصی بهش میومد، مثل سیدمهدی که چهره زیباش زیباتر شده بود، مثل مسعود که چه آرامش عجیبی داشت، مثل و مثل خیلی از بچه های دیگه که وسط آب مثل قرص مهتاب می درخشیدن... تو فکر محمد بودم که گفت صبح بشه بهت میگم... تو این فکر بودم که یهو همه چیز ریخت بهم... سکوت بچه ها شکست و هواپیماها از آسمون منور مینداختن. دوشکا هم هرلحظه وحشی تر میشد و دامن میزد به موج های اروند... انگار میدان امتحان انواع سلاحهای عراق بود... هم همه بی پناه و تنهاسنگرشون آب بود...💧 باهزار سختی رسیدیم لب ساحل دشمن.. درگیری شدیدتر شد.. بچه هارو دیدم که خیلیهاشون زخمی شده بودن. زمان خیلی بد میگذشت.. رو دیدم که روی خیلی زیبا خوابیده بود. امیر کنار خورشیدیها به معبود خود لبیک گفته بود. حاج‌کریم و جامه‌بزرگ زخمی شده بودن و افتاده بودن. آنطرف تر رو دیدم که روی خوابیده بود که معبر باز بشه مثل ... ، طلبه با اخلاصی که از سرورویش میبارید، او هم شهید شده بود مثل و و بقیه رفقایم.. چند متر آنطرف تر هم رو دیدم که کرکسهای بعثی عراق خفه اش کرده بودن و دور پیکرش میرقصیدن...🌹 مجید رو ندیدم هرچی چشم انداختم. داشت صبح میشد، خواستم بگم مرد حسابی آخه الان وقت خبرگفتن بود!؟ حالا اصلا کجاهستی؟؟ نکنه توام؟! و لب گزیدم.... صبح شد و باز خبری از محمد نشد.... خیلیها شهیدشدن و چندنفریم با حاجی برگشتن عقب و بقیه هم زخمی اسیرشدیم... چهارسال بعد که از اسارت آزادشدیم شنیدم همون صبح توی توی عملیات محمد هم شهید شده..تازه فهمیدم خبری که گفت صبح بشه میگم این بود...سرم رو انداختم پایین ،چقدر شرمنده شدم.💔 ❣هنوز بعداز ۳۲ سال منتظرم که از اروند برگرده تا بهش بگم شرمنده که نفهمیدم خبری که خواستی بگی شهادتت بود و چرا اون لحظه دیگه ندیدمت... راستی محمدجان! خیلی دلتنگت هستم رفیق الان کجای اروند آرام گرفتی؟؟ اصلا هواست به پدرومادر پیرت هست؟؟ هنوز منتظرتن ها..... 🍂❣ تقدیم به شهادت:عملیات الرصاص💧🌾 🌾🕊   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄